شهروند ایدئال به آرمانهای شهرش متعهد است
دکتر کورش محمدی رئیس انجمن آسیبشناسی ایران است. بیشتر عمرِ علمی و فعالیت اجتماعی خود را به مطالعۀ آسیبشناسی اجتماعی پرداخته و در این زمینه حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. سال گذشته با لیست اصلاحطلبان وارد شورای اسلامی شهر اصفهان شد و در طی این یک سال نیز در کنار دیگر مسئولیتهای خود در پارلمان شهر دغدغۀ اصلی خود یعنی آسیبشناسی اجتماعی نیز با همت مضاعف پی گرفته و امیدوار است از طریق قوانین و طرحهای کاربردی بتواند دردی از این شهر را تسکین دهد و با نگاه پیشگیرانه از دردمند شدن شهر پیشگیری کند. با ایشان در یکی دو شمارۀ دیگر نیز گفتوگوهایی داشتهایم. این بار مسئولیت اجتماعی بهانهای شد تا به سراغ ایشان در ساختمان شورای شهر برویم و نظراتشان را در این باب جویا شویم.
وضعیت جامعه را از نظر حس مسئولیتپذیری چطور ارزیابی میکنید و چه عوامل اجتماعی شهروندان جامعه را مسئولیتگریز میکند؟
مسئولیت اجتماعی در تمام دنیا یک عامل محرک در حوزۀ توسعه و یک عامل انسانی در زوایای مختلف حوزههای اجتماعی شمرده میشود. سالهاست که دنیا به این نتیجه رسیده است که برای دستیابی به توسعۀ اجتماعی در سطح جوامع راهی ندارد جز اینکه شهروندان را در حوزۀ اجتماعی مسئولیتپذیر کند. آنچه ما احساس تعلق شهروندی مینامیم امروز یکی از عوامل جدی در گرایش شهروندان در مشارکتهاست و نگاه شهروندان به حوزۀ مشارکتهای اجتماعی یکی از مؤلفههایی است که از همین مسئولیتپذیری اجتماعی ناشی میشود. درخصوص وضعیت مسئولیتپذیری اجتماعی در جامعۀ ما باید گفت بهواسطه مؤلفههای فرهنگی و هنجارها و خردهفرهنگهایی که در جوامع سنتی غالب است، مسئولیتپذیری بیشتری در میان افراد دیده میشود؛ افراد به هم نزدیکاند، حلقههای اجتماعی بسیار فشرده است و شبکههای اجتماعی شبکههایی واقعی هستند. در گذشتۀ نهچندان دور، مثلاً تا یکیدو دهۀ پیش، جامعه بهعنوان یک جامعۀ سنتی، شبکههای اجتماعی بسیار قدرتمندی داشت، مثل بازار، مساجد، شبکههای فامیلی که تجلیِ آن صلهرحمی بود که میان اقوام و فامیلها جاری بود. اینها همه نوعی اثر چرخشی و گردشی بر افراد میگذاشت و باعث میشد افراد نسبتبه هم احساس داشته باشند. این احساس نوعی مقولۀ اجتماعی است که مسئولیتهای اجتماعی را تقویت میکند؛ اما امروز که جامعۀ ما در حال گذار است، یعنی مرحلۀ سنتی را پشت سر گذاشته و مسیر مدرنیته را در پیش گرفته است، نتوانستهایم برخی ارزشها و هنجارهای خاص و بومی جامعهمان را حفظ کنیم و آن را به دوران جدید انتقال دهیم. در واقع نگاه ما به توسعۀ کشور و جامعه تکبعدی بوده و شامل توسعۀ اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نبوده است. ما ابعاد گوناگون توسعه را در نظر نداشتیم و به امور سطحی بسنده کردیم؛ چنین شد که امروز نه این طرفی هستیم و نه آن طرفی؛ نه جامعۀ سنتی هستیم و نه جامعۀ مدرن و همین مسئله به تشدید مؤلفههای ضدفرهنگی انجامیده است که بر هویت اجتماعی و فرهنگی اثر منفی میگذارد. همین امر باعث شد بسیاری از داشتههایمان را از دست بدهیم، شبکههای اجتماعیمان را، فضاهای فامیلی را. دنیا و عصر ماشین آمد و جایگزین همۀ کارکردهای اجتماعی ما شد. سرآمد همۀ اینها فناوری و فضای مجازی بود که به شبکههای اجتماعی تعریف دیگری داد؛ شبکههایی که بیاعتمادی و احساس ناامنی و افسردگی و تنهایی را به جامعه القا میکند، بهجای اینکه افراد را هم پیوند دهد.
فراموش نکنیم که ما مسئولیت اجتماعی را مؤلفهای در راستای همبستگی اجتماعی میدانیم و همۀ اینها را زیرمجموعهای از سرمایۀ اجتماعی جامعه به شمار میآوریم. زمانی که این مؤلفهها، ارزشها و هنجارها را در فرآیند گسترش فناوری و تغییرات مرحلۀ گذار امتحان کردیم، امروز به نقطهای رسیدهایم که مسئولیت اجتماعی نوعی وظیفه شده و فقط در چارچوب وظیفه تعریف و شناخته میشود. مثلاً اگر شما کنار جاده بیمار یا فرد آسیبدیدهای دیدی، در خودت این وظیفه و تعهد را احساس نمیکنی که به این فرد کمک کنی؛ اورژانس وظیفه دارد به او رسیدگی کند. در واقع ما مسئولیت اجتماعی را زیرمجموعهای از وظیفه تعریف کردهایم؛ در حالی که مسئولیت اجتماعی یعنی تعهد یک انسان یا فرد به جامعه، به آحاد جامعه، به ارزشهای جامعه و به مشاغل جامعه. اگر تعهد را در دو حوزۀ مسئولیت اجتماعی فردی و مسئولیت اجتماعی گروهی تعریف کنیم، شاید میزان فاصلهمان از تعریف اصلی مسئولیت اجتماعی آشکار شود. معتقدم امروز شکاف عمیقی میان جامعۀ ما و تعاریف و استانداردهای مسئولیت اجتماعی وجود دارد.
چه میزان از آسیبهای اجتماعی یا آسیبهای فرهنگی امروز را ناشی از مسئولیتناپذیری فردی و اجتماعی میدانید؟
امروزه بسیاری از آسیبهای اجتماعی در جامعۀ ما، مثل اعتیاد، طلاق، فحشا و فساد اخلاقی، بهنوعی ریشه در ضعف کارکردهای مسئولیت اجتماعی دارد. زمانی که میزان مسئولیتپذیری اجتماعی در میان افراد جامعه کاهش مییابد، آنها دیگر در دسترس جامعهشان نیستند، یعنی از محور هنجارهای آن جامعه فاصله میگیرند و در نتیجه حس تعلقشان را به جامعه از دست میدهند. امروز بخش زیادی از افرادی که دچار آسیب شدهاند آنانی هستند که حس تعلقشان را به جامعه از دست دادهاند. کسی که امروز در ناهنجاریهای رفتاری مشارکت دارد، سرقت میکند یا به جامعه آسیب میزند آن حس مسئولیت را از دست داده است. کسی که احساس مسئولیت اجتماعی دارد میگوید که من فردی از افراد این جامعه و عضوی از آن هستم و تنها برای خودم زندگی نمیکنم؛ بنابراین به این جامعه تعهد دارم. کسی که به جامعه تعهد دارد هیچوقت کاری نمیکند که به همۀ جامعه آسیب وارد شود؛ اعتقاد دارد که اعتیاد، طلاق، فحشا به همۀ جامعه آسیب میزند. امروز این حس تعلق پایین آمده است.
چه ارتباطی میان وضعیت سیاسی و اقتصادی جامعه و میزان مسئولیتپذیری و مشارکت افراد وجود دارد؟
سیاست حوزهای از رفتار است که رابطۀ کاملاً مستقیم با رویکردها و نگرشهای اجتماعی افراد دارد. سیاست اگر از حوزۀ اجتماعی فاصله بگیرد، عملاً بیعدالتی را ترویج میدهد؛ یعنی زمانی که سیاستگذاریها مشرف بر نیازها و فضای اجتماعی نیست، همان موقع رابطۀ میان لایههای انسانی جامعه با رویکردهای سیاست در حال تخریب است. در سالهای اخیر، در حوزههای مختلف، بهخصوص حوزۀ رسانه، سیاستهای غلطی اجرا شده و باعث شده جامعۀ ما نوعی ارتباط رسانهای، فرای جامعۀ خودش و فرای سیاستهای حاکم، با دنیای رسانهای دیگری برقرار کند. اتفاقاً اینجا مسئولیت اجتماعی هم اندازهگیری میشود. اگر سیاستگذاریها از حوزۀ اجتماعی فاصله داشته باشد، آحاد جامعه به سیاست و حوزۀ سیاسی احساس تعلق نمیکنند. با از بین رفتن احساس تعلق، مسئولیت اجتماعی هم از بین میرود و تعهدی هم در کار نیست که در سیاستگذاریها فعال باشد. امروز بخش عمدهای از مردم از رسانۀ ملی رویگردان شدهاند و با فضای ماهوارهای و فضای مجازی ارتباط برقرار کردهاند و کمتر رغبت میکنند اخبار و مطالب موردنیازشان را از رسانۀ داخل بگیرند. این ضعفی در سیاستگذاری رسانۀ ملی ماست.
حوزۀ اقتصادی هم که نوعی حوزۀ مادر به شمار میآید، بر سیاست، حوزۀ اجتماعی و فرهنگی اثرگذار است؛ چون ارتباط مستقیم با معیشت و زندگی مردم دارد. اتفاقاً اگر حوزۀ اقتصادی نتواند ارتباطش را با مردم درست و محکم برقرار کند، باید مسئولیتپذیری مردم را رؤیایی دستنایافتنی دانست. وقتی حوزۀ اقتصاد نمیتواند با جامعه ارتباط برقرار کند و نیازهای جامعه را ببیند، افراد جامعه دیگر اقتصاد را به رسمیت نمیشناسند و آن را فضایی برای گسترش فساد و دشمن خود میدانند؛ مانند وضعیت فعلی اقتصادی که مردم در تأمین معیشتشان با دشواریهای بسیاری مواجهاند. باید اقتصاد را مادر سایر حوزهها دانست؛ چون اقتصاد ابعاد چندگانهای دارد که هم میتواند منجی یا آرامشبخش جامعه باشد، هم میتواند عامل ترویج فساد باشد و رانت و اختلاس را تقویت کند. از طرفی تأثیر اقتصاد بر زندگی مردم مستقیم است. سیاست ممکن است تأثیر کاملاً مستقیمی بر زندگی مردم نداشته باشد. تأثیرات حوزۀ فرهنگ نیز معمولاً بلندمدت است. در این حوزهها سیاستگذاری صورت میگیرد و آثار آن چندین سال بعد از اجرای آن سیاستها در زندگی مردم آشکار میشود؛ ولی اگر در حوزۀ اقتصاد سیاستگذاری شود و احیاناً آن سیاست درست نباشد، مثل هدفمند کردن یارانهها، سریعاً اثرش بر زندگی مردم هویدا میشود؛ بنابراین ارتباط دوسویهای میان مسئولیت اجتماعی و اقتصاد هست. میگویم «دوسویه» چون مسئولیت اجتماعی هم میتواند بهنوعی اقتصاد را کنترل یا به آن کمک کند. مثلاً گران شدن ارز را در نظر بگیرید. بیتدبیری و سیاست غلط در حوزۀ اقتصاد باعث میشود قیمت دلار از 4300 تومان کمی بیشتر شود و برسد به 4800 تومان؛ اما علت رسیدن قیمت به مرز 10 هزار تومان و 12 هزار تومان چیست؟ بخشی از آن همین افرادی هستند که آن احساس تعلق را ندارند و احساس مسئولیت اجتماعی هم نمیکنند. احساس مسئولیت اجتماعی در بخش عظیمی از مردم وجود ندارد. دلار گران میشود و بسیاری هرچه دارند میفروشند و دلار میخرند، بی آنکه به نتایج کارشان در سطح کلان جامعه توجه کنند؛ اما مردم ترکیه را ببینید؛ زمانی که دلار گران شد، دلارهایشان را آتش زدند و سفرهایشان را کنسل کردند؛ ولی در ایران، در اوج گرانی دلار که نوعی فاجعۀ اقتصادی است، شهروندان حاضر نیستند سفرهای تفریحیشان را به مثلاً آنتالیا و تایلند لغو کنند، سفرهایی که بر جامعه اثر منفی میگذارد. در جامعۀ کنونی و شرایط فعلیِ آن، حس مسئولیت بسیار کمرنگ است؛ پس احساس مسئولیت اجتماعی هم میتواند بر اقتصاد اثرگذار باشد.
شما سالها بهعنوان کارشناس آسیبهای اجتماعی فعالیت کردهاید و الآن یک سالی است که در کسوت وکیل ملت در شورای شهر با درد مردم بیشتر آشنا شدهاید. فاصلۀ میان حوزۀ نظری و عملی در مبارزه با آسیبهای اجتماعی را در حرکتهای اجتماعی چگونه میبینید؟
ما درگیر پدیدهای به نام انکار هستیم. انکار سالهاست که بلای جان مردم و جامعۀ ما شده است. انکار یک آسیب جدی است. حدود چهار دهه ما آسیبها را انکار کردیم و نپذیرفتیم چیزی بهنام آسیبهای اجتماعی در جامعۀ ما در حال شکل گرفتن است. ما تازه چند سال است که آن هم با فرمایش مقام معظم رهبری پذیرفتهایم در جامعه آسیبهایی داریم؛ اما انکار یک تفکر است. تفکر انکار یعنی یک تفکر تجاری. با اینکه عالیترین مقام کشور وجود آسیبهای اجتماعی را پذیرفتهاند و دستور دادهاند عوامل این آسیبها بهخصوص در پنج حوزۀ اعتیاد، فحشا، طلاق، نقاط بحران شهری و حاشیهنشینی، شناسایی شود، ولی همچنان آن تفکر در جامعه جاری است؛ یعنی کسانی که در رأس مدیریتاند اسیر حصاری امنیتی هستند که برای پست و جایگاهشان قائلاند و ظاهراً میخواهند آن را بیشتر حفظ کنند؛ بنابراین به دنبال آناند که شرایط را هرچه بیشتر سفید نشان دهند؛ چون میترسند پست و رانتی را که در حال حاضر از آن استفاده میکنند آسیب ببیند و آن را از دست دهند. به همین دلیل بسیاری از افراد همچنان تلاش میکنند جامعه را سفید نشان دهند. همین امر فاصلۀ بسیار زیادی میان تئوری و عمل ایجاد کرده است.
در زمینۀ آسیبهای اجتماعی، آسیبهای ما تقریباً شناسایی شده است و ما و همۀ دستگاهها این آسیبها را مطالعه کردهایم. امروز دردی در جامعۀ ما هست که با مسئولیت اجتماعی ارتباط زیادی دارد. بسیاری از دستگاهها و مدیران اعتبارات کلانی برای مبارزه با آسیبهای اجتماعی دریافت میکنند و آن را صرف مطالعات بیثمری میکنند که کپیپیستِ مطالعات دیگر است. آنان با افراد مدنظرشان قرارداد میبندند؛ یعنی عملاً دکانی از حوزۀ آسیبهای اجتماعی برای خود و اطرافیانشان میسازند. کسی که احساس تعلق و تعهد ندارد به جامعه و آسیبهای اجتماعی آن هم نگاه غیرمتعهدانه دارد. پشت سر بسیاری از مسئولان قفسههایی هست که پر است از مطالعاتی که در حوزۀ آسیبهای اجتماعی صورت گرفته. اما هیچوقت از هیچکدام از اینها استفاده نشده و هرگز سیاستگذاریها ربطی به این تحقیقات و مطالعات نداشته و عمدتاً سلیقهای بوده است. از این گذشته سیاستگذاریها زمانی انجام میشود که دیگر دچار آسیب جدی شدهایم. متأسفانه در حوزۀ آسیبهای اجتماعی هیچگاه قائل به پیشگیری نبوده و نیستیم. ما جامعهای با مدل طبی یا سنتی هستیم. یعنی منتظریم آسیبی پدید بیاید و جامعه درگیر شود؛ بعد تازه مینشینیم و اتاق فکرهایش را تشکیل میدهیم. هزینههای کلان و زمان زیادی صرف اتاقهای فکر میکنیم تا همین مسئولانی که تا به حال هیچ کاری نتوانستهاند بکنند راهحلی بیابند. جالب است که اتاقهای فکر ما با حضور مسئولانی تشکیل میشود که سالهاست مدیرند و با مدیریت آنها این آسیبها ایجاد شده است. بعد دوباره همینها را میآوریم و میگوییم حالا فکر کنید که باید چه کار کنیم. علائم و نشانههای بسیاری از آسیبهای اجتماعی ده یا پانزده سال پیش آشکار شده بود؛ مثلاً کارشناسان بیست سال پیش دربارۀ طلاق هشدار دادند. خود ما پنج سال پیش اعلام کردیم نوعی سونامی در موضوع روابط جنسی در حال شکل گرفتن است و این باید کنترل و پیشگیری شود؛ اما هنوز مسئولان اصرار دارند که اولاً این پیشبینیها سیاهنمایی است و ثانیاً بگذاریم اتفاق بیفتد، بعد راهی برایش پیدا میکنیم؛ چرا الآن خود را درگیر کنیم؟ این نوع نگاه در دنیا معروف به قیاس رودخانه است. میگویند شناگر چیرهدستی در قسمت عمیق رودخانه ایستاده بود. اجسادی به رودخانه میافتادند و آب آنها را به قسمت عمیق میبرد. آن فرد میرفت و اجساد را بیرون میکشید. کسی آمد و تل اجساد را دید. به او گفت چه میکنی؟ گفت جسدها را درمیآورم تا رودخانه آلوده نشود. گفت در دهانۀ رودخانه کسی مردم را هل میدهد و میاندازد در آب. تو باید بروی جلو او را بگیری، بهجای اینکه جسدها را دربیاوری. مدل ما هم همین است.
چگونه میشود شهروندانی تربیت کرد که در حوزۀ اجتماعی مسئولیتپذیر باشند؟ نقش قوانین نهادهای حاکمیتی چقدر در این امر مؤثر است؟
برای این امر من معتقد به حرکت از پایین به بالا هستم و اصلاً اعتقاد ندارم که میتوان مسائل اجتماعی را از سطوح بالا و حاکمیتی تنظیم کرد. چنین امکانی وجود ندارد و مقاومت ایجاد میشود. ما باید نظام آموزشوپرورشمان را با تحولی بنیادین به سمت جامعه برگردانیم. آموزشوپرورش الآن در اختیار جامعه نیست و به نهادی منفعل، خنثی و ناکارآمد بدل شده که عملاً هیچ کمکی به جامعۀ ما و حوزههای اجتماعی ما نمیکند. مسئولیتپذیری اجتماعی را ما باید از کجا شروع کنیم؟ مبنای آن خانواده است، اما چرا میگوییم آموزشوپرورش؟ چون ما راه دیگری نداریم جز اینکه والدین نسل آیندهمان را از طریق آموزشوپرورش مسئولیتپذیر تربیت کنیم. با بخشنامه و دستورالعمل و برخوردهای آمرانه بههیچوجه نمیتوانیم مسئولیت اجتماعی ایجاد کنیم. مسئولیت اجتماعی یک باور است، اعتقاد است، تعهدی است که افراد را در این حوزه تربیت میکند. ما الآن خیریههایی داریم که افرادی بهصورت داوطلبانه میروند و در آنجا فعالیت میکنند؛ این مسئولیتپذیری است و این فرد مسئولیت اجتماعی فردی دارد. یک تیم فوتبال را در نظر بگیرید. تکتک بازیکنان در این تیم، طبق چیزی که مربی تعیین میکند، مسئولیت اجتماعی فردی دارند. اگر هر فرد نقشش را بهخوبی ایفا کند، آن وقت مسئولیت اجتماعی گروهی شکل میگیرد؛ پس بنیان مسئولیت اجتماعی گروهی، مسئولیت اجتماعی فردی است. در طول هشت سال دفاع مقدس، مسئولیت اجتماعی را میشد در میان همۀ افراد جامعه دید. زنان ما در پشت جبهه، در حوزههای امداد و درمان و در حوزههای پشتیبانی و مردان در جبهه و خطوط مقدم حضور داشتند. هیچکس هیچ چشمداشتی نداشت، هیچکس به دنبال امتیاز نبود، نه امتیاز کنکور، نه امتیاز کارخانه، نه رانت و... . رفتند و جانشان را خالصانه دادند. اینها همه مسئولیت اجتماعی فردی بود و نتیجۀ گروهیاش جامعهای بود که از کیان خودش دفاع کرد و مقابل متجاوز ایستاد. اما رفتهرفته آن ارزشها از دست رفت و تضعیف شد و این نتیجۀ سوءمدیریتها و دنبال کردن منافع فردی بود و حاصلی جز کمرنگ شدن عدالت اجتماعی نداشت. بسیاری از افراد احساس کردند از آن ایدئولوژی که با آن بزرگ شده بودند سوءاستفاده میشود. برخی هم به سمت اختلاسها و سوءاستفاده از منافع بیتالمال رفتند. بدین ترتیب مردم در تنگنا قرار گرفتند و رفاه مردم نادیده گرفته شد و رفتهرفته مسئولیت اجتماعی با کمرنگ شدن احساس تعلق اجتماعی کمرنگتر شد.
این فرار از مسئولیتپذیری که در جامعه با آن روبهروییم چقدر ناشی از فرهنگ مردم است؟
فرهنگ جامعۀ ما تابع ایدئولوژیکش است. ما جامعهای مسلمانیم و ریشههای فرهنگی و تاریخی و مذهبی ما به استحکام فرهنگ کمک میکند؛ یعنی فرهنگ را نگه داشته است. ما غنای لازم را در حوزۀ فرهنگ داریم؛ اما کارکردهای فرهنگی ما قوی نبوده است. سرعت حرکت و انطباق در حوزۀ فرهنگ ما بسیار پایین است. مثلاً ببینید فناوری چقدر رشد کرده؛ آن وقت ما بهلحاظ فرهنگی چقدر رشد کردهایم؟ در حوزۀ خانواده و ارتباط بین فرزندان و والدین چه کار کردهایم؟ چقدر توانستیم مسئولیت اجتماعی را جا بیندازیم؟ چقدر توانستیم مهارتهای اجتماعی را تقویت کنیم؟ چقدر توانستیم در حوزۀ فرهنگی بر مبنای پیشگیری کار کنیم؟ ما هیچ کاری نکردیم ؛ و آسیبها زیاد و زیادتر شد و آسیبهای جدید پدید آمد. همین فضای مجازی خودش در بخشهایی برای جامعه آسیبزا شده است.
کارکردهای فرهنگی ما ضعیف است و به همین دلیل، خردهفرهنگهایی از بیرون میآیند و اثرگذار میشوند، مثل همین خردهفرهنگ پوشش. فرهنگ اصیل ما پوششی است که مردم سنتی و عادی دارند؛ اما این پوششهای جدید جزء فرهنگ نیست و خردهفرهنگ است و کمکم در جامعه رشد میکند. امروزه خردهفرهنگهایی مثل پوشیدن لباس پاره در جامعه رشد میکند. این نشان میدهد ما در کارکردهای فرهنگیمان ضعیف عمل کردیم. جالب اینجاست که خردهفرهنگ به ارزش تبدیل میشود؛ یعنی خردهفرهنگها که میآیند، ارزشها جابهجا میشوند. مثلاً جوانی که سادهپوش است ممکن است در جمعی احساس خجالت کند؛ چون ممکن است به او پذیرش اجتماعی ندهند؛ چون نتوانسته مانند آنها لباسهای مدلدار بپوشد. پس چیزی که بر فرهنگ اثر میگذارد کارکرد ضعیف فرهنگی، رفع تکلیف کردن در حوزۀ فرهنگ و ورود خردهفرهنگهاست. در این سه دهه متأسفانه همواره تکلیف را از سر خودمان باز کردیم؛ یعنی سعی کردیم رفتارهای قهری و بیثمر را جایگزین تکالیف فرهنگی و ارزشمند کنیم؛ مثلاً در مورد ماهواره گروهی نشستند و برای کل کشور و فرهنگ جامعه تصمیم گرفتند و گفتند ماهواره ممنوع! با رسانه که نمیشود جنگید؛ چون رسانه راهش را پیدا میکند و ورود میکند. باید بر اساس تجربه ثابت شده باشد که رسانه مرزهایش را پشت سر میگذارد و مرزی هم نمیشناسد. هیچکس نگفت اگر ماهواره بهعنوان رسانه وارد فضای فکری و فرهنگی جوانان ما شده، ما هم با رسانه با آن بجنگیم. از جنس خودش با خودش بجنگیم؛ یعنی ما هم ماهواره را تقویت کنیم و به همان میزان برای جوانان جذابیت ایجاد کنیم. ما بسنده کردیم به رسانۀ ملی که روزبهروز ارتباطش با نسل جوان ما کمتر شد و از آن طرف، تکلیف را از خودمان ساقط کردیم و آن را به عهدۀ نیروی انتظامی گذاشتیم و گفتیم پلیس باید ماهوارهها را جمع کند؛ دیگر دستگاههای فرهنگی هم تعطیل! این ظلم به پلیس است. حوزۀ فرهنگی را رها میکنیم و حاضر نیستیم برای فرهنگ جامعه و تفکرات جاری در جامعه و حفظ ارزشهای جامعه تکلیف ایجاد کنیم. نمیخواهیم تلاش کنیم و زحمت بکشیم. بهجای اینکه دستگاههایی مثل آموزشوپرورش، ارشاد و سازمان تبلیغات را درگیر کنیم تا با کار رسانهای و فرهنگی با نفوذ ماهواره مقابله کنند، پلیس را در مقابل مردم قرار میدهیم؛ اما این کار جواب نمیدهد؛ چراکه درصد بالایی از مردم هماکنون از ماهواره استفاده میکنند. این نگاه به فیسبوک هم بود و الآن به تلگرام هم هست که آن را فیلتر کردند؛ ولی هیچ کاربر ایرانی پشت سد فیلتر نماند؛ پس روش، روش شکستخوردهای بود که هدف آن فقط رفع تکلیف بود. این موضوع باز با حوزۀ مسئولیت اجتماعی مرتبط میشود؛ چون کسی که احساس مسئولیت اجتماعی میکند، نیازهای جامعهاش را میبیند. اگر در ردههای پایین جامعه باشد، به افقها، سیاستها و ارزشهای جامعه احترام میگذارد و سعی میکند کسی نباشد که جامعه از او آسیب ببیند و احساس ناامنی کند. اگر در مقام سیاستگذاری باشد، نیازهای سطوح پایین جامعه را هم میبیند.
شاخصهای نشاندهندۀ سطح مسئولیتپذیری در جامعه کداماند و چگونه میتوانیم آنها را ارتقا دهیم یا بهبود ببخشیم؟
یکی از شاخصها مشارکت است: اینکه افراد به چه میزان و با چه درجهای در برنامهها مشارکتها میکنند. شاخص دیگر همدردی و حضور مردم کنار همدیگر است. جامعۀ ما خمیرمایۀ این شاخص را در خود دارد که در حوادثی مانند زلزله یا اتفاقات بزرگ دیگر خود را نشان داده است. این گواهی است بر وجود حس مسئولیتپذیری اجتماعی در میان مردم، هرچند بعدها همان هم آسیب دید. شاخص دیگر حس تعلق است: اینکه افراد چقدر خودشان را بخشی از جامعه بدانند و چقدر به هویت ملی و هویت فردی و اجتماعی خود اهمیت دهند. شاخص مهم دیگر همبستگیهای اجتماعی است: اینکه افراد چقدر خودشان را با جامعهشان همبسته میبینند و چقدر به همدیگر اعتماد دارند و حاضرند ازخودگذشتگی کنند. چقدر الآن حاضریم ازخودگذشتگی نشان دهیم؟ اگر دوران دفاع مقدس جوانهایی رفتند و جانشان را فدا کردند، به این خاطر بود که احساس مسئولیت اجتماعی در بالاترین حد خود بود. ما چقدر حاضریم از خودمان بگذریم؟ چقدر منافع جمعی را بر منافع فردی خود ترجیح میدهیم و چقدر به مشورت اعتقاد داریم؟ مشورت در جامعۀ ما کمرنگ شده است. حتی افراد برای ازدواجشان هم حاضر نیستند با خانوادهشان مشورت کنند. این قواعد اجتماعی بسیار اهمیت دارد. ما جامعهای دینی هستیم. اگر قواعد اجتماعی ما درست است باید حتماً منطبق بر ایدئولوژی ما باشد. ما چقدر با ایدئولوژی خودمان ارتباط برقرار کردهایم؟ در نهایت اینکه ما چقدر حاضریم واقعیتها را بپذیریم؟ آیا حاضریم با واقعیتها زندگی کنیم؟
بازیگران اصلی ارتقای این شاخصها چه کسانی هستند و سهم هرکدام چقدر است؟
اول از همه آموزشوپرورش است که سهم بیشتری دارد و باید بر اساس نظام تحولی پیش رود و این مهارتها و ارزشها را به جامعه تزریق کند؛ بعد خانواده است. البته من خانواده را نهادی بنیادین در این حوزه میدانم که فراتر از آموزشوپرورش است؛ اما چون خانوادههای ما ماهر نیستند و تربیتیافتۀ همین نظام تعلیم و تربیت هستند، چندان انتظاری نمیتوان از خانوادهها داشت. روشهای آموزش اجتماعی یا اجتماعیسازی آموزشها ممکن است مؤثر باشد؛ اما چندان مفید نیست. بعضی جنبهها را با آموزشهای اجتماعی میتوان کنترل کرد؛ ولی فراموش نکنیم وقتی جامعه با باوری بزرگ شد و رشد کرد بهراحتی نمیتوان تغییرش داد. بازیگران بعدی مردماند. نقش مردم بسیار پررنگ است و مردم باید به رفتارهایشان آگاه باشند. مثلاً سیاستگذاریهای حاکمیت اشتباه است و موجب گرانی ارز شود؛ اما رفتار مردم هم آن را تقویت میکند؛ سیاستها اصلاحشدنی است، اما اگر مردم به سمت روش خاصی رفتند، دیگر بسیار سخت میتوان آنها را برگرداند. فاصلۀ مردم از حس تعلق و مسئولیت اجتماعی آسیبی بسیار جدی است؛ بنابراین نقش مردم را بسیار مهم میبینم. مردم بهخودیخود تغییر نمیکنند و این تغییر نیاز به یک شوک دارد. این شوک را ممکن است یک رویداد تاریخی مثل تحول اساسی در آموزشوپرورش ایجاد کند. ما در نظام تعلیم و تربیتمان و حتی در نظام خانواده نیاز به تغییر داریم. نهایتاً نیز باید در سبک زندگیمان تغییر ایجاد کنیم. سبک زندگی افراد نشئتگرفته از نگرششان است. سبک زندگی ما بسیار به سمت مصرفگرایی کشیده شده است. در همین اصفهان به ازای هر 26 نفر یک واحد صنفی وجود دارد که عمدۀ اینها مربوط به مقولۀ خوراکیاند. الآن بهترین و بیشترین سرمایهگذاریها در حوزۀ فروشگاههای زنجیرهای صورت میگیرد. این شاخص خوبی نیست. در کشورهای پیشرفته به ازای هر 55 تا 60 نفر یک واحد صنفی وجود دارد. سبک زندگی امروز ما جایگزین ارزشهایمان شده است؛ سبک زندگیای که ارتباط نزدیکی با تجملگرایی دارد. خانوادهها ترجیح میدهند به مبلمان و لوستر خانه بیشتر از روابط انسانی حاکم بر خانواده ارزش بدهند. در برخی خانوادهها مبلمان مهمتر از بچه است؛ مبل را میپوشانند، مبادا کثیف شود و بچه را روی موکت یا فرش زبر مینشانند. این مدل زندگی سبکِ زندگیِ ایرانی نیست. طبیعتاً در این عصر که عصر ماشین است، باید ارزشها را تقویت کرد و جامعه را به سمتی برد که آدمها بتوانند با ارزشهایشان منطبق شوند نه با نیازهایشان. ما نباید جامعه را صرفاً مبتنی بر نیازهایش در نظر بگیریم و بر اساس این نیازها پیش برویم. باید این سبک زندگی را تغییر دهیم و نیازهایمان را در چارچوب اصول و روش منطقی پاسخگو باشیم؛ چون اگر فقط به سمت پاسخ به نیازها برویم، به جامعهای شدیداً وابسته بدل میشویم. امروز ما در حوزۀ رسانهای یا حوزۀ ارتباطی جامعۀ تقریباً وابستهای داریم. وابستگی افراد به ارتباطاتشان یعنی افراد مبتنی بر نیازهایشان ارتباط برقرار میکنند و این باعث وابستگیها میشود؛ مثل ارتباط میان دختر و پسر که موجب نوعی جدال و افسردگی میشود و آسیب ایجاد میکند؛ چون بر اساس وابستگی است. حتی گاهی بین اعضای خانواده آنقدر این وابستگی باب است که والدین مانع رشد فرزندشان میشوند. این مدل زندگی را باید تغییر داد و به سمت استقلال و هویتبخشی به نسل جوان حرکت کرد. اگر این هویتبخشی و استقلال وجود داشته باشد، آن مسئولیتپذیری و احساس تعلق هم خودبهخود شکل میگیرد و الگوهای مثبت ایجاد میشود؛ چون یکی از آسیبهای ما سبک زندگی ماست.
به نظر شما شهر و شهروند ایدئال در حوزۀ مسئولیتپذیری اجتماعی چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
شهروند ایدئال متعهد به آرمانهای شهرش است؛ متعهد به شهروندان دیگر است؛ حقوق اجتماعی و حقوق شهروندی دیگران را رعایت میکند؛ و از حقوق خودش هم دفاع میکند. شهروند ایدئال برای تکتک نمادهای توسعۀ شهرش احترام قائل است و برای حفظ آداب و اصول فرهنگی متعهدانه به صحنههای اجتماعی وارد میشود؛ در برنامههای شهری مشارکت میکند؛ بیتوجه و بیاعتنا به همسایه و همشهریان و شهروندان نیست و در عین حال برای تکتک ارزشها و داشتههای شهرش بهعنوان کسی که سهمی در اینها دارد احترام قائل است.
خودتان را تا چه حد شهروندی مسئولیتپذیر میدانید و با چه استدلالی؟
اولین چیزی که در خودم ایجاد کردم باور بود؛ معتقدم اگر در کلاسهای دانشگاه یا در مصاحبهها و رسانهها از مسئولیتپذیری با مردم سخن میگوییم، یا گاهی از مدیریت انتقاد میکنیم، اگر خودمان آن را باور نداشته باشیم، حرفمان بیاثر خواهد بود. تلاش کردهام در این زمینه بر خودم و اعضای خانوادهام تأثیر بگذارم. بهشدت معتقدم بیخطا نیستم؛ چون همۀ ما دچار لغزش میشویم. همچنین معتقدم باورم به مواردی که گفتم قطعی، قلبی و نهادی است و این را عاملی میبینم که باعث میشود در بسیاری جهات، از جمله در حوزۀ تخصصی خودم، با مسئولیت اجتماعی بالا عمل کنم. در دو دهۀ اخیر که در زمینۀ آسیبهای اجتماعی فعالم، سعی کردهام مسئولیتهایم را ببینم. شاید کافی نبوده، ولی تلاش کردم مسئولیتپذیر باشم. هنوز هم احساس ضعف و نقصهایی در خودم دارم که باید تلاش کنم برطرف شود.
برای دانلود نسخه کامل اینجا کلیک کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
ارض موعود کبوتران
مطلبی دیگر از این انتشارات
شوکران زندان درقصههای گلستان
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنیم؟