کی می‌تونه بگه همه چی قطعیه؟

من معتقدم نمی‌تونیم بگیم که ما با فضای ابهام آشنا نیستیم. زندگی توی فضای اقتصادی و کاری ایران به ما یاد داده که با ابهام دست و پنجه نرم کنیم. بعضی‌هامون بیشتر موفق بودیم و بعضی‌هامون کمتر. اما همه ما بر این توافقیم که این موقعیت ساده‌ای نیست. این ابهام وقتی توی فضای استارتاپی کار کنی یه جور دیگه‌ای تجربه می‌شه. ماه‌های اول حضورم توی ازکی، سرو کله زدن با این ابهام واسم سخت بود. زمانی که وارد ازکی شدم، در شرایطی بودم که می‌خواستم از چارچوب‌ها و مرزهای خط‌کشی شده و فرآیند‌های سفت و سخت دور بشم و فضای جدیدی رو تجربه کنم. دوست داشتم از دایره امن خودم بیرون بیام و یه زمین بکر پیدا کنم و بسازمش. من به عنوان «مدیر جذب و استخدام ازکی» وارد تیم شدم. اما می‌دونستم که وقتی شرایط جدیدم رو آگاهانه انتخاب کردم، لازمه که بپذیرمش و بهش به عنوان فرصتی نگاه کنم که قراره توش مهارت‌هام رو تقویت کنم. یکی از این مهارت‌ها توانایی مدیریت ابهام بود.

ممکنه ما در موقعیت‌هایی قرار بگیریم که آخرش معلوم نباشه و شرایط و مقتضیات خیلی سریع تغییر کنند. کسی که می‌خواد توی این شرایط کار کنه باید بتونه با این سطح از تغییرات کنار بیاد.

خیلی اوقات چیزی که مدیریت ابهام رو چالش‌برانگیزتر می‌کنه، اینه که کار رو باید چابک جلو برد. نیاز به چابکی بیشترین چیزی بود که روزهای اول حس می‌شد. من در زمانی به تیم پیوستم که قرار تیم منابع‌انسانی بر این بود که بتونه هر نیازی که سمتش میاد، در سریع‌ترین زمان ممکن و به بهینه‌ترین شکل پاسخ بده. ما همگی مشغول ساختن زیرساخت‌های منابع‌انسانی بودیم. نشستیم و با هم رویه‌های جدید رو ایجاد کردیم. از قصه‌ی برند کارفرمایی و ارزش‌های سازمانی گرفته تا مدیریت عملکرد و رویه‌های جذب و استخدام و توسعه مهارت‌های رهبری، تا برگزاری ازکی‌موود (سنجش رضایت کارکنان) و متناسب‌ کردن حقوق‌ها.

انجام دادن این کارها در کمتر از یک‌ سال، کار آسونی نبود، ولی چیزی که ما می‌خواستیم این بود که منابع‌انسانی تغییر اساسی کنه، انجام کار درست و بهینه هدفمون باشه و هممون دغدغه بهبود تجربه همکارهامون رو داشته باشیم. اون روزها برای من پر از تجربه‌های جدید و تغییرهای سریع بود.

مدیریت ابهام در کنار چابکی!

می‌تونم بگم سخته و کار هر کسی و هر تیمی نیست. نیاز به آزمون و خطا و رهبری درست داره. نیاز به روحیه‌ای داره که از اشتباهاتت درس بگیری. در ادامه این‌ها، آموخته‌های من برای مدیریت چابک ابهامه.

برای مدیریت چابک ابهام:

لازمه دقیقا شفاف کنم که چه چیزی مبهمه و چه چیزی شفافه. گاهی ممکنه ابهام در یک سری موضوعات باعث بشه حواسمون از چیزهایی که می‌دونیم و شفافه پرت بشه و ارزیابی‌مون از ابهام بیشتر از حد واقعیش باشه.

همیشه ممکنه تمام تکه‌های پازل تصمیم‌گیری در دسترسم نباشه. اینجا گاهی لازمه ریسک‌ کنم.

تا جای ممکن بهتره تصمیم‌گیری‌ها رو بر اساس آنالیزی که از داده‌های موجود دارم انجام بدم.

برای تصمیمی که می‌گیرم سناریوهای احتمالی رو در نظر بگیرم تا بتونم به روش موثرتری با تغییر کنار بیام.

بدون گفت‌وگوی موثر نمی‌شه. برای کاهش ابهام تا جایی که می‌شه باید ذی‌نفع‌های تصمیمم گفت‌وگو کنم.

اشکالی نداره اگه در جریان گفت و گو با آدم‌ها شکست بخورم و چیزی که می‌خواستم انجام نشه. چون می‌فهمم کجا باید این گفت‌و‌گو رو بهتر مدیریت می‌کردم.

اگر گفت‌وگویی به نتیجه برد‌-برد می‌رسه، حواسم باشه چطور اون گفت‌و‌گو رو جلو بردم تا بتونم بعدا ازش استفاده کنم.

ارتباط با هر آدمی مدل خودش رو داره. اما بین همه این‌ها اصول مشترکی وجود داره که باید برای خودم شفاف بشه.

گاهی باید با انعطاف‌پذیری فضای ابهام رو مدیریت کنم و تشخیص اینکه کجا انعطاف‌پذیری به بهبود نتیجه کمک می‌کنه نکته اصلی داستان و فوت کوزه‌گریه.

لازمه از خودم بپرسم: «من کنترل چه چیزهایی رو در دستم دارم و کنترل چه چیزهایی در دستم نیست؟»

لازمه برای خودم و تیمم شفاف کنم که: «مهم‌ترین کاری که همین الان می‌تونیم انجام بدیم چیه؟»

مورد آخر، چیزیه که منو به نوشتن این متن واداشت. الان در آغاز یک تجربه جدید و ناشناخته ایستادم. و مهم‌ترین کاری که همین الان می‌تونستم انجام بدم، ثبت و انتشار یادگیری‌های باارزشم بود.

#ازکی

#ازکی_تجربه_کاری_من

#منابع انسانی

#مدیریت_ابهام

#چابکی