توهم پیشرفت و راهکارهای مقابله با آن


شرط می‌بندم که در حال در جا زدن هستید. ممکن است فکر کنید که در حال پیشرفت هستید، اما نیستید. در واقع، من مطمئن هستم که توانایی‌های شما در مواردی که بیشتر به آن‌ها اهمیت می‌دهید روبه‌زوال است و این مربوط به توهم پیشرفت است.

شرط می‌بندم که درباره‌ی بسیاری از مهارت‌ها، به‌محض این‌که آن‌ها را آموختید، دیگر بهتر نخواهید شد.

همان‌طور که اندرس اریکسون، پژوهشگر عملکرد، بیان می‌کند:

ما فقط تا زمانی که احساس کنیم به نقطه “به حد کافی خوب” رسیده‌ایم یاد می‌گیریم. به‌محض این‌که احساس می‌کنیم به‌اندازه کافی خوب هستیم (ناخودآگاه یا آگاهانه) پیشرفت را متوقف می‌کنیم.

مشاهده می‌شود که پس از این مرحله، سطح عملکرد ما به‌ سرعت متناقض می‌شود.

“من وقتم را صرف آن می‌کنم و روز به روز در حال بهتر شدن هستم، نه؟”. این توهم پیشرفت است. بگذارید به شما بگویم که چگونه این اتفاق رخ می‌دهد و در مورد آن چه کاری می‌توانید انجام دهید.

یادگیری بیشتر مزیتی ندارد

ما بسیاری از جنبه‌های زندگی خود را همانند حرف زدن، تنفس یا دوچرخه‌سواری که نیازی به رشد ندارند، می‌پنداریم، برای مثال:

گفتگو و رابطه؟ ” از زمان دبیرستان در این گفتگو و رابطه هستم .” اما، آخرین باری که  آگاهانه و چهره‌به‌چهره رابطه روحی برقرار کرده‌اید، کی بوده است؟

عشق؟ “عزیزم، من بیش از ۱۰ سال است که ازدواج کرده‌ام .” البته، اما آخرین باری که باعث درخشش چشمانش شدی، کی بود؟

ارائه دادن؟ “بله، من کاملا با پاورپوینت آشنایی دارم.” درسته. اما آیا مطمئن هستی که همکارانت تا آخرین لحظه از ارائه‌ی آن لذت خواهند برد؟

شما می‌گویید: من هر آن‌چه را که بلدم، در کارم به کار می‌گیرم و ماه پیش من به عنوان بهترین کارمند شرکت معرفی شدم. “

“اگر در کار فعلی‌تان اینقدر خوب هستید، چرا باید به دنبال گزینه دیگری باشید؟”

زیرا شما درحال‌رشد نیستید

اگرچه هنگامی که به نقطه “به‌اندازه کافی خوب” رسیدیم، تلاش آگاهانه‌ی کمی برای بهترشدن انجام می‌دهیم، اما بیشتر ما مجبور نیستیم برای دیدن علائمی که نشان می‌دهد، در بسیاری از زمینه‌ها فضای کافی برای پیشرفت وجود دارد، خیلی دور را بنگریم.

مردم در برابر یادگیری چیزهای جدید مقاومت می‌کنند. خواه دانش‌آموخته کارشناسی ارشد در فیزیک نظری باشند یا یک بازاریاب آنلاین یا یک تحلیل‌گر که با ابزارهایی تجزیه‌وتحلیل دیجیتال جدید دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

زیرا یادگیری سخت است.

اتفاقاً بیشتر یادگیری‌ها راهی برای به‌حداقل‌رساندن تلاش است. برای مثال هر بار که از ما خواسته می‌شود یک ارائه را انجام دهیم، اگر مجبور باشیم در روش خود تجدیدنظر کنیم، بسیار عصبانی می‌شویم؛ بنابراین هرکسی برای طراحی و اجرای رفتار خود مجموعه قوانین خاص خود را تدوین می‌کند.

ما یک باور اعتقادی از پیش بسته‌بندی‌شده در مورد چگونگی انجام همه کارها داریم و به نظر می‌رسد پیروی از این قوانین با زنده ماندن و دستمزد گرفتن و فروش زیاد یا نوشتن مقالات خوب سازگار باشد و نمی‌خواهیم در بلاتکلیفی به سر ببریم، بنابراین ما به آن پایبند هستیم.

تکرار

همه ما کسی را می‌شناسیم که ۳۰ سال در یک اداره بوده و ادعا می‌کند ۳۰ سال تجربه دارد. اما در واقع یک سال، ۳۰ بار برایش تکرار شده است و برایش توهم پیشرفت ایجاد شده است.

وقتی روندی را تکرار می‌کنیم، آن روند تبدیل به یک عادت می‌شود. هر تکرار به تلاش کمتر و کمتری نیاز دارد. ما از کنجکاوی و سؤال درباره آن دست برمی‌داریم خصوصاً اگر در همان حالت کارساز باشد یا این‌که به نظر بیاید کار می‌کند.

دلیل اینکه بسیاری از ما علی‌رغم این‌که ساعت‌ها برای عشق، برقراری ارتباط، دوچرخه‌سواری وقت صرف می‌کنیم، پیشرفت چندانی نمی‌کنیم این است که تقریباً تمام این زمان را صرف تمرکز بر آنچه قبلاً می‌دانیم می‌کنیم و با هدف به‌حداقل‌رساندن اشتباهات انجام می‌دهیم. ما تمام تلاش خود را معطوف به انجام‌دادن و اجرا می‌کنیم که این به نظر نمی‌رسد راهی عالی برای بالابردن و ارتقا سطح‌مان باشد.

ما با تکرار بهتر می‌شویم. این همان چگونگی پیشرفت ما در ابتدا است. بااین‌حال، هنگامی که این روند خودکار شود، تکرار، مزیت یادگیری اضافی را از بین می‌برد.

ازدست‌دادن مزیت و برتری‌تان

بنابراین این وضعیت موجود است. درحالی‌که عادت‌ها در بسیاری از زمینه‌های زندگی ما ضروری هستند، اگر بخواهیم به پیشرفت خود ادامه دهیم، به ما کمک نمی‌کند و در حقیقت بسیاری از اجراهای موفقیت‌آمیز از دنباله‌ای از اقدامات، ممکن است ما را فریب دهند که فکر کنیم که میزان موفقیت بالا به معنای بهترشدن است و در واقع توهم پیشرفت را برای ما ایجاد کند.

و وضعیت بدتر هم می‌شود.

اگر برخی از ناراحتی‌ها را تجربه نکنیم، برتری و خوشحالی خود را از دست می‌دهیم.

اول، ما مزیت و برتری خود را از دست می‌دهیم. زیرا اگر پیشرفت را متوقف کنیم، باگذشت زمان به همان نسبت بدتر می‌شویم.

جهان پویاست و همیشه در حال تغییر است. اگر بی‌حرکت بایستید، سازگار نخواهید شد. حرکت روبه‌جلو را فراموش کنید، شما باید بهتر شوید تا در همان نقطه نسبی بمانید و بهتر نشدن به این معنی است که عقب می‌مانید.

احتمالاً لازم است که حداقل پنج ساعت در هفته را به یادگیری اختصاص دهید تا فقط با رشته فعلی خود همگام شوید. در صورت ایده‌آل اگر می‌خواهید پیش بروید، باید بیشتر وقت بگذارید. متأسفانه، آن‌چه را که از آن می‌آموزید، به‌محض این که شروع به اجرا کردید، رو به زوال می‌گذارد. دانشمندان این را “نیمه‌عمر دانش” می‌نامند.

سخت‌کوشی بی‌رحمانه در اجرا و انجام‌دادن کارها از رکود و ایستایی جلوگیری نمی‌کند.

مهم نیست که شما چقدر خوب هستید. اگر تمام‌وقت خود را صرف انجام‌دادن و باز انجام‌دادن کاری کنید و به‌اندازه کافی کاوش، پرسش، گوش‌دادن، آزمایش کردن و تأمل، نداشته باشید در حال اشتباه هستید.

ازدست‌دادن شادی

و ثانیاً، ما خوشبختی خود را از دست می‌دهیم: اگر در طول روز کاری، خود را در حال وقت‌گذرانی می‌بینید، این کار اجازه پیشرفت به شما نمی‌دهد و شما دچار افسردگی خفیف و کمی اضافه‌وزن می‌شوید، یعنی برای همیشه در تنگنا گیر کرده‌اید.

سکون دشمن هیجان است.شما باید به شیوه‌های معناداری خود را تحت‌فشار قرار دهید تا شما را درگیر نگه‌داشتن خود کند تا بتوانید وارد آن حالت جریان شوید.

اگر زندگی شما هیچ چالشی ندارد و احساس نمی‌کنید که درحال‌رشد هستید، خیلی راحت می‌توانید دچار بی‌حالی شوید.

از نظر شادی طولانی‌مدت، انجام آن به‌صورت “ایمن”، ایمن نیست. این در واقع خطرناک‌ترین گزینه است.

چرا؟ زیرا دشمن شما شکست نیست، بلکه کسالت است:

“بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد و از بین نرود، پذیرش خستگی پایانی به‌عنوان یک وضع موجود قابل‌تحمل است.” – (تیم فریس)

درحالی‌که کسالت لحظه‌ای تنها یک فقدان موقت انگیزش است. هنگامی که شما بر اساس این سیگنال‌ها عمل نکنید و منطقه راحتی خود را ترک نکنید، این حالت گذرا به حالت مزمن کسالت وجودی تغییر می‌کند. و اکنون افسردگی در حال نزدیک شدن است.

برای جلوگیری از این، باید سختی را افزایش دهید.

ساعات تأمل

یادگیری یک عادت، قبل از هر چیز، مستلزم صراحت در محدودکردن زمان برای یادگیری آن است.

یادگیری به زمان و شکست نیاز دارد و متأسفانه اکثر ما افراد پرمشغله‌ای هستیم.

بسیاری از ما آن‌قدر برای حل مشکلات متمرکز شده‌ایم که پس از برخورد با آن‌ها وقت نمی‌گذاریم تا درباره آن‌ها فکر کنیم. البته، ما می‌خواهیم متوقف شویم و فکر کنیم، اما مشکلات فوری‌تری نیز برای حل داریم.

تأمل نمونه‌ای از رویکردی است که من آن را در درجه اول منفی، مرتبه دوم مثبت می‌نامم. این هزینه‌های زمانی کوتاه‌مدت بسیار قابل‌مشاهده هستند و زمان و ارزیابی صادقانه خود را در مورد کاستی‌های ما می‌طلبد. اما در آینده بسیار زیاد نتیجه خواهد داد. مشکل این است که آینده قابل‌مشاهده نیست، بنابراین کاهش سرعت در امروز برای سرعت بیشتر در برخی نقاط آینده برای بسیاری ایده بدی به نظر می‌رسد. به علاوه با توجه‌ به بازدهی که در آینده وجود دارد، اتصال به تأمل، در امروز دشوار است.” (فرنام استریت)

بااین‌حال مثل این، اولویت دادن به اجرا نسبت به تأمل، به طور چشمگیری توانایی ما را برای یادگیری از تجربه‌ها محدود می‌کند.

بنابراین قبل از هر چیز: زمان ارزیابی را تعیین کنید. اگرچه این ممکن است فوری به نظر نرسد، اما بسیار مهم است.

تمرین حساب شده

برای ساعات یادگیری برنامه‌ریزی کنید که در آن به خودتان فشار بیاورید و آن‌چه را که تمرین عمدی و حساب شده می‌نامند انجام دهید. اشتباه بزرگی که باعث توهم پیشرفت می‌شود این است که فرض کنیم صرف وقت برای یک فعالیت، میزان توانایی ما را در آن افزایش می‌دهد. در مقابل، بدون تمرین حساب شده، فارغ از این‌که چند وقت یک‌بار کاری را انجام می‌دهید، رشد نمی‌کنید.

برای به‌کارگرفتن تمرین عمدی یا حساب شده، باید کاری را که انجام می‌دهید به مهارت‌های فرعی تقسیم کنید و سپس هر یک از این تکنیک‌ها را تمرین کنید که این کار شامل سه قسمت است:

  • اول، در مورد این‌که برای بهبود کدام قسمت کار می‌کنید، مانند صحبت‌کردن آهسته‌تر هنگام مکالمه و صحبت‌کردن، واضح و صریح باشید.
  • سپس، تمرکز کامل را روی سطحی از چالش خارج از منطقه راحتی ما، کمی فراتر از آنچه در حال حاضر می‌توانید انجام دهید، بگذارید.
  • در نهایت، حلقه‌های بازخورد را طراحی کنید. مطمئن شوید که چگونه کارکرده‌اید، تطبیق دهید، یک‌بار دیگر تلاش کنید و دوباره بازخورد بگیرید. هنگام تمرین صحبت‌کردن، آن را ضبط کنید و سپس آن را تماشا کنید.

برای مثال:دموستنس، رهبر سیاسی و بزرگ‌ترین خطیب و وکیل یونان باستان را در نظر بگیرید. او برای این‌که در کار خود بی‌نظیر شود، تمام‌وقت خود را صرف سخنرانی و وکالت نکرد که توهم پیشرفت را تقویت کند. در عوض، او مرتبا فعالیت‌هایی را برای بهبود و توسعه‌ی مهارت‌های خود انجام داد.

برای رهایی از عادت عجیب‌وغریبی که در آن به طور غیرارادی شانه خود را بالا می‌برد، او سخنرانی‌های خود را در جلوی آینه تمرین می‌کرد و شمشیری را از سقف آویزان می‌کرد تا اگر شانه خود را بالا آورد، صدمه ببیند.

او برای اینکه واضح‌تر صحبت کند، با وجود نوک زبانی حرف‌زدن، سخنرانی‌های خود را با سنگ در دهان انجام داد. یک اتاق زیرزمینی ساخت که در آن می‌توانست بدون وقفه تمرین کند و مزاحمتی برای افراد دیگر ایجاد نکند و همچنین از آنجایی‌که دادگاه‌ها در آن زمان پرسروصدا بودند، او در کنار اقیانوس تمرین می‌کرد و صدای خود را بالاتر از غرش امواج نشان می‌داد.

آنچه باید توجه داشته باشید این است که فعالیت‌های او در ساعات یادگیری و کارهایی که در تمرین عمدی و حساب شده انجام داد – با فعالیت‌های او در دادگاه، در ساعات اجرا و ارائه، بسیار متفاوت بود.

این نوع تمرین است که منجر به بهبود و بهترشدن می‌شود. نه زمان صرف شده برای انجام دنباله‌ای از اقداماتی که قبلاً بر آن‌ها مسلط شده‌اید و فقط توهم پیشرفت در پی دارد.