چرا از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنیم؟
چرا افراد بیاعتنا به تماشای رنج دیگران مینشینند؟
داستان طرح این سؤال تقریباً به شصت سال پیش در آمریکا بازمیگردد. در 13 مارس 1964، مدیر یکی از رستورانهای نیویورک، هنگام بازگشت به خانهاش، با چاقو مورد حمله قرار گرفت. فریادهای کمکخواهی او توجه بیش از 38 نفر از همسایگان را به خود جلب کرد؛ اما طبق گزارش روزنامۀ نیویورکتایمز، برخی از آنان تا لب پنجره آمدند و نگاه مختصری به صحنۀ در خون غلتیدن او انداختند، اما کسی حاضر نشد حتی گزارش این وضعیت را با تلفن به پلیس اعلام کند. ضارب با خیال راحت تا زمانی که پلیس گشت وارد محل نشده بود، به ضربات خود ادامه داد و مقتول را از پای درآورد. گزارش 38 شاهدی که قتل را دیده بودند بررسی شد و سؤالاتی بیپاسخ برای محققان به جا گذاشت: چرا همۀ این 38 نفر به این موضوع بیاعتنا بودند؟ چرا هیچیک از آنان حاضر نشدند در این باره اقدامی بکنند؟
آیا این اتفاق شبیه از دست رفتن سرمایههای انسانی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در کشور ما نیست، در حالی که 80 میلیون نفر نظارهگر آناند و کسی حاضر به مداخله نیست؟ شریانهای اقتصادی کشور از شدت فساد در هم پیچیده؛ اما همه تنها نظارهگرند و حتی مسئولان ردهبالای حکومت نیز از پیگیری آن شانه خالی میکنند. آیا ما و مسئولان حس انساندوستی خود را از دست دادهایم و بی آنکه ریزعلیوار بکوشیم به بهبود اوضاع کمکی کنیم، بیاعتنا به برخورد قطار ملی به کوه مشکلات ریخته در پای مردم مینگریم؟
رفتار منفعل نظارهگران در هنگام رویارویی با ضرورتهای اجتماعی برای دریافت کمک، مفسران اجتماعی را برانگیخت تا دربارۀ مسائلی همچون ازخودبیگانگی، بیعاطفگی، بیاعتنایی و محرکهای پنهانِ لذت بردن از آزار دیگران تحقیق کنند. بیشتر ما ممکن است با خود فکر کنیم کمک نکردن همسایگان به مدیر رستوران دلیلی جز سنگدلی همسایگان در جوامع غربی ندارد و وقتی فرض میکنیم در چنین موقعیتی قرار داریم، خود را اولین فرد مسئولیتپذیری میدانیم که دستکم پلیس را خبردار میکند. اما آیا بهراستی اینگونه است؟ آیا همهٔ همسایگان منفعل شخصیتی غیرانسانی دارند؟
بیب لاتنه و جان دارلی1 ازجمله روانشناسانی بودند که گرایشهای شخصی تماشاگران (یا همان همسایگان) آنها را متقاعد نکرد. به همیندلیل، آزمایش هوشمندانهای طراحی کردند تا به سازوکار روانشناختی افراد در این موقعیتها پی ببرند و بفهمند چطور عوامل موقعیتی تمایل به مداخلهٔ ضروری آنها را کاهش میدهد. تا سال 1980، آنها آزمایشهایی ترتیب دادند که طی آن، میزان کمک به دیگری در میان ناظرانی که گمان میکردند در موقعیت تنها هستند با آنها که تصور میکردند دیگرانی نیز در آن موقعیت حضور دارند مقایسه میشد. برای روشن شدن بهتر موضوع، برخی از این آزمایشها را شرح میدهیم.
آزمایش اول
لاتنه و دارلی در سال ۱۹۶۸ عدهای از دانشجویان دانشگاه کلمبیا را دعوت کردند تا تنها یا بههمراه دو نفر دیگر در اتاقی پرسشنامهای را پر کنند. رفتار شرکتکنندگان در حین آزمایش از آن سوی شیشهای یکطرفه مشاهده میشد. هنگامی که شرکتکنندگان بر پر کردن پرسشنامه تمرکز کرده بودند، دود سیاهی از دریچۀ هواکش وارد اتاق میشد که آزمایشگران آن را بهعنوان بخشی از آزمایش از پیش تدارک دیده بودند تا شرکتکنندگان بیخبر از همهجا آن را نشانۀ حادثهای مانند آتشسوزی تلقی کنند. اگر شما جزو این شرکتکنندگان بودید چه میکردید؟ حتماً میگویید سریعاً از اتاق خارج میشدم و دود را گزارش میدادم؛ اما آیا واقعاً شرکتکنندگان همین کار را کردند؟
دانشجویانی که بهتنهایی در حال پر کردن پرسشنامه بودند، در کمتر از پنج ثانیه متوجه دود میشدند، دریچۀ هواکش را بررسی میکردند و موضوع را فوراً اطلاع میدادند؛ اما حدود بیست ثانیه طول میکشید تا کسانی که در کنار چند نفر دیگر مشغول پر کردن پرسشنامه بودند متوجه دود شوند.
در شرح آزمایش چنین آمد: افرادی که بهتنهایی در حال کار بودند، دود را سریعا تشخیص دادند و بعد از لحظهای تردید، از جای خود بلند شدند و به سمت هواکش رفتند؛ سپس شروع به کندوکاو و بو کردن دریچه کردند و بعد از اطمینان از وجود خطر، از اتاق بیرون رفتند تا مسئولان ساختمان را از ماجرا باخبر کنند. در مقابل، افرادی که در گروههای سهنفری مشغول بودند، بعد از ورود دود به اتاق هیچ حرکتی انجام ندادند. از میان 24 نفری که در آزمایش گروهی شرکت کردند، فقط یک نفر ورود دود به اتاق را در چهار ثانیۀ اول به مسئولان گزارش داد و بقیه تا پایان آزمایش که تقریباً شش دقیقهای طول کشید، نشستند و چشمهایشان را مالیدند و سرفه کردند. این در حالی بود که بعد از شش دقیقه، دود تمام فضای اتاق را پرکرده بود و جلوی دید آنها را گرفته بود.
زمانی که از شرکتکنندگانی که در میان دود نشسته و کار خود را انجام میدادند دربارۀ منبع دود سؤال شد، جواب آنها احتمال نشتی کولر، مشکل دودکش ساختمان، بخار لولهها یا نشتی گاز بود، اما هیچکدام به احتمال آتشسوزی اشاره نکردند.
حال خودتان را در اتاقی پر از دود بههمراه سه نفر دیگر تصور کنید. از یک سو نگرانید و نمیخواهید خودتان را با گیج شدن، شرمندۀ دیگران کنید و از سوی دیگر، نگاه مختصری به دیگران میکنید و آنها را آرام و بیاعتنا میبینید. پس فرض میکنید همهچیز عادی است، دود را نادیده میگیرید و به کارتان ادامه میدهید. سپس، یکی دیگر از افراد متوجه دود میشود و او نیز شما را بیتوجه میبیند؛ پس واکنش او نیز نادیده گرفتن دود و ادامه دادن به کار است. بدین ترتیب بیاعتنایی و قبول نکردن مسئولیت محصول تبدیلِ تفسیرِ اشتباه موقعیت به تفسیر اشتباه دیگری است.
آزمایش دوم
شاید تعداد انگشتشماری از ما با صحنهٔ قتل مواجه بودهایم؛ اما بیشترمان بهدفعات به درخواست فردی که به کمک نیاز دارد، در حضور دیگران، با تأخیر واکنش نشان دادهایم. برای مثال، در یک بزرگراه شلوغ، در مقایسه با جادهای روستایی، کمتر احتمال دارد برای کمک به ماشینی درراه مانده بایستیم. برای فهم علت منفعل بودن تماشاگر در فوریتهای واضح، دارلی و لاتنه حادثهای را که برای مدیر رستوران رخداده بود شبیهسازی کردند. آنها شرکتکنندگان را به اتاقهای مجزایی دعوت کردند و از آنها خواستند دربارۀ مشکلات زندگی دانشجویی در خوابگاه و محیط دانشگاه از طریق سیستم مخابراتی تعبیهشده در آزمایشگاه با مسئول مربوط صحبت کنند. محققان به دانشجویان گفتند برای تضمین گمنام ماندن دانشجو، هیچکس او را نمیبیند و آزمایشگران نیز حرفهایش را نمیشنوند تا بدین ترتیب دانشجو بتواند بدون نگرانی دربارۀ مشکلاتش با مسئول مربوط حرف بزند و معضلات خود را شفاف بیان کند.
در این آزمایش، زمانی که شرکتکننده میکروفن خود را روشن میکرد تا از معضلات دانشجویی خود بگوید، صدای فریاد فردی را میشنید که دچار حملۀ صرع شده بود. او با تشدد صدا، لکنت و سختی درخواست کمک میکرد؛ اما واکنش شرکتکنندگان چه بود؟
نتایج بهدستآمده با نتایج آزمایش دود یکسان بود. از کسانی که گمان میکردند هیچ فرد دیگری به حرف آنها گوش نمیکند، 85 درصد برای کمک به فرد اتاق را ترک کردند؛ اما از میان کسانی که تصور میکردند افراد دیگری نیز صدا را میشنوند، تنها 31 درصد اتاق را ترک کردند تا به مسئولان برای کمک به فردِ آن سوی خطِ گفتوگو خبر دهند.
آیا کسانی که واکنشی نشان ندادند آدمهای بیمسئولیت و بیاحساسی بودند؟ زمانی که محققان پایان گفتوگو را اعلام کردند، بسیاری از افرادی که گزارش نداده بودند، بهشدت اظهار نگرانی میکردند، دستهایشان میلرزید و کف دستهایشان از اضطراب عرق کرده بود. آنها باور داشتند اتفاقی افتاده، اما نمیتوانستند تصمیم بگیرند اقدامی انجام دهند یا خیر؛ بنابراین این افراد بیاحساس یا بیمسئولیت نبودند و فقط باورشان به حضور افراد دیگر باعث شده بود در آن موقعیت مسئولیتی بر عهده نگیرند.
آزمایشهای بعدی
در گفتوگوهای مجازی، زمانی که شرکتکنندگان گمان میکردند تنها کسانی هستند که پیام فردی را که دچار حملهٔ قلبی یا صرع شده دریافت میکنند، احتمال پاسخ به درخواست کمک بهطور معناداری افزایش مییافت؛ اما اگر تصور میکردند افراد دیگری در اطراف قربانی حضور دارند، احتمال کمک به قربانی کم میشد. لاتنه و همکارش در آزمایشی دیگر در طول سال 1974، بهطور تصادفی سکه یا خودکار خود را بهطور عمدی کف آسانسور میانداختند. اگر یک نفر در آسانسور بود، در 40 درصد مواقع به آنها برای برداشتن سکه یا خودکار کمک میکرد؛ اما اگر شش نفر سوار آسانسور بودند، این احتمال به کمتر از 20 درصد میرسید.
نتیجهگیری
نتیجهای که لاتنه و دارلی از این آزمایش گرفتند شاید شبیه نتیجهای باشد که بیشتر ما تا الآن گرفته باشیم. تعداد افرادِ نظارهگر، بر تفسیر ما از ضرورت اقدام در آن موقعیت تأثیر میگذارد. فرض لاتنه و دارلی بر این بود که شخصیت شرکتکنندگان یا گرایشهای شخصی آنها ربطی به مسئولیتپذیری ندارد و با افزایش تعداد ناظران، بهاحتمال کمتری افراد به حادثه توجه میکنند و بهاحتمال کمتری نیز آن را مشکلی برای کمک ضروری ارزیابی میکنند. به این ترتیب بهاحتمال کمتری نیز برای انجام اقدام فوری احساس مسئولیت میکنند. با این حال، تفسیر اشتباهِ موقعیت تنها دلیلی نبود که ناظران بدون انجام هیچ کاری فقط نظارهگر رنج دیگران باشند؛ تقسیم مسئولیت نیز باعث میشد دست به هیچ اقدامی نزنند. گاهی فوریتْ امری واضح است. همسایهها فریادهای کمکخواهی مدیر رستوران را در آن شب میشنیدند و میدیدند که او به کمک نیاز دارد؛ اما چراغها و سایههای پشت پنجرههای دیگر به آنها نشان میداد که دیگران نیز آن موقعیت را میبینند. این موضوع احساس مسئولیت برای هرگونه کمکی را کاهش میداد و باعث میشد هر کس مسئولیت را به عهدۀ دیگری و دیگری نیز آن را به عهدۀ فرد دیگر بگذارد.
نکتۀ جالب اینجاست که بعد از آزمایشِ اتاق پر دود و آزمایشِ صرع، لاتنه و دارلی از شرکتکنندگان پرسیدند آیا حضور دیگران بر اقدام آنها تأثیر داشته است یا خیر. نتایج آزمایشها نشان داده بود حضور دیگران تأثیر بهسزایی بر عملکرد آنها داشته، اما آنان بهطور قطعی چنین تأثیری را انکار میکردند و معمولاً پاسخ میدادند: «من از حضور دیگران آگاه بودم؛ اما اگر هم حضور نداشتند، همین کار را میکردم». این پاسخ درستی این نکتهٔ آشنا را تقویت میکند:ما اغلب چرایی کاری را که انجام میدهیم، نمیدانیم.
قطعاً ما نیز با معضلاتی شبیهِ آنچه شرکتکنندگان در این دو آزمایش با آن مواجه شدند روبهرو شدهایم. آیا صدای جیغی که از بیرون میشنویم، فقط سرو صدایی بیمعناست یا فریاد کسی است که به او حمله شده است؟ آیا نزاع پسران در خیابان مشاجرهای دوستانه است یا دعوایی پرخشونت؟ آیا کسی که در پیادهرو روی زمین افتاده بهسبب مصرف مواد مخدر به این حال افتاده یا مبتلا به یک بیماری جدی است یا دچار کمای بیماری قندی شده است؟ اینها مواردی نیست که بتوان بهسادگی از آنها گذشت.
شاید بتوان از این آزمایشها و نتایج آنها به نتیجۀ کلانتری نیز دست یافت. آیا مسئولیتناپذیری مسئولان در عرصههای گوناگون حاکمیت نیز ریشههایی مشابه با بیاعتنایی و بیمسئولیتی در سطح فردی ندارد؟ آیا در مقیاس اجتماعی، مسئولان همان گروهی نیستند که با بیاعتنایی، فقط رنج مردمی را که از فقر و گرسنگی مینالند نظاره میکنند؟
چرا مسئولان مسئولیتپذیر نیستند؟
آزمایشهای متعدد لاتنه و دارلی و همکارانشان به ما برای پاسخ گفتن به سؤالات یادشده کمک میکند:
1) تعدد مسئولان نظارهگر باعث شده همه از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند. بدون شک هیچ فردی در جامعه نیست که از فساد اقتصادی گسترده بیاطلاع باشد؛ ولی ازآنجاکه تعداد تماشاچیان مسئول زیاد است، کسی مسئولیت را نمیپذیرد و هیچکس مبارزه با آن را بر عهده نمیگیرد.
2) گرایشهای شخصی مسئولان باعث فسادهای متعدد مالی و اخلاقی نیست، بلکه مانند آزمایش دود، تفسیر اشتباه آنها از موقعیت و نگاه به عملکرد دیگر مسئولان، باعث شکلگیری فرهنگِ فساد در ادارات و سازمانهای شخصی و دولتی شده است. بسیار دیدهایم و شنیدهایم که اگر فردی در موقعیتی قرار گیرد که در آن امکان سوءاستفادهای فراهم باشد، میگوید «حال که همه میدزدند، چرا من ندزدم؟» بنابراین باور غلطِ مسئولان و مردم باعث نپذیرفتن مسئولیت میشود و همین امر به دزدی، اختلاس و مسئولیتناپذیری بیشتر خواهد انجامید.
3) تعدد مشکلات و معضلات اجتماعی و اقتصادی و ارتباط آن با دستگاههای اجرایی متفاوت و نبود یکپارچگی میان ادارات کشور موجب شده بهصورت جمعی نظارهگر وقایع تلخ بسیاری در زمینۀ فساد اخلاقی و اقتصادی در جامعه باشیم. گویا همۀ مسئولان مسئولیت امور را به گردن یکدیگر میاندازند و از زیر بار آن شانه خالی میکنند؛ چراکه با خود میگویند وظیفۀ فلان ارگان یا فلان نهاد است که به آن رسیدگی کند. یعنی تعدد ناظران خودبهخود به تقسیم مسئولیت و سرانجام به نپذیرفتن مسئولیت و نهایتاً به تلف شدن سرمایههای اقتصادی و اجتماعی منجر میشود.
4) وقتی مسئولان شاهد بیکفایتیهای متعدد و گسترده در ادارۀ امور کشورند، توجهشان به مشکلات کاهش مییابد و بهسادگی از کنار هر مشکلی، هرچقدر هم که اساسی و نابودکننده باشد، میگذرند. اما بیتوجهی، همانطور که به کشته شدن مدیر رستوران منجر شد، رفتهرفته به فروپاشی کشور خواهد انجامید. به عبارت دیگر، تعدد ناظران به کاهش توجه و رسیدگی و عادی شدن فساد در جامعه منجر میشود که خود مسئولیتناپذیری را تشدید میکند.
چه باید کرد؟
تلاش برای پاسخ دادن به این سؤال، سرآغاز آزمایشهای دیگری شد که هدف آن یافتن راهی برای رفع این معضل بود. نتایج آزمایشهای روانشناسی بهنام بیمن و همکارانش1 و پژوهشهای متعدد دیگر نشان داد که بهمحض اینکه مردم از تأثیر حضور دیگران بر میزان مسئولیتپذیری در برابر ضرورتهای اجتماعی آگاه میشوند، بهاحتمال بیشتری در موقعیتهای گروهی مسئولیت میپذیرند. محققان در کلاسهایی که در برخی دانشگاهها به این منظور تشکیل شده بود به دانشجویان نشان دادند چگونه تماشاگران منفعل ممکن است با ایجاد تفسیر اشتباه از فوریت، بر احساس مسئولیت آنها تأثیر منفی بگذارند.
در سلسله آزمایشهای جدید، دانشجویانی شرکت کردند که برخی از آنها در هیچ کلاسی روانشناسی اجتماعی شرکت نکرده بودند و برخی در مورد اثر نظارهگر آموزش دیده بودند. آنها در آزمایشی متفاوت، درحالیکه به سمت محل آزمایش میرفتند، با شخصی مواجه میشدند که زمینخورده بود. از میان کسانی که چیزی دربارۀ اثر نظارهگر نشنیده بودند، یکچهارم ایستادند و مسئولیت قبول کردند تا به فردی که زمین خورده کمک کنند؛ اما تعداد کسانی که دربارۀ اثر نظارهگر آگاهی داشتند و خواستند به آن فرد کمک کنند دو برابر بود.
کلام آخر
این مقاله ممکن است باعث تغییر نگرش شما یا مسئولان شده باشد. هنگامیکه افراد از عوامل تأثیرگذار بر واکنشهایشان آگاه میشوند، نگرش و در پی آن رفتارشان تغییر میکند. برای مثال، مدت کمی بعد از پایان این مقاله، یکی از دانشجویان سابقم به سراغم آمد و گفت اخیراً با مردی مواجه شده که بیهوش وسط پیادهرو افتاده بوده است. در ابتدا او با گام بلندی از روی او رد میشود؛ اما ناگهان همین مطلب را که در کلاس روانشناسی اجتماعی مطرح شده بوده، به یاد میآورد و پیش خود فکر میکند که اگر من از او عبور کنم، چه کسی به او کمک خواهد کرد؟ پس برمیگردد و با یکی از فوریتهای پزشکی تماس میگیرد و کمک میخواهد. سپس همراه با دیگران تا رسیدن اورژانس و کمک به آن فرد صبر میکند.
اگر در پی یافتن راهی باشیم تا همۀ افراد جامعه، از مردم عادی تا مسئولان، در موقعیتهای گوناگون، اعم از اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، مسئولیتپذیر باشند و واکنش درست نشان دهند، آن راه فقط «آگاهی دادن به مردم و مسئولان برای اجتناب از اثر نظارهگر» است. حال اگر کسی پرسید: آیا دانشی که به دست آوردید بر رفتارتان اثر دارد؟ میتوانید بگویید: بله!
برای نسخه کامل ماهنامه اینجا کلیک کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
زندگی بزرگان حاشیۀ زایندهرود به روایت تاریخ مؤنث
مطلبی دیگر از این انتشارات
شهروند ایدئال به آرمانهای شهرش متعهد است
مطلبی دیگر از این انتشارات
ارض موعود کبوتران