معرفی پنج کتابی که نیمچه لبخند به همراه داره...

کتاب اول: سفر شگفت انگیر نرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود / نویسنده: رومن پوئرتولاس

کتاب سفر شگفت انگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود سال 2013 منتشر شد. در این ماجراجویی طوفانی و کمیک در سرتاسر اروپا، مرتاضی از مناطق روستایی هندوستان با هدفی مشخص به پاریس می آید: "بازدید از فروشگاه های آیکیا"؛ برای پیدا کردن تختی پر از میخ برای ریاضت کشیدن مرتاض داستان. اما نقشه ی این مرتاض زمانی نقش بر آب می شه که داخل یکی از جالباسی های این فروشگاه معروف میره؛ این اولین اشتباه او تو ماجراجویی های عجیب و بامزه ایه که این شخصیت را در هیاهویی از اتفاقات مختلف به سرتاسر اروپا می کشاند. مرتاض در ادامه ی این سفر هیجان انگیز، دوست های عجیبی در مکان هایی عجیب تر پیدا می کند.

  • نظر من: کتاب سفر شگفت انگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود، رمان فوق العاده سرگرم کننده و خواندنیه که به مسائلی چون خطرات مهاجرت و تلاش برای یافتن یک زندگی بهتر می پردازه. خودم در عرض یک روز خواندمش ، خیلی لذت بخش بود ، برای تابستان و گذراندن اوقات بیکاری خوبه.
قسمتی از متن کتاب:
چرا برخی این جا متولد می شوند و بعضی آن جا؟ چرا عده ای همه چیز دارند و گروهی دیگر
هیچ ندارند؟ چرا برخی زندگی می کنند و بعضی دیگر - باز هم همان ها - فقط حق دارند سکوت کنند و بمیرند؟


کتاب دوم: ولگردی با قصد قبلی / نویسنده: میوریل اسپارک

اول از همه بگم که: طنز زیرپوستی، نثر منعطف و شخصیت های خود ویرانگر و زنان مبارزه جو، از جمله خصلت های داستان های "اسپارک" است. کتاب "ولگردی با قصد قبلی" نوشته "میوریل اسپارک" از موفق ترین کارهای این نویسنده اسکاتلندیه. در این کتاب نویسنده از دختری به نام «فلور تالبوت» صحبت میکند که در انجمنی برای امرار معاش و گذران زندگی، به عنوان منشی برای مردی استخدام میشه. به مرور و با گذشت زمان او متوجه میشود که این مرد که «بارون سرکوئنتین» نام داره، قصد نوشتن کتابی را دارد که در آن کتاب، ده نفر از ثروتمندان و اشراف زادگان زندگی نامه خود را تعریف میکنند.اما فلور به شکلی دیگر ازین فرصت شغلی بهره میگیرد و از زندگینامه ها برای نوشتن رمان خود استفاده میکند.اما فلور به بارون مشکوک می شود... بقیه شو خودتون بخونین :)))))

  • نظر من: اوایل کتاب به کندی پیش میره ولی اواسطش جذاب میشه و سرعت بیشتری میگیره. با اینکه نتیجه داستان تقریباً مشخصه ولی بازم کتاب جذابیه.
قسمتی از متن کتاب:
همیشه خدا عشق کتاب بودم. هر چه صورت حساب نگه داشته ام، برای کتاب است. مثلا به عوض قرض سنگینم به یک کتابفروش، ناچار شدم کتاب نایابی را به کتابفروش دیگری بفروشم. دلیل علاقه من به یک کتاب، نایاب بودن نبود. بله، من کتاب باز نبوده و نیستم. محتوای کتاب، آن چیزی است که ضربان قلب مرا تند می کند. چند بار هم کتابخانه عمومی را امتحان کردم ولی در حقیقت اصل برنامه من در کتابفروشی هاست. بگذارید اعتراف کنم، عطش داشتن مجموعه اشعار آرتور کلاف یا کلیات جدید چاوسر بود که پایم را سست می کرد و مجبورم می کرد پشت میز
مذاکره با کتابفروش بنشینم و آخرش هم برگه صورت حساب را امضا کنم...


کتاب سوم: شلغم میوه بهشته / نویسنده: محمدعلی افغانی

کتاب «شلغم میوه بهشته» نوشته علی محمد افغانی توسط انتشارات نگاه منتشر شده. داستان درباره ی سرنوشت دو خانواده ست که در خانه ای قدیمی و کوچک زندگی می کنند.این دو خانواده از لحاظ سلایق و سبک زندگی وضعیت مختلف و متفاوت از هم دارن .براتعلی و نرگس و فرزندشان عابدین داخل اتاق شمالی زندگی می نمایند و در روبروی آن خانواده مشهدی محرم زندگی می کنند.اصل داستان درمورد عابدین و پسربچه دوازده ساله ست که هر روز نسبت به دیروز چاقتر می شه.تا اندازه ای که وزن او به صد کیلو رسیده برای آنکه او علاقه بسیار به خوردن شلغم داره .زندگی اطرافیان همچنان از این بیماری تاثیر گرفته و همه به صورتی تو فکر چاره هستند.

  • نظر من: من کلاً قلم این نویسنده رو دوست دارم. کتاب خوبیه از دستش ندید. خودم توی کتابفروشی از لابه لای کتاب های ردیف پایین که کسی نگاهی بهشون نمی کنه، پیداش کردم و باید بگم به دو زانو نشستن کف مغازه می ارزید :))))
قسمتی از متن کتاب:
_ خب، آدم وقتی می خواهد چاق بشود ناچار باید بخورد. او نه اینکه بلد نباشد چفت در را باز بکند؛ بلد است و به عقلش هم می رسد؛ منتهی نمی خواهد این کار را بکند و این هم چندان غیر طبیعی نیست. او در حالتی است که قلب قادر نیست هوا یا بهتر بگویم اکسیژن به مغز برساند.


کتاب چهارم: عمه مِیم و ماجراجویی های جسورانه / نویسنده پاتریک دنیس


میم دنیس، زنی جوان و زیبا با لباس های پرزرق وبرق مد روز، نمونه ی ناب زن امروزی دهه ی ۱۹۲۰ است. سرزنده و پرهیجان، بی اعتنا به عرف و سنت، فارغ البال و بی خیال، آزاداندیش و بلندنظر، خوش گذران و اهل دل که از لحظه لحظه ی زندگی اش لذت می برد. میم پس از مرگ برادرش قیم قانونی برادرزاده اش پاتریک دنیس می شه و این پسر ده ساله پا به دنیای هیجان انگیز عمه اش می گذاره. خیلی زود عمه و برادرزاده شیفته ی هم می شوند و ماجراهای خنده دار و سرگرم کننده ی آن ها در کنار هم این کتاب خواندنی را به یکی از بهترین طنزهای کلاسیک قرن بیستم تبدیل می کند.

  • نظر من: عمه میم و ماجراجویی های جسورانه خواننده را به روزهای خوش گذشته می بره و با طنز گزنده اش تصویر زنده ای از آدم ها و رویدادهای آن روزها رو ترسیم می کنه و از اونجایی که خودم عمه هستم و رابطه م با برادرزاده م تقریباً مثل رابطه ی مِیم با پاتریکه، این کتاب رو یه روزه تموم کردم. از روی کتاب هم فیلمی ساخته شده یکی سال 1958 با بازی روزالیند راسل.
قسمتی از متن کتاب:
عمه مِیم جیغ زنان گفت::« بلاهت تابستانی، خب، این بلاهت تابستانی من است و تو فقط می توانی درباره موفقست هایت حرف بزنی! من باید چهکار کنم؟» و ناخن های جلا خورده اش را به دندان گرفت.... هر گفت و گویی درباره لباس همیشه تمام توجه عمه مِیم را به خود جلب می کردو بلافاصله او را سرحال می آورد. آهسته گفت:« آره، ورا، کاملاً درست می گویی. حالا متوجه شدم؛ آن کیمونوی خاکستری خوشگل که گلدوزی قرمز دارد و شایدگل کاملیای سرخی روی هر...»


کتاب پنجم: مردی که دو پای چپ داشت / نویسنده: پی. جی. وودهاوس


کتاب مردی که دو پای چپ داشت، مجموعه ای از داستان های کوتاه ست که اولین بار در سال 1917 چاپ شد. این داستان ها که در ابتدای مسیر نویسندگی وودهاوس نوشته شدند. شخصیت های جذابی در این مجموعه حضور دارند: سگی سخنگو، کارآگاهی خصوصی که می خواهد بازیگر شود، یک کارمند بانک که نمی تواند برقصد، یک افسر پلیس که چندان خوش چهره نیست، تاجری که عشقی دیوانه وار به بیسبال دارد، گربه ای سیاه و بسیاری دیگر. در تمام داستان های کتاب مردی که دو پای چپ داشت، رد پای نبوغ کمیک پی. جی. وودهاوس به چشم می خورد که این مجموعه را به اثری بسیار خواندنی و سرگرم کننده تبدیل کرده .

  • نظر من: فضای هر داستان با داستان دیگه متفاوته و خیلی زود وارد حال و هوای داستان جدید می شید. کتاب خوبیه و برای گذراندن اوقات فراغت پیشنهاد میشه.
قسمتی از متن کتاب:
چه احمقی بود که قصد نابودی خودش را داشت. چه چیزی او را وادار به انجام چنین کاری می کرد؟ به دست خود، خودش را از بین ببرد و بعد یک مشت جانور ناسپاس توی ثروت او غوطه ور شوند. فقط یک احمق می تواند چنین نقشه ای طراحی کند.