"هر چه آید به سرم باز گویم گذرد وای از آن عمر که با میگذرد ، میگذرد ??
این همان عشق است که میگفتید؟
باز او را پس از مدت ها دیدم ، اما او مرا ندید من در مسیر دیگری بودم و او را از صد فرسخی میشناسم .
از همان بار اولی که دیدمش دلم میخواست باز هم ببینمش و باز هم دیدمش
اما عشق به چه میگویند ؟ آیا این عشق است که هر دفعه با دیدنش ضربان قلبم جوریخ تغییر میکند که حس میکنم جایش تنگ است ؟
عشق این است که از اینکه باز هم توجهش بهم هست لبخندی برلبانم بیاید ؟
آیا این عشقه ؟
که هر از گاهی که با هم چشم تو چشم میشدیم نگاهم را ازش میدزدیدم ؟
که از دور به دنبالش می گشتم و وقتی نزدیکش میشدم وانمود میکردم اصلا او را ندیدم ؟ اما نگاه خیره اش را حس میکردم ؟
آیا این همان عشقیست که همه تعریفش را میکنند یا ما دچار سو تفاهم شده ایم ؟
این عشق است که هر بار که یاد چشمانش میافتم لبخند میزنم ؟
اما اگر عشق است چرا دلتنگی ندارم ؟
چرا مدتی ندیدنش برایم فرقی نداشت و مهم نبود ؟
اما اگر عشق نیست پس چرا دیدنش بعد از مدت ها خوشحالم کرد و باعث شد سریع به ساعتم نگاه کنم و در ذهنم ثبتش کنم ؟
دقیقا ۵:۵۰ دقیقه بود .
من میترسم از دلدادگی
میترسم از اعتماد ها
میترسم از متفاوت بودن دنیام
میترسم از مردم
من حتی از خودم میترسم
آیا این همان عشق است که میگفتید ؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
غیر عادلانه ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
اشعار عاشقانه | به همراه تصویر عاشقانه
مطلبی دیگر از این انتشارات
اگر عشق را باور داشتم ،بی شک عاشقت میشدم ...