بِنو کامیونیتی، پلتفرمی است برای به اشتراکگذاری تجربهها و دسترسی به شبکههای حمایتی برای مواجههی بهتر با چالشهای جهانی که سرشار از نوسان و افت و خیز مداوم، عدم قطعیت، پیچیدگی و ابهام است.
ماجرای بنیانگذارهایی که کسبوکارشان را تعطیل کردند!
زمانی میرسد که هر چیزی به تمام شدن نزدیک میشود. «لحظهی پایانی» کلمهی به ظاهر ساده اما در واقع سختی است که میتواند تا مدتها هم ادامه پیدا کند.
آپاپتوز به تعبیری آن زمانی است که طبیعت، دنیای پیرامون ما و حتی بدنمان، بارها و بارها از چیزی دست میکشند برای ادامه دادن چیزی مهمتر؛ مهمتر مثل زندگی...
در دنیای کسبوکار هم لحظهی گرفتن تصمیمات سخت برای خیلی از ما فرا میرسد. در آن لحظه، نیاز داریم تا بدانیم درست است که تجربهی منحصربهفردی را از سر میگذرانیم ولی تنها نیستیم.
در ادامهی رویدادهای آنلاین بِنو کامیونیتی از سری برنامههای روبهرشد (دوشنبه، ۳ بهمن ۱۴۰۱) با حضور عماد قائنی، نیکو جاویدپور و اسما کروبی، دربارهی سه تجربه از سه تصمیم برای توقف یا خروج از کسبوکار که در زمانها و شرایط متفاوتی رخ دادهاند، یعنی وبیاد، لیندیزاین و Weembee گفتگو کردیم که در ادامه میتوانید چند نکته از مباحث مطرح شده در این رویداد را بخوانید.
? به گفتهی عماد قائنی، بنیانگذار وبیاد، گاهی آدم با آن چیزی که ساخته، همهویت میشود و در نتیجه وقتی کسبوکارش خوب پیش نمیرود انگار پیامش این است که من خوب نیستم و من کافی نبودهام. به نظر وی آنچه مهم است پذیرش خود و نیز مهربان بودن با خود است که در کنار تجربههای شکست، میتواند منجر به رشد کردن و نیز حال خوب شود.
عماد قائنی همچنین به دو دلیل جدی و مهم یعنی لذت بردن از انجام دادن کارها در استارتاپی که راه انداختهایم و نیز مواجههی بهتر با سختیها از سر شوق و معناداری برای ادامه دادن تجربهی کارآفرینی اشاره کرد.
به گفتهی وی در این مسیر تجربهی تغییر و یاد گرفتن برخی مهارتهای کلیدی و مهم مثل مدیریت تیم، مهارتهای کسبوکار، مدیریت تعارضات، تفکر طراحی و... نیز اتفاق میافتند.
? اسما کروبی در این رویداد از تجربهی راهاندازی Weembee در کشور پرتغال گفت که همراه شد با پاندمی و وضعیتی نامطمئن نسبت به آینده در دنیا. به نظر وی علاوه بر پاندمی، زبانمحور بودن آدمها در اروپا و فرهنگ قناعتی که وجود داشت، سبب شد که Weembee به نتیجهی مطلوب نرسد. از طرف دیگر مهاجرت و تلاش بسیار اما بدون نتیجه برای جذب سرمایهگذار، به تجربهی فرسودگی (Burnout) برای وی ختم شد که در نهایت همهی اینها موجب تغییر تفکرش شد؛ اینکه در مسیر کارآفرینی، نیابد دو ماراتن را با دو سرعت اشتباه گرفت یا منتظر نتیجه بود بلکه باید از مسیر هم لذت برد.
اسما کروبی ضمن اشاره به تجربههای قبلی که در استارتاپهای مختلف مثل دیجیکالا و علی بابا داشت، گفت: «کانتکست، فرهنگ سازمان را تعریف میکند و در نتیجه کپی کردن فرهنگ سازمان بدون توجه به کانتکست اشتباه است و این نکتهای بود که من دیر متوجه شدم. همچنین مهمترین درسی که من گرفتم، شجاعت رها کردن کسبوکارم بود، آن هم زمانی که دیگر رؤیای من نبود.»
وی همچنین از زندگی راحت داشتن، زندگی بدون استرس و اضطراب داشتن و یا اینکه بتوانیم در ساختار یا شرکتی دیگر مفید باشیم، به عنوان مهمترین دلایل برای بیزینس نداشتن نام برد.
? نیکو جاویدپور با اشاره به اینکه در حدود پنج سال، سه بار خود لین دیزاین را بازطراحی کردند، به این نکته اشاره کرد که در واقع اولین مشتری خدمات لیندیزاین خودشان بودند و در این مسیر از دیگران هم کمک میگرفتند. هر بار هم با این تغییرات این سؤال را از خود میپرسیدند که «اگه کار نکنه چی؟ آیا تعطیل میکنیم؟» و در این مسیر همهی راههایی را که فکر میکردند میتواند به موفقیت منجر شود امتحان کردند. یکی از درسهایی که نیکو از این تجربه گرفت این بود که «زودتر شکست بخور و بیشتر شکست بخور!» که آن را از مسیر یافتن تفاوت بین صبر کردن، تعلل کردن و نادیده گرفتن یاد گرفته است.
نیکو جاویدپور همچنین به اهمیت مشورت کردن با دیگرانی که برای پیشبینی آیندهی توسعهی کسبوکارشان بینش عمیقی داشتند اشاره کرد و گفت: بعد از این تجربیات، سؤالهای بهتر و متفاوتی پیدا کردم که در کارهای دیگرم به کار میگیرم مثل اینکه: «به چی دارم خدمت میکنم؟» در واقع ما گاهی به تصویری از خودمان خدمت میکنیم، نه به حقیقت خودمان! رهایی از این تصویر ذهنی، به ما کمک میکند تا تصمیمهای واقعیتر و به موقعتری بگیریم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
هفت اصل هنر ظریفِ زندگی در لحظه
مطلبی دیگر از این انتشارات
چه طور کمی بهتر تصمیم بگیریم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا گفتوگو مهم است و چرا به گفتوگو نیاز داریم؟