با تکیه بر سنت پی شناخت ِزمانۀ خویشم ... سردبیر مجله کتاب فردا https://bookroom.ir/mag/
جستار| تطهیر تاریخ
اول بار کتاب "ضیافت بلا" را شنیدم؛ وقتی سالِ اول حضورم را در حوزه می گذراندم؛ دهۀ محرم سال 78 هجری شمسی؛ مدرسۀ علمیۀ امام حسن مجتبی علیه السلام. صبح ها بعد از نماز، زیارت عاشورا بود و بعد هم سخنرانیِ استاد میرباقری.ایشان آن سالها به اندازۀ امروز شناخته شده نبودند.
اعتراف می کنم که آن سال حرفهای ایشان را خیلی نفهمیدم. ثقیل بود و سنگین برایم!
بعد از دهه قرار شد که ایشان در مدرسۀ ما درسِ تفسیر زیارت جامعه بگذارند. دیگر در آن شرکت نکردم. چون از تجربۀ زیارت عاشورا می شد حدس زد که چیزی عائدم نخواهد شد. این جلسه اما سه شنبه های هر هفته بعد نماز مغرب و عشاء در مدرسه برگزار می شد. یک زرنگی کردم و جزوۀ آن کلاس را هر هفته از هم حجره ایم می گرفتم تا بخوانم. از خواندن بیش از شنیدن لذت می بردم؛ هنوز هم همین است و سخنرانی مکتوب برایم لذت بخش تر است. با خواندن جزوه ها رفته رفته با ادبیات استاد آشنا شدم و در فضای آن قرار گرفتم. پس کلاس را هم شرکت کردم. تازه شده بودم سی هفتاد. یعنی سی درصد را می فهمیدم و هفتاد درصد را نمی فهمیدم. دیروز که کارتن های آن زمان را باز کردم دیدم که جزوه ها هنوز هم هستند!
تابستان سال دوم حوزه گفتم دوباره برگردم به زیارت عاشورا؛ پس نوارهای کاستِ ضبط شدۀ زیارت عاشورای محرم سال پیش را از دوستان گرفتم و چندبار گوش کردم. نکات بسیار تازه ای بود و معلوم بود که استاد برای آن عمر صرف کرده است. این را بعدها در کلاس تفسیر زیارت جامعه فهمیدم. خودشان گفته بودند که برای رسیدن به نکته هایی که از زیارات یافته اند سالها چندین بار کتابهای حدیثی معتبر را مرور کرده اند. مثلا در همین کلاس تاکید می کردند که برای فهم زیارت جامعه حتما چندبار باب الحجّه کتاب اصول کافی را مرور کنید تا با ادبیات اهل بیت محشور باشید. خواندن با دقت سفینه البحار را هم تاکید داشتند و کتابهای حدیثیِ معتبر دیگر را. وقتی تفسیرِ زیارتِ عاشورا را شنیدم متوجه احاطۀ ایشان به احادیث و روایات شدم. گوش دادنِ کاستِ تفسیر زیارت عاشورا نکات زیادی برایم داشت.
شاید باورتان نشود ولی چند سال بعد کتاب پرینتی تفسیر زیارت عاشورا را از فرهنگستان علوم اسلامی گرفتم و دوباره خواندم. این بار دیدم که دیگر 70 درصد مطالب را می فهمم. چون دیگر شده بودم پامنبری استاد در هیئت ها. هنوز هم پامنبریِ استاد بیش نیستم ولی نکته هایی که از شنیدن و خواندنِ تفسیر زیارت عاشورا در من ته نشین شده است را تقدیم می کنم.
آن کلاسهای تفسیر زیارت عاشورا توسط انتشارات تمدن نوین به صورت کتابِ چاپی با عنوانِ "ضیافتِ بلا" منتشر شده است؛ کاملتر و دقیق تر. شاید بیان این نکته هایی که در ادامه می نویسم، ترغیبتان کرد بخوانیدش.
توجه اینکه این مطالب از من است و نه از استاد و نه بخشی از کتاب؛ بلکه لبّ مطالبی است برآمده از آن جلسات با فهمِ دست و پا شکستۀ حقیر. نکته هایی در باب آشنایی فهمِ و تفسیر زیارت عاشورا!
*
زیارت آینۀ فطرت ماست؛ ولیّ خدا همان حقیقت جاودانه ایست که راه فطرت ما سوی او را نشانه رفته است و اندیشیدن در مورد زیارت ولیّ خدا نه از روی علم و آگاهی است، از آنروست که در مسیر حرکت و مرام ولی خدا گام برداریم؛ شاید در فهمِ آن کمکی کنند.
زیارت عاشورا آدمی را به سلوک می برد؛ لذا ابتدای آن سلام است؛ چرا که باید اول به مقام سِلم باریابی تا اباعبدالله دست دلت را بگیرد و معانی ثارالله و وِتر موتور را به تو بنمایاند؛ اگر به این مقام راه نیابی، درکِ تو از عاشورا ناقص است؛ امام در شب عاشورا آنان را که در این مقام وارد نشدند، از کربلا راند!
و این در عاشورا پایان نیافت و تاریخ را اگر از وَرای آن ببینی، خواهی یافت که عاشورا در حرکت است و آنانکه خود را بدان می رسانند، دقیقا همان خطِّ سرخ را پی گرفته اند و همانا در ساحت قرب اباعبدالله فرود آمده اند.
"السلام علیک یا ثارالله وابن ثاره و الوتر الموتور"
گشودن رازِ خون سلوک در مسیر ولیّ خدا را می طلبد، چه درنظر و چه در عمل؛
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک و اناخت بِرَحلِک...
سلام بر آنانکه در تو فانی شدند و در ساحت قرب تو فرود آمدند!
مقام بعدی، مقامِ عظیمِ یاران اوست که در مقام فنای حضرتش حلول کرده و در ساحتِ قرب او فرود آمدند. امام هم فرموده بود وفادارتر از یاران خویش در طول تاریخِ قبل و تا قیامت نیافتم!
زمان آنست که سر به دامانِ آنانی بسایی که همۀ حقیقتِ وجودِ ولی خدا را یافته اند. دست از زندگی شسته اند و پا در رکابِ او شده اند تا به سرای وجود مولای خویش بار یابند. آنانکه در آستانش حلول یافته اند.
داستانِ "مسلم بن عوسجه" را شنیده ای؟ در کوفه به حمام می رفت که خبر رسیدن قافله حسین بن علی را شنید و بدون هیچ درنگ و تردیدی راه همراهی در پیش گرفت.
فرزندِ " محمد بن بشیر حضرمی " را در مرز های ری به زندان افکنده اند. دو روز قبل از عاشورا خبر را به او رسانده اند. امام به او رخصت داده وبیعت از دوش او برداشتند تا برای آزادیِ فرزندش رهسپار شود. او نیز از اصحاب نکته دان امام است: " در حالی که زنده هستم، طعمۀ درندگان گردم اگر چنین کنم و از تو جدا شوم."
داستان "زهیر بن قین" عثمانی مذهب را که بارها برایت گفته اند؛ از مکه با کاروان حسین خارج شد اما در تمام مسیر، کاروانش را دورتر از کاروان حسین نگه می داشت تا مبادا با او روبرو شود. در منزل " زَرود" امام به سراغش فرستاده و او را به خیمۀ خویش فرا خواندند. او به اصرار همسرش پذیرفته و به دیدار امام ره یافتند و رهپویان طریقِ آزادگی را کافیست تا دمی با حسین بنشینند. برگشت اما نه چون گذشته! همسر را به برادرانش سپرد و به قافلۀ نور ملحق شد. نمی دانم شنیده ای یا نه که او در شب عاشورا در جواب یاری حسین گفت:
" دوست دارم کشته شوم و باز زنده گردم و سپس کشته شوم تا هزار مرتبه، تا خدا تو را و اهل بیت تو را از کشته شدن در امان دارد."
پیش از او این عباس بن علی است که رسم وفا به جا آورد:
" ما برای چه دست از تو برداریم؟ برای اینکه پس از تو زنده بمانیم؟ خدا نکند که هرگز چنین روزی را ببینیم"
"بریر" شب عاشورا را به شادی گذراند، حبیب بن مظهّر به فکر و جَون به صیقلِ شمشیر مولایش حسین.
ظهر روز عاشورا وقتی محاصره تنگ تر شد، " سعید بن عبدالله " به امام گفت: " بگذارید بروم تا شاهد نزدیک شدن آنها به شما نباشم". همو در نماز، جلویِ امام ایستاد و سیزده تیر را به جان خرید.
یارانِ ولی خدا را صفاتی است که برشمردنش نشان تمام حقیقت وجودشان نیست که عقل را یارای دست یازیدن به آن نیست.
لقد عظمت الرزیّه و جلت المصیبه بک علینا و علی جمیع اهل الاسلام...
عظمت مصیبت عاشورا فقط در زمین نیست و جلالت غمِ او آسمانی است. و این ندا که "الیوم نزل البلاء علی هذه الامه" نشان داد که بلا باریدن گرفته است و فرحی نیست تا قیامِ منتقمِ خون آن حضرت. مقام بعدی زیارت، همانا درک جلالت و عظمتِ این غم است که از آن روز تا هر وقت که خدای خواهد، هفتاد هزار ملک هر روز آشفته و غبارآلوده بر او صلوات می فرستند؛ ملائکۀ طواف کننده به دور حسین شب و روز می گریند و فتوری ندارند، جز وقت زوال و وقت طلوع فجر!
رودِ فرات، تاریخ را به دو گروه تقسیم می کند؛ در سمتی تمام پاکان و خالصان ابتدا تا انتهای تاریخ اند و در سویی سیاه فامان و نا خالصان طول تاریخ؛ امام با یاران اندک خویش به خونخواهی حق در تمام تاریخ قامت بسته و درد او نیز به همان اندازه بزرگ است و این همان رازِ بزرگترین مصیبت تاریخ است. امام آمده تا تاریخ را به مسیرِ الهی خویش بازگرداند. تاریخ اگر آنگونه که بود پیش می رفت دیگر بر زمین حقی نبود؛ حقیقتی نبود؛ و مگر نه اینکه خدا در زمان نوحِ پیامبر هم تاریخ را تطهیر کرد. حسین وارثِ نوح است برای "تطهیر تاریخ". وارث محمد صلوات الله است برای برافراشتنِ دوبارۀ پرچم توحید در طولِ تاریخ! کار به جایی رسیده است که تطهیرِ تاریخ، خون می طلبد! حیاتِ دوبارۀ تاریخ را خونِ حسین تضمین می کند!
اماما! درکِ ذره ای از مصیبتِ تو در آن لحظاتِ عظیم، چهل اربعین خلوص می طلبد و شنا در امواجِ پرتلاطمِ غم هایت چهل اربعین ممارست.
تو آخرین "کسایی" که با پرگشودنت راه تسلّی برای خلق نماند که با رفتن پیامبر تسلی با فاطمه و علی و حسنین است و با رفتن فاطمه به علی و حسنین و با رفتن علی به حسنین و با رفتن حسن به تو واکنون که تو عزم سفر کرده ای با که؟ و این همان غم عظمایی است که جانِ عالم را می گدازد!
دوباره حدیث شب عاشورا و آنجا که زینب می فرماید:" مردن از حیات برای من آسانتر است که امروز مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن از دنیا می روند."
وقتی سالک عاشورا، بزرگیِ مصیبت کربلا را یافت، پس همۀ آنانکه این بلا را به بار آوردند، لعن خواهد کرد. آنانکه اولیاء حق را از مقامشان دفع کردند و رتبه ای را که خدا برای آنان قرار داده بود از آنها ستاندند. لعنت خدا بر آنانکه بساطِ قتل شما را مهیا کردند تا عده ای به کام رسند!
حال دیگر زمان آن شده که بر دوستی با دوستداران حسین علیه السلام تاکید کنی و بر دشمنی با دشمنان او پای بفشاری! زیارت تو را با خود به آنجا برده است که بدانی دوست و دشمنِ تو فقط دوست و دشمن حسین است و لاغیر! در مقابل کسی که وارد وادیِ سلمِ حسین شده باشد تسلیم باش و در برابر کسی که از این وادی گریخته، دشمن باش!
پس آل زیاد، آل مروان، بنی امیّه، پسر مرجانه، عمربن سعد و شمر را به نام لعن کن؛ چراکه در دشمنیشان بر حسین بن علی جای هیچگونه تردیدی نیست.
و لعن الله اُمه أَسرجَت و أَلجَمَت و تَنقَّبَت و تَهیَّأت لِقتالک ...
پدر و مادرم بفدایت! که هرچه در عالم هست، صدقۀ سرِ توست. غم تو بالاترین غمهای من است.
کاش خدا که تو را کریم کرد و مرا با تو کرامت بخشید، رزقم کند تا در رکابِ امامِ منصور طلبِ خون تو را کنم!
مسیرِ عاشورا تا نهایت تاریخ ادامه دارد و سلوکِ زیارت عاشورا، عاشق را در مسیر حقیقی می راند تا با امامش دست دهد و خون مظلومانِ کربلا را از سیاه فامان تاریخ بازستاند.
کافیست که عاشق، دلش را به طریقِ عاشورا بسپارد و در مقامِ حسین فانی شود.
<br/> * لینک مطلب در مجلۀ کتاب فردا
مطلبی دیگر از این انتشارات
آغازیّه | کتاب می ماند...
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوفه بازار است این شهر خراب
مطلبی دیگر از این انتشارات
میراث منثور