راوی واژهها
نتیجه مهمتراست یا فرایند؟ گاهی تصمیمهای خوب باعث شکست میشوند!
فرض کنید قرار است عملکرد سه جراح را ارزیابی کنید. برای شروع فرایند آزمایش، از هرکدام خواسته شده تا یک عمل سخت را پنج بار انجام دهند. در طی این سالها، احتمال مرگ بر اثر این عمل بیست درصد بوده و ثابت مانده است. هیچکس زیرِ دست جراح الف فوت نمیکند. زیرِ دست جراح ب یک بیمار از دست میرود و زیرِ دست جراج ج دو بیمار فوت میکنند. اگر مثل بقیۀ مردم فکر کنید، الف را بهترین، ب را در مقام دوم و ج را بدترین جراح در نظر میگیرید. بنابراین، شما هم قربانیِ خطای نتیجه شدهاید! (با تلخیص از دوبلی: ۷۵)
این چند خط را از کتاب هنر شفاف اندیشیدن از رولف دوبلی آوردهام تا بحث را با مثال روشن کنم. چرا ما همیشه کارها را با توجه به نتایجشان ارزیابی میکنیم و نه با توجه به فرایندها و اهداف؟
چرا فکر میکنیم اگر نتیجۀ کاری درست از آب درآمده، لزوماً تصمیمی که گرفتهایم صحیح بوده است و دیگر هیچ فرایندی را بررسی نمیکنیم؟ یا اگر شکست میخوریم، همه را گردنِ تصمیمهای اشتباه میاندازیم و برای همیشه، آن نگاه و آن نوع تصمیمگیریها را دور میریزیم؟
مثلاً در مورد موضوع جراحها میتوان به روشهای دیگری نیز موضوع را بررسی کرد، یعنی میتوان این فرایندها را نیز بررسی کرد: چه عواملی در عمل جراحی مؤثر بوده، چه متغیرهای دیگری وجود داشته و... . باید بدانیم که «در کار یک جراح متوسط، احتمال اینکه کسی فوت نکند ۳۳ درصد است، احتمال اینکه یک نفر فوت کند ۴۱ درصد است و احتمال اینکه دو نفر فوت کنند ۳۰ درصد است. این یک محاسبۀ سادۀ احتمالات است. نکتۀ مهم این است: تفاوت زیادی بین احتمال کشته و دو مورد فوتی وجود ندارد. ارزیابی سه جراح فقط بر اساس نتایج، نهتنها سهلانگارانه که غیراخلاقی است.» (دوبلی: ۷۵)
آیا تصمیمات خوب باعث شکست میشوند و تصمیمات بد باعث موفقیت؟
چند بار بعد از پیش آمدن نتیجهای بد این جمله را شنیدهاید: «از اولش معلوم بود چی میشه، میشد نتیجه رو حدس زد»؟
شرط میبندم زیاد شنیدهاید! اما داستان از این قرار است که به این سادگیها هم نیست. واقعاً اگر راه جلوگیری از اشتباه کردن آنقدر مشخص است، چرا هنوز تصمیمهایی میگیریم که از آنها پشیمان میشویم؟
«شما نمیتوانید آینده را پیشبینی کنید. بعضی اوقات حتی تصمیمات بد ممکن است به نتایج خوب منجر شود.» (پیتر بولین)
پس ارتباط دادن تصمیمات به شکستها و موفقیتها لزوماً کار درستی نیست. همانطور که پیتر بولین میگوید: «گاهی تصمیمات بد ممکن است به نتایج خوبی منجر شود و برعکس.»
توصیۀ سعدی شیرازی به تمرکز نکردن بر نتایج
هشتصد سال پیش، سعدی شیرازی هم مثالی از تمرکز بر فرایندها برای ما آورده و ازمان خواسته است که نه بر نتایج که بر فرایندها تمرکز کنیم. حکایت زیر را بخوانید تا بعد از آن کمی به شرحش بپردازیم:
«یکی را از ملوک پارس نگینی گرانمایه بر انگشتری بود. باری به حکم تفرج با تنی چند خاصان به مصلای شیراز برون رفت. فرمود تا انگشتری را بر گنبد عضد نصب کردند تا هر که تیر از حلقۀ انگشتری بگذراند، خاتم او را باشد. اتفاقاً چهارصد حکمانداز که در خدمت او بودند جمله خطا کردند، مگر کودکی بر بام رباطی که به بازیچه تیر از هر طرفی میانداخت. باد صبا تیر او را به حلقۀ انگشتری در بگذرانید و خلعت و نعمت یافت و خاتم به وی ارزانی داشتند. پسر تیر و کمان را بسوخت. گفتند: چرا کردی؟ گفت: تا رونق نخستین بر جای ماند.
گه بوَد کز حکیم روشنرای/ برنیاید درست تدبیری
گاه باشد که کودکی نادان/به غلط بر هدف زند تیری» (گلستان سعدی، باب سوم)
سعدی شیرینسخن حکایت میکند که یکی از ملوک پارس صاحب انگشتری با نگینی بسیار ارزشمند بود. روزی برای تفریح و سرگرمی با نزدیکان خود به مصلای شیراز میرود و دستور میدهد که نگین انگشتر را بر گنبد عضد (از بناهای دورۀ دیلمی) بگذاردند و شرطی میگذارد که اگر کسی بتواند تیر را از حلقۀ انگشتر بگذراند، نگین یا کل انگشتر از آنِ او میشود!
اتفاقاً چهارصد حکمانداز (یعنی تیراندازهای ماهری که درست به هدف مقرر و تعیینشده میزنند) در خدمت پادشاه بودند. همه سعی کردند و هیچکدام نتوانستند، الّا کودکی که بر بام کاروانسرایی برای بازی و سرگرمی از هر طرف تیری میانداخت. باد صبا موافق وزید و تیر او را از حلقه گذرانید. ملک همراه با خلعت و نعمت فراوان، انگشتر را به او هدیه داد. پسر تیر و کمان را سوزاند. همه گفتند که این چه کاری است که بعد از این قهرمانی میکنی؟ گفت: «برای اینکه رونق کارم ماندگار باشد.» سپس سعدی با دو بیت منظور خود را از حکایت توضیح میدهد. در این داستان، حکماندازهایی که همه کار خود را بلد بودند، فرایندها را میدانستند و از روش درستی برای پرتاب تیر استفاده میکردند، نتوانستند تیر را وارد حلقه کنند، اما کودکی که به بازی چند تیر را به چپ و راست میانداخت، بهدلیل همراهی باد صبا تیر را به هدف زد.
مدلهای ذهنی: راهحل
چگونگی نگاه شما به روش کار کردن چیزها در دنیای واقعی، مدل ذهنی نامیده میشود. این چارچوب تفکر شماست.
اما وقتی در حال تصمیمگیری هستیم، اغلب به چارچوبِ خود فکر نمیکنیم و بلافاصله به بحث دربارۀ نتایج احتمالی میپردازیم.
ما معمولاً میپرسیم: «اگر این تصمیم را بگیریم، نتیجه چه خواهد شد؟»
این یک روش ناسازگار است، زیرا در آن تنها به نتیجه فکر کردهایم. اما آیا در نظر گرفتهایم که از چارچوبهای خاص تفکر (مدلهای ذهنی) برای تصمیمگیری خود استفاده کنیم؟
خیلی اوقات، ما از فرایند پرواز میکنیم و بر زمین تصمیمگیری فرود میآییم. شاید بهدلیل کمبود وقت، منابع و دانش باشد. ما هرگز نمیتوانیم آینده را پیشبینی کنیم یا همۀ مدلهای ذهنی موجود را بشناسیم، اما میتوانیم تصمیمی بگیریم که پشیمان نشویم.
فقط با تمرکز روی فرایند تفکر، همیشه میتوان گفت که کار درستی انجام دادهایم و این تنها راه مطمئن برای جلوگیری از پشیمانی است، فارغ از آنکه نتیجه چه باشد.
منابع
https://medium.com/darius-foroux/stop-trying-to-make-good-decisions-368abeafb873
دوبلی، رولف (۱۳۹۴)، هنر شفاف اندیشیدن، ترجمۀ عادل فردوسیپور و دیگران، تهران: چشمه.
سعدی شیرازی، گلستان سعدی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
انقراض سازمانها
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقش پژوهش کاربر در فرایند طراحی تجربه کاربری چیست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه از نهایت قدرت خلاقیتمان برای حل مسائل استفاده کنیم