برف در تابستان


در کتاب برف در تابستان شما همراه با زندگی، اندیشه­، احساس­ و دغدغه­ های یک راهب بودایی می­ شوید که در دهکده­ ای دورافتاده، با امکاناتی اولیه و به دور از خانواده زندگی می کند.

با خواندن این کتاب شما با نویسنده در دل جنگل قدم می­ زنید، به شیرجه قورباغه­ ای در برکه آبی نگاه می­ کنید، با خرگوش، سنجاب، سوسمار و دارکوبی دوست می شوید، گاه در خلوت و سکوت شب دلتنگ عزیزی می­ شوید، با خواندن نظر فیلسوف، روانشناس و یا شعر شاعری سر ذوق می­ آیید، از هم صحبتی با دوستی لذت می­ برید ، با گوش سپردن همدلانه و بی قضاوت به آرزوها، جاه طلبی­ ها و دغدغه­ های مردم عادی یاد می­ گیرید و با سوالات ساده و هوشمندانه نویسنده در مورد جنبه­ های مختلف زندگی، به فکر فرو می­ روید و گاه به خود می ­آیید.

در این همراهی ما ناخواسته تجربه نظاره کردن می­ کنیم، نظاره کردن خود، دیگران و طبیعت.

ترغیب می­ شویم از چیزهای کوچک لذت ببریم و از میل به داشتن کم کنیم و توجه ­مان را معطوف به بودن کنیم. ساده زندگی کنیم، کمتر فکر کنیم و بیشتر تجربه و مشاهده کنیم.

ترغیب می شویم نه تنها در خلوت بلکه در تمام اوقات روزمان بهشیار باشیم.

پ.ن: دکتر نیما قربانی در مقدمه کتاب بهوشیاری را اینگونه تعریف می کند: «بهوشیاری(midfullness) به معنای پرورش فرآیندهای طبیعی آگاهی و توجه است. بهوشیاری، هشیاری شفاف به افکار، احساسات، حس های جسمانی، اعمال و محیط اطراف است»