چه طور مرز بین کار و زندگی را مدیریت کنیم؟

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که احساس کنید مرز بین کار و زندگی برای‌تان کمرنگ شده و فشار ناشی از این عدم تعادل موجب فرسودگی و خستگی مفرط شما شده است.

تعادل بین کار و زندگی عبارت است از داشتن زمان کافی هم برای کار و هم برای فعالیت‌های شخصی، بدون این‌که یک حوزه بر دیگری تسلط داشته باشد. دستیابی به تعادل بین کار و زندگی می‌تواند یک چالش باشد، به ویژه در دنیای پرشتاب و تکنولوژی محور امروزی که در آن قطع ارتباط با کار دشوار است.

در این مطلب که محتوای آن بر اساس گفت‌وگوها و مباحثی تهیه و تنظیم شده است که در رویداد آنلاین بِنو کامیونیتی با عنوان «چه طور مرز بین کار و زندگی را مدیریت کنیم؟» با تسهیلگری فاطمه حیدری (دوشنبه، ۱۲ دی ۱۴۰۱) مطرح شده‌اند، به نکاتی مهم درباره‌ی این موضوع اشاره شده است.

? مفهوم انسجام در «کار و زندگی»

این مفهوم در سال ۱۹۹۱ توسط فریدمن (Stew Friedman) استاد دانشکده وارتون دانشگاه پنسیلوانیا مطرح شد. فریدمن، معتقد بود که هدف واقعی‌تر تعادل، ایجاد ادغام و هماهنگی بین جنبه‌های مختلف زندگی و به گفته‌ی خود او چهار جنبه‌ی کار، خانه، جامعه و خود فرد است.

? برای دستیابی به انسجام در «کار و زندگی» باید به این موارد توجه داشت:

- درک مفهوم انسجام به معنی درک شرایط زندگی آن گونه که هست نه آن گونه که می‌خواهیم باشد.

- وضوح بخشیدن به اولویت‌بندی‌های‌تان را فراموش نکنید.

- محدودیت‌های خود را برای ایجاد این تعادل بشناسید.

- بررسی مداوم وضعیت خود در رابطه با تعادل بین کار و زندگی (Monitoring)

- صبر و پذیرش در رابطه با فرآیند ایجاد تعادل بین کار و زندگی و توجه به این نکته که این تعادل یک شبه اتفاق نمی‌افتد.

? چه‌طور تعادل بینِ کار و زندگی را پیدا کنیم؟

نایجل مارش در سخنرانی‌اش در TEDxSydney مشاهدات خود در رابطه با تعادل بین کار و زندگی‌ را در چهار بخش خلاصه می‌کند.

اول: شرایط واقعی را که در آن قرار داریم، بشناسیم و بپذیریم.

بسیاری از ما ساعت‌های طولانی کار می‌کنیم و سر کاری می‌رویم که از آن متنفریم، تا بتوانیم چیزهایی را بخریم که واقعاً به آن‌ها نیازی نداریم و از این طریق موجب خرسندی کسانی بشویم که علاقه‌ای به آن‌ها نداریم.

دوم: خودمان دست به کار شویم و منتظر دیگران نباشیم!

بپذیریم که دولت‌ها و شرکت‌ها قصد ندارند مشکل عدم تعادل بین کار و زندگی ما را حل کنند. ما باید از چشم دوختن به بیرون دست بکشیم و خودمان مسئولیت کنترل و تعیین چگونگی زندگی‌مان را به عهده بگیریم. اگر ما خودمان زندگی‌مان را طراحی نکنیم، دیگران آن را برای ما طراحی خواهند کرد و شاید ما با نظر و سلیقه‌ی آن‌ها برای ایجاد این تعادل موافق نباشیم.

سوم: قالب‌های زمانی‌ای را برای خودمان انتخاب کنیم که بتوانیم در آن‌ها به تعادل بین کار و زندگی دست پیدا کنیم.

ما باید واقع‌گرا باشیم. نمی‌توانیم همه چیز را در یک روز داشته باشیم و نمی‌توانیم آن قدر طولانی‌مدت نگاه کنیم که برسیم به دوران بازنشستگی و تازه بخواهیم به علایق یا اولویت‌های‌مان رسیدگی کنیم. ما نیاز به چهارچوب زمانی‌ درست و حد وسطی داریم که بتوانیم این تعادل را در زندگی‌مان ایجاد کنیم.

چهارم: ما باید به تعادل به شیوه‌ای متعادل برسیم و به همه‌ی جوانب زندگی خود توجه کنیم.

برای ایجاد تعادل بین زندگی و کار، نیازی نیست اقدامات بزرگ یا خاصی انجام دهیم بلکه برای این تعادل، کمترین کارها نیز اهمیت دارند. برای متعادل بودن با کمترین هزینه در درست‌ترین زمان و مکان می‌توانیم به طور رادیکال کیفیت روابط و کیفیت زندگی خود و نیز جامعه‌مان را بهتر کنیم.

? چند توصیه‌ برای مرزبندی بین کار و زندگی

- مشخص کردن ساعت پایان کار در هر روز

- اختصاص دادن زمانی کوتاه به استراحت

- درباره‌ی مرزهای زندگی شخصی خود با مدیرمان صادق باشیم.

- اولویت بندی را فراموش نکنیم.

- از دیگران کمک بگیریم. (ایجاد شبکه‌ی حمایتی)

- یافتن منابع آسایش

- جدا کردن فیزیکی محیط کار و محیط زندگی شخصی

- توجه بیشتر به فعالیت فیزیکی و خواب و خوراک