رفع آشفتگی ذهنی به روش فنگ شویی

همه چیز این نوشته از خستگی‌ و درماندگی‌ام در برابر پریشانی‌ها و آشفتگی‌های ذهنی‌ام شروع شد.

تاجایی که به خاطر دارم ذهنم هیچ وقت یک جا بند نشده و همیشه مثل یک فرفرهٔ گردان در حال سرک کشیدن از جایی به جای دیگر بوده است. از یک ایده به ایده دیگر، از یک جستجو به جستجوی دیگر، از یک نوشته به نوشته دیگر و این چرخه همین طور ادامه دارد و علاوه بر سرسامی که ایجاد می‌کند، رسیدن به نتایج مطلوب و هدفگذاری را به تأخیر می‌اندازد. در ضمن اینکه هویتت چند پاره است، در شاخه‌های مختلف خودت را می‌آزمایی و این روند، ته ندارد. دائم در حال تلاش برای یادگیری هستی ولی در این حوزه‌ها متخصص نیستی و حرفت به علت و نداشتن پشتوانه‌های علمی یا اجتماعی حرفه‌ای خریداری ندارد. از همه این‌ها بدتر اینکه ممکن است این کنجکاوی به لحاظ مالی هم آنقدرها خروجی نداشته باشد... می‌دانم ممکن است کمی زیاده‌روی کرده باشم و این وضعیت را از آنچه هست بدتر و سیاه‌تر به نمایش گذاشته باشم اما ممکن است در ذهن هر یک از مایی که با این مساله روبه‌رو هستیم به همین سیاهی درک و تجربه شود.


پیش از این که به مساله یک ذهن پریشانی بپردازم باید روشن کنم که منظورم از ذهن پریشان یا آشفته یا هر نام دیگری که شما دوست داشته باشید، چیست؟

چیزی که من در اینجا دارم درباره‌اش برایتان می‌نویسم، از دسته پریشانی‌هایی است که بیشتر نوعی بیش فعالی ذهنی محسوب می‌شوند و نه از آن دسته پریشانی‌هایی که ناشی از بارهای احساسی هستند.

منظورم چیست؟ منظورم فعالیت‌های ذهنی مربوط به نشخوار کردن یک سری مسائل مربوط به گذشته یا خاطرات نیست بلکه منظورم بیشتر آن گونه فعالیت‌های ذهنی است که غیرمتمرکز عمل می‌کنند و دائما از یک شاخه به شاخه دیگر می‌روند. شاید افرادی که با مشکلاتی مثل adhd، بیش فعالی یا و اختلال‌ دو قطبی آشنا یا درگیر هستند بیشتر بتوانند منظور من را درک کنند.

البته ذکر این نکته هم ضروری است که پژوهش‌ها نشان می‌دهد که این نوع فعالیت‌های پریشان ذهنی با خلاقیت، نبوغ،‌ هوش بالا و چیزهایی از این دست هم همبسته هستند که یعنی درست است که ممکن است آزاردهنده باشند اما جنبه‌های مثبتی هم دارند اما مساله این است که کنترل آن‌ها باید به دست صاحبشان باشد.

راستش عمیقا معتقدم افرادی که مخ‌شان متفاوت کار می‌کند،‌ می‌توانند و این توانایی بالقوه را دارند که چیزهای جدید و متفاوتی را به زندگی نرمال و تکراری انسان‌ها اضافه کنند اما مساله اینجا است که این توانایی خیلی وقت‌ها در حد بالقوه باقی می‌ماند و درست و حسابی شکوفا نمی‌شود و تنها حُسنش برای دارنده‌اش، عذاب کشیدن از مواجهه با خودی است که نه امتیازات زندگی یک فرد عادی را دارد و نه امتیازات زندگی افراد متمایز و ممتاز را.

نکته دیگر اینکه انسان‌ها همیشه و در همه دوران‌ها با کنترل ذهنشان مشکل داشته‌اند؛ بنیاد ملی علوم آمریکا بر اساس بررسی‌های خود اعلام کرده که مغز هر فرد در طول روز بیش از ۵۰ هزار فکر و اندیشه مختلف را بررسی می‌کند یعنی در هر دقیقه تقریبا ۳۵ نوع فکر از ذهن انسان می‌گذرد. و مشخص شده است که ۹۵ درصد از تفکرات مذکور به صورت روزانه تکرار می‌شوند، یعنی تکراری هستند!!! با وجود جالب بودن این بحث،‌افکار تکراری و احساسی مورد نظر این نوشته نیست.

پس منظور من از پریشانی و آشفتگی ذهنی چیست؟ خب بیشتر برایتان توضیح می دهم. آن دسته از فعالیت‌های مغز که بیشتر از آن‌که به دنبال تکرار یا نشخوار یا چسبیدن به یک فکر باشد، ایده‌پرداز، نوآور، جستجوگر و کنجکاوانه است! همه این کلمات بار مثبتی را به ما القا می‌کنند اما چطور می‌توانند آزاردهنده باشند؟ پاسخ این است وقتی که از کنترل و مدیریت صاحب ذهن خارج شوند و افسارشان به دست ما نباشد. آن وقت است که این خطر وجود دارد که ما به جای یک فرد خلاق، هنرمند، پژوهشگر، متفکر، کارآفرین یا هر اسم خوب دیگری، به یک سرگشته با ایده‌های ناکارآمد یا یک رویاپرداز با خواب‌های پریشان تبدیل شویم!!!

و اینجا همانجایی است که داستان من شروع می‌شود.

از آنجایی که چند وقتی است کارم شده است تمرکز بر پرسش، یعنی پرداختن به ۵۰ درصد اول یک مساله، تا حل مساله، کمی مکث کردم و سعی کردم صورت مساله را خوب درک کنم. پریشانی فکری که من با آن مواجه‌ام و انرژیم را بین ده ها کار متفاوت تقسیم می‌کند از چه جنسی است؟

اولین سوالی که به ذهنم رسید این بود که آیا این مساله می‌تواند یک اختلال روانی باشد و در دسته اختلال‌های روانی قرار می‌گیرد یا نه؟ و البته در جستجوهایم در گوگل با نکات جدید و تازه‌ای آشنا شدم که در ادامه آن‌ها را با شما به اشتراک می‌گذارم.


در جستجوهایم به عبارتی رسیدم به‌عنوان پرش افکار یا Flight of Ideas که نوعی اختلال فکر است و علائم و نشانه‌های مشخصی دارد. انجمن روانشناسی آمریکا(APA) بر این باور است که پرش افکار یعنی حرکت پی در پی سریع و مستمر از افکار به صورت گفتاری عجولانه که با تغییرات ناگهانی در موضوع آشکار می شود. علامت شایع یک دوره شیدایی، چنین تفکر آشفته ای گاه در اختلالات دیگر نیز دیده می‌شود، از جمله اسکیزوفرنی.

البته این تنهایی عبارتی نبود که با آن برخورد داشتم، ظاهرا اختلال‌های زیر هم در کنار پرش افکار وجود دارند:

پرش افکار تقریبا مشابه چند اختلال فکری دیگر است که عبارتند از:

  • افکار مسابقه ای (Racing thoughts): این نوع اختلال تفکر زمانی رخ می دهد که افکار به سرعت در ذهن فرد چرخیده و اغلب غیرقابل کنترل به نظر برسند.
  • افکار نگهدارنده (Preservation thinking): این اختلال زمانی رخ می دهد که فردی بدون توجه به سوالات دیگران که درباره آن بحث می شود، به ایده یا موضوع اصلی ادامه دهد.
  • انسداد فکر (Thought blocking): این اختلال تفکر زمانی است که فرد ناگهان صحبت خود را قطع کرده و احساس کند که موضوع به طور کلی از ذهن او پاک شده است.
  • تفکر سست (Loose thinking): این اختلال زمانی رخ می دهد که افکار به هم مرتبط نبوده و فرد قادر به پیروی از رشته افکار خود نباشد.
  • تفکر فرعی (Circumstantial thinking): این اختلال زمانی رخ می دهد که افکار به هم متصل باشند. اما پیش از اینکه فرد دوباره به ایده یا موضوع اولیه برگردد، از موضوع خارج شود.

اگر علاقه داشتید این لینک اطلاعات بیشتری را با شما در میان می‌گذارد.

چیزی که دستگیرم شد این بود که این گونه اختلال‌های فکری می‌تواند در بیماری‌های روانی هم نمود داشته باشد به ویژه آنجایی که فرد مثلا در اسکیزوفرنی نمی‌تواند میان واقعیت و تخیل یا به عبارت بهتر توهم تمایز قائل شود (حتما فیلم ذهن زیبا را دیده‌اید). پس اگر موضوع آنقدرها هم حاد نباشد، جای نگرانی نیست بلکه صرفا نوعی آشفتگی در تفکر است و البته بهترین درمان، شناخت علت است. بنابراین به جای پرداختن به چگونگی رفع موانع برا داشتن ذهنی شفاف و روشن و هدفمند ، به این سوال می‌رسم که چرا این موضوع به وجود می‌آید؟ آیا ژنتیک در آن دخیل است؟ آیا بر حسب عوامل محیطی اتفاق می‌افتد؟

چیزی که در این مرحله هم به کمکم آمد، تمایز قائل شدن بین ژنتیک و عوامل قابل کنترل و محیط بود. به ژنتیک نپرداختم زیرا اگرچه غالب اختلال‌های ذهنی روانی از طریق ارث به نسل بعدی منتقل می‌شوند اما ژنتیکی بودن آن هیچ کمکی به من نمی‌کرد اما شناخت عوامل محیطی چرا.

علی‌الظاهر استرس یکی از مهم‌ترین عوامل اختلا‌ل‌های فکری است که می‌تواند از طریق محیط بر ساختار مغزی ما تأثیر بگذارد و کارکرد آن را مختل کند. پس نتیجه این می‌شود که برای کنترل این گونه از اختلال فکری باید فکری برای مدیریت اضطراب و استرس کرد که مهم‌ترین آن‌ها هم تمرین‌های ذهن‌آگاهی و مدیتیشن، ورزش منظم و خواب خوب و امثالهم است که از حوصله این بحث خارج است.

رفع انباشتگی ذهنی چیست؟

اما نکته دیگری که به طور ویژه به کارم آمد و کمتر کسی در جستجوهایم به آن اشاره‌ کرده بود،‌ ایجاد نظم ذهنی نوین به عنوان روشی برای رویارویی با آشفتگی ذهنی بود که من از آن به خانه تکانی ذهنی یا رفع انباشتگی ذهنی یاد می‌کنم.

فاطمه موسیوند برنده جایزه مسابقه نقاشی خانه تکانی
فاطمه موسیوند برنده جایزه مسابقه نقاشی خانه تکانی


این تعبیر هم یک دلیل داشت و آن اینکه پارسال همزمان با سال نو همراه یکی از دوستانم شروع به استفاده از روشی کردم که از آن به عنوان رفع انباشتگی یاد می‌شود که البته بیشتر برای دنیا بیرونی کارایی داشت و نه دنیای ذهن. رفع انباشتگی ظاهرا روشی در فنگ‌شویی است که اولین مرحله از چهار مرحله ورود انرژی‌های سالم به خانه را شامل می‌شود.

این ۴ مرحله شامل رفع انباشتگی، پاکسازی، خلا‌‌ و چیدمان انرژیتیک است. من مرحله یک و دو را در محیط خانه‌ام پیاده کردم و اثرات بسیار خوبی در زندگی واقعی‌ام و البته به لحاظ ذهنی مشاهده کردم.

اسفند ۱۴۰۱ وقتی داشتم به سالی که گذشت فکر می‌کردم و آن را مرور می‌کردم و البته ذهنم مشغول همین آشفتگی‌های فکری و ذهنی بود به این فکر کردم که شیوه رفع انباشتگی را در ذهن خودم هم پیاده کنم.

اما مشکلی که اتفاق افتاد این بود که ما در دنیای مرئی و مادی می‌دانیم با چه چیزهایی سروکار داریم،‌ چه چیزهایی به دردنخور است، چه چیزهایی باید بخشیده شود و چه چیزهایی باید تعمیر شود اما در دنیای ذهنی این وضوح و شفافیت وجود ندارد پس اولین کار برای رفع انباشتگی ذهنی، صورت برداشتن از عناصر موجود در ذهن یا ترکینگ (Tracking) آن‌ها و نوشتن آن‌ها است: من در روز چه میزان از وقتم را به چه مساله‌ای فکر می‌کنم؟ می‌شود با کمی توجه و دقت و به مرور و طی یک الی دو هفته نقشه‌ای واضح از افکار انباشته شده را به دست آورد. چقدر از افکارم مشغول به کار یا چقدر از افکارم مشغول به ایده‌هایی است که می‌دانم هیچ وقت نمی‌توانم به آن‌ها برسم؟

یادداشت و صورت برداری از افکار، یکی از بهترین روش‌ها برای رفع انباشتگی ذهنی است. این روزها من در حال یادداشت برداری و گاه صرفا مشاهده این افکار هستم تا بعد بتوانم آن‌ها را دسته‌بندی کنم و ببینم چه چیزهایی را باید نگه دارم و چه چیزهایی را دور بیندازم و باز در مرحله بعدی ببینم که بین چیزهایی که نگه می‌دارم چطور باید الویت بندی کنم. خودش کلی کار می‌برد.

همان‌طور که سال ۱۴۰۱ یادگرفتم که محیط زندگیم را از انباشتگی دور کنم و همچنان در حال یادگیری‌اش هستم امیدوارم که در سال ۱۴۰۲ هم رفع انباشتگی از ذهنم را تمرین کنم تا با قدرت و شفافیت بیشتری بتوانم در مسیر شکوفایی و خلاقیت پیش بروم!