پاسبان حرم دل شده ام، شب همه شب
بوی پاییز با خاطرات تو خوش است
هیچوقت لبخند زیبایت را در آن عصر پاییزی از یاد نخواهم برد، گرچه آن آخرین دیدارمان نبود ولی بهترین دیدارمان بود.
کاش بودی و با آن چشمان مملو از درخشش باز هم به من نگاه می کردی...
نگاه های دزدکی که شرمت بر آن اجازه ادامه دار شدن نمی داد.
دلم همان راه های با تو رفتن می خواهد، در میان خش خش برگ های پاییزی .
بوی سیب پاییزی را دوست دارم، بوی سرمای پاییزی، بوی چای اول صبح با آن بخار پاییزیش که همه اش مرا به یاد تو می اندازد .
نیستی ولی خاطرات پاییزیت همیشه با پاییز همراه می شود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا عاشقتم
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان عاشقانه
مطلبی دیگر از این انتشارات
رابطه پخته