شناخت حجاب و بررسی سویه‌های پنهان حجاب اختیاری

در بحث‌های مربوط به حجاب فراوان می‌شنویم که نگرشی در جهت ارزش‌گذاری حجاب به‌عنوان انتخابی خودخواسته مطرح می‌شود. این نگرش حجاب را مصداق حق انتخاب آزادانۀ زن در پوشش می‌داند. در اینجا می‌کوشم با واکاوی دلایل روان‌شناختی نشان دهم که حجاب چگونه شکل می‌گیرد و کارکرد آن چیست. پس از آن، سویه‌های پنهان حجاب اختیاری را ارزیابی می‌کنم و نشان می‌دهم که حجاب انتخابی آزادانه نیست، بلکه پذیرشی ناشی از اجبار بیرونی است و در جایی که ظاهراً اجبار بیرونی وجود ندارد، همچنان گزینشی از سرِ اجبار درونی و هراسِ نهادینه‌شده است.

به‌طور کلی می‌توان سه کارکرد برای پوشش برشمرد و سپس بررسی کرد که حجاب به‌عنوان نوعی خاص از پوشش در کدام دسته‌بندی جای می‌گیرد.

اولین کارکرد پوشش، کارکردِ طبیعی است که هدف آن حفظ بدن در مقابل عوامل آسیب‌زای طبیعی مانند سرما و گرما است. در واقع در اینجا پوشش ابزاری برای در امان ماندن بدن از آسیب طبیعت است. دومین کارکردِ پوشش را می‌توان کارکرد نمادین نامید که در آن نوعی خاص از پوشش برای نشان دادن جایگاه اجتماعی یا به‌منزلۀ نمادی زیباشناختی به کار می‌رود. سومین کارکرد، کارکرد جنسیِ پوشش است. یعنی پوشاندن قسمت‌هایی از بدن که بر مبنای اصول عقل سلیم از جانب انسان‌های فرهیخته در تمام جوامع انسانی، اندام‌های جنسی محسوب می‌شود. هدفِ این کارکرد پوشاندن نقاط شهوت‌انگیز بدن از دید جنس مخالف است تا روابط دو جنس به امیالِ صرفاً جنسی محدود نشود. این همان چیزی است که مدافعان فقهی حجاب به آن «حفظ عورت» می‌گویند. این نقاط شهوت‌انگیز در زنان، که گذشته از اختلافات جزئی غالباً در تمام فرهنگ‌ها مشترک است، شامل شرمگاه، سینه‌ها، لمبرها و نقاط نزدیک به آن‌هاست.

به نظر می‌رسد کارکرد پوشش به‌عنوان حجاب شامل هیچ‌کدام از دو کارکرد اول و دوم نمی‌شود. حجاب نه برای حفظ بدن از آسیب است و نه پوششی نمادین. برای مثال، اگر استفاده از کلاهی گرم بیشتر از مقنعه یا روسری در زمستان زن را از سرما محفوظ نگه دارد، حجابِ عرفی این پوشش را مناسب نمی‌داند و پوشیدن مقنعه یا روسری بدون کارکرد محافظتی را ضروری تلقی می‌کند. در نفی کارکرد نمادین هم می‌توان گفت که هیچ‌کدام از پوشش‌هایی که به‌عنوان حجاب مطرح می‌شود به زیباتر شدن زن کمک نمی‌کند. همچنین نمی‌توان مثلاً گفت حجاب نمادی است برای متمایز کردن زن مسلمان از زن نامسلمان، زیرا کارکرد حجاب پیش از بسط فرهنگ اسلامی نیز وجود داشته است و ریشه‌های پیدایش آن غالباً به پیش از اسلام بازمی‌گردد.

ظاهراً باید گفت حجاب در کارکرد سوم پوشش دسته‌بندی می‌شود؛ زیرا حجاب معمولاً در گفتمان فقهیِ متعارف این‌گونه تعریف می‌شود: پوشاندن حداکثری تمام نقاط بدن برای جلوگیری از ایجاد شهوت در مردان و درنتیجه مصون ماندن زن از آسیبِ تجاوزِ ناشی از شهوت. هرچند حجاب طبق تعریف می‌خواهد با پوشاندن نقاط شهوت‌انگیز از آسیب رسیدن به روابط زن و مرد جلوگیری کند، اما مسئلۀ اصلی این است که نقاطی که حجاب حکم به پوشاندن آن می‌کند فقط نقاط جنسیِ شهوت‌انگیز نیست (نقاطی که به معنای واقعی و طبیعی عورت هستند)، بلکه محدوده‌ای بسیار گسترده‌تر را دربرمی‌گیرد، به‌طوری که در آن تمام بدن زن تبدیل به عورت می‌شود و این حکم که «المرأة عورة» مصداق می‌یابد. در واقع اتفاقی که رخ می‌دهد این است که نقاطِ شهوت‌انگیز به کل بدن زن تسری می‌یابد و دیگر محدود به نقاطِ شهوت‌زای طبیعی نمی‌شود. اکنون پرسش این است: این تسری نقاط جنسی به کل بدن زن (از فرق سر تا نوک پا) چگونه رخ داده است؟ چرا نقاط جنسی به نقاط جنسی محدود نماندند؟ چه اتفاقی می‌افتد که بازو، زانو، پاها از زانو به پایین، حتی مچ پا، گلو، و به‌خصوص موی زن هم جزو نقاط تحت پوشش قرار می‌گیرند؟ چرا به این نقاط هم شهوت‌زا گفته می‌شود و پوشاندن آن‌ها لازم دانسته می‌شود؟

به نظر می‌رسد تسریِ مناقشه‌برانگیزِ یادشده نتیجۀ نوعی فرافکنیِ روان‌شناختی است که ویژگی جنسی را به نقاطی از بدن فرافکنی می‌کند که اساساً چنین ویژگی‌ای ندارند. دلیلِ این فرافکنی به ذهنیتِ جنسیِ آسیب‌دیدۀ مرد در جامعۀ مردسالار برمی‌گردد که در مرحله‌ای از رشدِ جنسی خویش، به‌ناچار شهوت‌انگیزی را به‌عنوان کارکردی جبرانی در مقابل سرکوب به نقاط غیرجنسیِ بدن زن نسبت می‌دهد. جامعه و خانوادۀ مردسالار ویژگی‌های جنسی خاص خود را دارد. مهم‌ترین ویژگی آن تسلط مرد بر روابط جنسی و حد و حدود آن است. زن یا زنان جزئی از مایملک مرد به حساب می‌آیند. زن در خانوادۀ مردسالار سوژه‌ای است متصرف که برای تعیین نوع رابطۀ جنسی یا قوانینِ حاکم بر تنش اراده‌ای ندارد. زنِ این خانواده و جامعه «ناموس» است و درنتیجه ضرورتاً در تصرف ناموسانۀ مرد یا مردان زندگی می‌کند و مکلف به رعایت تکالیف ناموسی است. کوتاه کلام، حقوق و تکالیف زن بر مبنای رابطۀ مملوکانه و ناموسانه‌اش تعریف می‌شود. پسر این خانواده پس از رسیدن به بلوغ جنسی در دنیای اطراف خود با ابژه‌هایی جنسی مواجه می‌شود که یا در محدودۀ تصرفی پدر قرار دارند، یا ناموس مردان دیگری‌اند. بنابراین تمامِ ابژه‌های جنسی در دنیای پسر پیشاپیش به‌عنوان ناموس به تصرف مردان دیگر درآمده‌اند. مثلاً هر زنی در واقعیت امر همسر، مادر، دختر، خواهر و در مراتبی دورتر عمه، خاله یا ناموس مرد دیگری است؛ و این سلسله‌مراتب تا جایی ادامه می‌یابد که هیچ زن غیرِ ناموسی باقی نماند. در چنین شرایطی پسرِ جامعۀ مردسالار امکانی برای ارضای میل جنسی ندارد، مگر اینکه صبوری پیشه کند تا در موعد مقرر نقش مردانۀ خود را مانند پدر و مردان دیگر به عهده گیرد؛ به بیان ساده‌تر، روزی را انتظار بکشد که پسر پدر شود. در چنین شرایطی که تمام زنانِ موجود ناموس مردانِ دیگری هستند و دسترسی به آنان به‌منزلۀ تجاوز به مالکیتِ دیگری محسوب می‌شود، طبیعی است که پسر با بحران جنسی و محرومیت مواجه شود. تا زمانی که پسر بتواند به‌جای پدر بنشیند، خواست جنسی‌اش از جانب پدر یا مردان دیگر سرکوب می‌شود. این سرکوب با عنوان حفاظت از حریمِ مالکانۀ ناموسانه صورت می‌گیرد. فرافکنی اینجا رخ می‌دهد. پسر نمی‌تواند به نقاط جنسی دست یابد، اما می‌تواند اندامِ غیرجنسیِ زنانه را ببیند (موها، پا، دست و بازو، گردن و تمام نقاطی که جنسی نیستند، اما زنانه یا زیبایند). در اینجا پسر در مواجهه با سرکوبِ میل جنسی به تخیل پناه می‌برد. تخیل وی کارکردی دفاعی است برای در امان نگاه داشتنِ میل جنسی از سرکوب مطلق. پسر از طریق لذت بصری از اندام‌های غیرجنسی در تخیل به لذت جنسی می‌رسد. او اندام‌های غیرجنسی را جلوه‌ای از اندام‌های جنسی می‌بیند. به بیانی دیگر اندام غیرجنسی را جنسی می‌پندارد. این‌گونه است که نقاط جنسی به نقاط غیرجنسی تسری می‌یابند. اما پدر (مرد) متوجه آن می‌شود؛ زیرا خود نیز این دوران محرومیت و تخیل را پشت سر گذاشته است. مرد یا پدر برای حفظ کامل حریمِ ناموسانه‌اش، حتی از دسترس تخیل شهوت‌آلود، حکم به پوشاندن تمامِ اندامِ زنانه می‌دهد. از اینجاست که حجاب حداکثری به وجود می‌آید.

تا اینجا نشان داده شد که حجاب به‌معنای متعارف خود چگونه به وجود می‌آید و چه کارکردی دارد. اکنون با نظر به توضیحات داده شده می‌توانیم این موضوع را ارزیابی کنیم که آیا مفهومی به نام حجابِ اختیاری داریم یا خیر. مدافعان حجاب اختیاری معمولاً حجاب را در قالب هنجاری برای حفظ ارزشی به نام پاک‌دامنی به رسمیت می‌شناسند. به‌معنای دقیق‌تر، با انتخابِ حجاب، زن به مصونیتی دست می‌یابد که در سایۀ آن پاک‌دامنی امکان‌پذیر می‌شود. مصونیت مفهومی است که با تقابل‌ دوتایی معنا می‌یابد: مصونیت/تجاوز. مصونیت در جایی معنا می‌یابد که پیش از آن ترس از متجاوز وجود داشته باشد. اما مصونیتِ زن محجبه از چه کسی؟ مرد متجاوز. واقعیت این است که زن از هراسِ تجاوز و با هدفِ مصون ماندن به حجاب پناه می‌برد تا پاکدامنی‌اش حفظ شود. پرسش این است: آیا در چنین فضایی پذیرش حجاب انتخابی آزادانه است؟ برای پاسخ به این سؤال باید شروط تحقق انتخاب آزاد را بررسی کرد. آزادی انتخاب بر اساس عقل خودبنیاد صورت می‌گیرد که شرط تحقق آن رهایی از دگرآیینی و رسیدن به خودآیینی است. در اینجا سوژۀ انتخاب‌گر فارغ از اجبار هر مرجعی غیرِ خود انتخاب می‌کند. این مرجع غیرِ خود می‌تواند ترس، امیال، خواهش‌ها، لذات و هرگونه نیرویی باشد که بتواند استقلال خرد را در تصمیم‌گیری تحت تأثیر قرار دهد. از اینجا می‌توان دریافت که حجاب انتخابی آزادانه نیست، چون دلیل وجودی آن ترس از تجاوز است. اصولاً اختیار و انتخاب جایی معنا می‌یابد که بستر شرایط انتخابِ آزاد فراهم باشد. در جایی که بی‌حجابی معادل با بیم از تجاوز و نگاه شهوت‌ران است نمی‌توان از انتخابِ آزادانه سخن گفت.

پوشاندن اجزایی از بدن که صرفاً در فرهنگ‌های شدیداً اروتیک تحریک‌کننده‌اند، مثل موی سر، بازو، گردن و ساق پا معنایی جز مصونیت از نگاه شدیداً جنسی مرد به زن ندارد. زنی که این اندام‌ها را می‌پوشاند این نگاه نرینه را می‌شناسد و خودآگاه یا ناخودآگاه از آن واهمه دارد. بنابراین پوششی به نام حجاب که محصولِ ترس است نمی‌تواند انتخاب آزادانۀ هیچ زنی باشد. حتی اگر این زن در محیطی باشد که تا حدود زیادی خالی از نگاه‌های جنسی مردانه است، بازهم نمی‌تواند از انتخاب آزادانۀ حجاب سخن بگوید؛ چراکه ذهن ناخودآگاه وی کماکان میراث‌دار آن نگاه‌های جنسی و ترس‌های نهادینه‌شده است. این چیزی است که ما سویه‌های پنهان حجاب اختیاری می‌نامیم؛ چراکه این زن در خانۀ ذهنِ خود هنوز درگیر نگاه‌های جنسی مردانه است و هنگامی که حجاب را برمی‌گزیند و گمان می‌کند این انتخابی آزادانه است، معمولاً از سویه‌های پنهان انتخابِ خویش آگاه نیست. همچنین حجاب نمی‌تواند کرامت انسانی زن را حفظ کند زیرا بر دوگانۀ حجاب/ تجاوز (محجبه بودن یا مورد تجاوز قرار گرفتن) مبتنی است. کرامت انسانی اساساً در جایی که ترس از تجاوز وجود داشته باشد تحقق نمی‌یابد. کرامت زن زمانی حفظ می‌شود که محیط زندگی‌اش آکنده از امنیت و خالی از امکان تجاوز باشد، محیطی تا حد امکان خالی از نگاه‌های شهوت‌انگیزی که می‌توانند از اندام‌های غیرجنسی نیز بهرۀ جنسی ببرند.

برای دانلود نسخه کامل ماهنامه اینجا کلیک کنید