داستان دوستی دیجیتالی من و طاقچه

به نام خدا

پردۀ اول: وقتی که کاغذ هست، چرا گوشی؟!

دو سه سالی بود که دوستان نزدیکم از طاقچه و فیدیبو برای مطالعه استفاده می‌کردند؛ اما من هیچ‌وقت با کتاب‌خوانی الکترونیک به‌جز به‌قدر ضرور، ارتباط برقرار نکرده بودم. ترجیح می‌دادم کتاب‌ها را به‌صورت چاپی مطالعه کنم. زمستان ۱۳۹۸ بود که دوستم اصرار کرد کتاب راهنمای تولید ناب را حتماً مطالعه کنم و چون دید در خرید و مطالعۀ کتاب کاهلی می‌کنم، حساب طاقچۀ خود را روی گوشی من فعال کرد تا بتوانم از حساب طاقچۀ او نسخۀ الکترونیک کتاب را بخوانم. آن کتاب هنوز که هنوز است، نیمه‌تمام مانده و آن را کامل مطالعه نکرده‌ام؛ ولی این شروعی بود برای ارتباط برقرار کردن من با کتاب‌خوان‌های الکترونیک. تجربۀ بدی نشد و احساس کردم تصور قبلی‌ام مبنی بر تمرکز نداشتن یا خستگی ناشی از مطالعه با گوشی، خیلی هم صحت ندارد.

کتاب‌خوان الکترونیک طاقچه
کتاب‌خوان الکترونیک طاقچه

پردۀ دوم: وقتی که بهانه‌ای برای عدم تحول نیست.

به‌لطف اصرار دوست گرامی، طاقچه روی گوشی من فعال شده بود. در ایام نوروز ۱۳۹۹ طاقچه با مساعدت وزارت فرهنگ، تخفیف‌های متعددی برای کتاب‌هایش در نظر گرفت. این کار عامل تشویقی بود که من به دنیای طاقچه قدم بگذارم، در میان کتاب‌ها بگردم و هیجان همیشگی‌ام از دیدن کتاب‌های رنگارنگ برانگیخته شود. خلاصه اینکه در نوروز ۱۳۹۹ به‌لطف تخفیف‌هایی که ارائه می‌شد، شرایط قرنطینه و البته تجربۀ مثبت من از کتاب‌خوانی با گوشی، ترغیب شدم از طاقچه خرید کنم و ده‌ها کتاب خریدم و بدین‌ترتیب کتابخانۀ جامعی تدارک دیدم که احتمالاً خواندش یکی دو سال طول بکشد! کتابخانه‌ای شامل کتاب‌های جذابِ مختلفی که هرکدام را در مقطعی از زندگی دوست داشته‌ام مطالعه کنم، ولی فرصت نشده است. حالا همه را یکجا دارم و در فکر این هستم که چه زمانی کدام را بخوانم!

مدل مشهور فاگ می‌گوید برای تغییر رفتار باید سه عامل جمع شوند: انگیزه، توانایی و محرک اولیه. می‌توان گفت لذت قدیمی من از غرق شدن در کتاب‌ها و یادگیری چیزهای جدید، انگیزه را فراهم می‌کرد. نصب داشتن طاقچه، شرایط قرنطینه و اوقات فراغت زیاد به‌علاوۀ تجربۀ مثبت اخیرم، به من احساس توانایی می‌داد. در نهایت تخفیف‌های نوروزی طاقچه ضربۀ محرکی بود که مرا به این تغییر رفتار واداشت.

مدل تغییر رفتار فاگ
مدل تغییر رفتار فاگ

پردۀ سوم: لذت کتابخانۀ شخصی و چلّۀ کتاب‌خوانی.

از زمانی که کتابخانۀ طاقچه‌ای خود را شکل دادم، یکی از لذت‌هایم سر زدن به کتابخانه‌ام است. هر زمان از شبانه‌روز در هر جایی باشم، می‌توانم به کتابخانه‌ام بروم و چند جرعه از کتاب‌های ترش و شیرین آن بنوشم.

القصه به‌لطف این تجربۀ جدید، توانستم تقریباً در چهل روز ابتدای سال ۱۳۹۹، هشت کتاب (نه حوا نه آدم، مدیران بزرگ ساخته می‌شوند، آرامش، نخل و نارنج، دربارۀ معنی زندگی، دارالمجانین، انسان در جست‌وجوی معنا، طراحی‌شده برای دیجیتال، و بخشی از خوشه‌های خشم) بالغ بر ۱۴۰۰ صفحۀ چاپی را به‌صورت الکترونیک مطالعه کنم.

پردۀ چهارم: از دیجیتایز تا دیجیتال!

در پست‌های قبلی راجع به فرایند دیجیتالی شدن خدمات توضیح داده شده بود. دو مرحله برای دیجیتالی شدن خدمات ذکر می‌کنند: دیجیتایز و دیجیتال. دیجیتایز کردن یعنی استفاده از فناوری‌های دیجیتال برای بهبود همین فرایند و گزارۀ ارزش فعلی، مانند تبدیل فرایندی فیزیکی به الکترونیکی. دیجیتالی کردن یعنی استفاده از فناوری‌های دیجیتال با هدف نوآوری در ارائۀ گزاره‌های ارزش جدید و تحول‌یافته. گزارۀ ارزش دیجیتالی یعنی پیشنهادی که بر اساس تحلیل داده‌ها، برای مشتری کاملاً شخصی‌‌سازی شده و با تجربه‌ای دلپذیر همراه باشد. فناوری‌های اصلی دیجیتال شامل موبایل، شبکه‌های اجتماعی، پردازش و ذخیره‌سازی ابری، تحلیل داده و اینترنت اشیاست.

طاقچۀ کنونی را تا حد زیادی می‌توان دیجیتایز کردن فرایند خرید و مطالعۀ کتاب دانست. یعنی همان سفری که شما در خرید و مطالعۀ فیزیکی طی می‌کردید، حال به کمک فناوری‌های دیجیتال، بهره‌ورتر، کم‌هزینه‌تر و دردسترس‌تر شده است. البته به‌دلیل پیشنهادهای نیمه‌هوشمندی که برای هر فرد ارائه می‌کند، به‌علاوه برخی قابلیت‌ها مانند ارائۀ نظر برای هر کتاب، تا حدی به‌سمت پیشنهادهای دیجیتال نیز حرکت کرده است.

اما دیجیتالی شدن خدمت فروش و مطالعۀ کتاب، یعنی چه؟ آیا کتاب‌خوان‌های دیجیتال، ظرفیت تحول بیش از این را دارند؟ تجربۀ دیجیتال خرید و مطالعۀ کتاب چه تفاوتی با تجربۀ سنتی آن دارد؟

  • تصور کنید طاقچه یا فیدیبو هر زمان بر اساس حال درونی شما، پیشنهاد کنند که فلان قسمت فلان کتاب را بخوانید. مثلاً پیشنهاد کند: «الان بیا بخش دوم فصل یکِ کتاب آرامش آلن دوباتن را بخوان، آنجا راهکاری برای اعصاب به‌هم‌ریختۀ شما از امور خانوادگی وجود دارد» یا «الان برای تعامل بهتر با همکارت لازم است دوباره مروری بر صفحۀ ۳۸۰ کتاب مدیران بزرگ ساخته می‌شوند انجام دهی» یا «الان نیاز داری یک داستان کوتاه طنز بخوانی.»
  • تصور کنید مانند یک گوگل‌داکس مشترک، بتوانید کتابی را چندنفره بخوانید، دربارۀ هر بخش آن مباحثه کنید و حتی قسمت‌هایی را در نسخۀ خود ویرایش کنید.
  • تصور کنید طاقچه یا فیدیبو برای خرید هدیۀ تولد دوست یا خواهرتان، به شما کتابی را پیشنهاد دهند که مناسب سلیقه و حالش باشد و به زیباترین شکل کتاب خریداری‌شده را به‌صورت الکترونیک به طرف مقابل تحویل دهند.
  • تصور کنید بتوانید دربارۀ هر قسمت کتاب، نقد خود را قرار دهید و دیگران و خود نویسنده نیز بتوانند در همان‌جا زیر نقد شما، نظر یا پاسخشان را قرار دهند.
  • تصور کنید هر کجای کتاب را خواستید، بتوانید با صدای محبوبتان گوش دهید.
  • تصور کنید طاقچه یا فیدیبو بر اساس اینکه تشخیص داده به‌دنبالِ یا نیازمندِ یادگیری مهارتی مانند بازخوردهای سازنده هستید، به شما مطالعۀ مجموعه‌ای از بخش‌های مختلف چند کتاب را پیشنهاد دهد. بدین‌ترتیب شما بتوانید به‌جای خرید یک کتاب کامل، دورۀ دست‌چین‌شده‌ای راجع به بازخورد مؤثر را از چند کتاب دریافت کنید.
  • تصور کنید طاقچه یا فیدیبو با بقیۀ دنیای دیجیتال شما یکپارچه است؛ اگر در کلاس درس یا شبکه‌های اجتماعی کتابی به شما پیشنهاد شد، همان‌جا دکمۀ اضافه شدن آن به کتابخانه‌تان در دسترستان باشد.

اینها فقط چند ایدۀ ابتدایی راجع به پیشنهادهای دیجیتالی بود که طاقچه یا فیدیبو می‌توانند در آیندۀ نزدیک ارائه کنند. می‌بینید که فناوری‌های دیجیتال ممکن است تجربۀ ما را در کتاب‌خوانی به‌شدت متحول کند و ارزش بسیار بیشتری نسبت به تجربۀ فیزیکی خلق کند. تازه این‌ها در صورتی است که مفهومی به نام «کتاب» به همان شکل قدیم خود باقی بماند و در دنیای دیجیتال دچار تحول نشود!

پردۀ پنجم: اصالت فیزیک یا دیجیتال؟ مسئله این است!

اخیراً محمدرضا شعبانعلی نکتۀ درستی را به‌خوبی بیان کرد. محمدرضا گفت که پتانسیل دیجیتال را دست‌کم گرفته‌ایم و تنها در حد الکترونیک کردن همان فرایندهای فیزیکی سنتی از فرصت‌های دنیای دیجیتال استفاده می‌کنیم. وقتی چنین نگاهی داریم، گاهی تجربۀ دیجیتال را محدودتر و کم‌اثرتر از تجربۀ فیزیکی می‌پنداریم. مثال او در حوزۀ آموزش بود؛ ولی می‌توان همین استدلال را در حوزه‌های دیگر هم صادق دانست:

«اصالت با دیجیتال است. ما آخرین نسل‌هایی هستیم که اصالت را به فضای فیزیکی می‌دهیم. ما از همۀ ظرفیت‌های رابطه دیجیتال استفاده نمی‌کنیم. در حوزۀ آموزش احساس می‌کنم حتی کسانی که پلتفرم آموزش آنلاین دارند، باورشان این است که این پلتفرم برای کسانی است که نمی‌توانند در آموزش حضوری شرکت کنند. اما باید برعکس باشد. یعنی فکر کنیم پلتفرمی بسازیم که کسانی که دسترسی آنلاین نداشتند، ناچار باشند دنبال آموزش حضوری بروند. ما هنوز اصالت را به فیزیک می‌دهیم و این باعث می‌شود پتانسیل‌های فضای دیجیتال عقیم بماند. نگاه ما به مسئله باید این باشد که تنها وقتی که خدمت دیجیتال در دسترس نبود، افراد به‌دنبال خدمت فیزیکی بروند. یعنی اصالت و برتری قابلیت‌ها با دیجیتال باشد. اگر این‌طور به مسئله نگاه کنیم، می‌بینیم که بسیاری ظرفیت‌ها در فضای دیجیتال وجود دارد که هنوز بالفعل نشده است. در هر کسب‌وکاری باید به جایی برسیم که مانند تاکسی‌های اینترنتی (اسنپ و تپسی)، اگر خدمت دیجیتال در دسترس نبود، مردم به‌دنبال جایگزین سنتی آن بروند.»

پردۀ ششم: آژیر خطر انقراض!

دوستی پذیرشِ کُند ظرفیت‌های دنیای دیجیتال را به‌دلیل تطابق‌نیافتن با شرایط جدید، به انقراض دایناسورها تشبیه می‌کرد. باید باور کنیم که بدون حضور فیزیکی و با استفادۀ نوآورانه از فناوری‌های دیجیتال، می‌توان آموزش، جلسه‌ها، همکاری، مطالعه، خرید، بازی و دیگر فعالیت‌های جمعی را به‌صورتی بهره‌ورتر و لذت‌بخش‌تر انجام داد. شرایط تغییر کرده و ما هم اگر بانگ تغییر را نشنویم، سریعاً به‌دنبال تطابق با جهان دیجیتال نباشیم و همچنان تنها با قدری بهبود به فعالیت‌های سابق خود ادامه دهیم، دیری نخواهد گذشت که همچون دایناسورها منقرض می‌شویم!

پس تا دیر نشده و چشمی باقی است، چشم‌ها را بشوییم و جور دیگر ببینیم!