مسیر خوشبختی: آنچه فلسفه چینی در مورد زندگی خوب به ما می آموزد 1. من کیستم و چگونه باید در دنیا عمل کنم؟ /1.2 کنفوسیوس درباره مفاهیم خود

سیر خوشبختی: آنچه فلسفه چینی در مورد زندگی خوب به ما می آموزد

1. من کیستم و چگونه باید در دنیا عمل کنم؟

/1.2 کنفوسیوس درباره مفاهیم خود

مایکل پوت: پس اجازه دهید اکنون به کنفوسیوس بپردازیم:

دیدگاه کنفوسیوس از خود، دیدگاه کنفوسیوس

از اینکه چگونه می توانیم زندگی خوبی داشته باشیم

برای انجام این کار، اجازه دهید شما را با چند روش بسیار مشخص صحبت آشنا کنم

در مورد خود در چین اولیه، راه هایی که به بیان ملایم در تضاد هستند،

بسیاری از اساسی ترین فرضیات ما

بنابراین برای شروع، آیا ما در اینجا خود واقعی از پیش تعیین شده داریم؟

که باید به درون بگردیم و پیدا کنیم؟

خیر

این چیزی است که ما در بدو تولد هستیم.

ما به هم ریخته ایم

ما انبوهی از انرژی ها، استعدادها و چیزهای مختلف هستیم.

و همه ما به یک اندازه موجودات کثیفی هستیم، فقط چیزهای زیادی.

و بنابراین ما به عنوان یک انسان چه می شویم

بستگی به نحوه زندگی ما دارد

اما قبل از آن، نوع کاری که ما انجام می‌دهیم و موقعیت‌هایی برای ما ایجاد می‌کند

اتفاقا در

بنابراین برای ارائه چند مثال رایج در آن زمان.

بنابراین تصور کنید در سنین بسیار پایین، این آشفتگی با نابسامانی های دیگری مواجه می شود.

بنابراین نوزاد با والدین و دوستان روبرو می شود.

چه اتفاقی می افتد؟

نوزاد، یک کودک خردسال در این مرحله، خوشحال است یا غمگین.

در این طرز تفکر، اگر کسی به نوزاد یا کودک خردسالی لبخند بزند،

کودک خردسال خوشحال است

در این طرز فکر، آن لبخند، آن عمل

احساس، انرژی شادی را از کودک بیرون می کشد،

و از این رو احساس خوشبختی می کنند.

یک نفر سر بچه فریاد می زند.

این عمل انرژی خشم را بیرون می کشد.

و از این رو، همانطور که می گوییم، آنها احساس خشم می کنند.

به عبارت دیگر، ما در دنیا کاملاً منفعل هستیم،

تبدیل شدن به چیزهایی احساسی بر اساس کسانی که اتفاقاً با آنها روبرو می شویم.

کاملا منفعل

و بعد بدتر می شود.

از آنجایی که از سنین پایین، بیایید چند سال بعد حرکت کنیم،

ما نه تنها از نظر احساسی به سادگی تحت فشار هستیم

با چیزهای فوری که خیلی زود با آنها روبرو می شویم،

ما شروع به سقوط در الگوهای تعامل می کنیم.

بنابراین برای حفظ آن مثال‌ها، کسی کاری را انجام می‌دهد که برای هر چیزی

عقل منو یاد اون کسی میندازه که قبلا به من لبخند زده بود.

به همان اندازه انرژی شادی را از بین می برد.

شخص دیگری کاری انجام می دهد که از نظر احساسی به من یادآوری می کند

از کسی که سرم فریاد زد

حتی اگر آن شخص هیچ حسی از عصبانیت نسبت به من نداشته باشد، باز هم از من دور می شود

آن انرژی خشم

به عبارت دیگر، حداقل در نمونه های اولیه من،

من واقعاً به چیزهای واقعی آن بیرون پاسخ می دهم، کسی که می خندد، کسی

عصبانی بودن

با این حال، از سنین پایین، ما حتی به چیزهای واقعی پاسخ نمی دهیم.

ما شروع به پاسخ دادن به طور منظم و با الگو می کنیم.

خوشحالم، غمگینم، عصبانیم، خشمگینم،

من گاهی اوقات حتی خوشحال می شوم، بر اساس آن چیزی که واقعاً اتفاق می افتد.

من به سادگی به دنیا به صورت کوتاه پاسخ می دهم.

و بحث این است که، دوباره، نه تنها در اوایل،

می تواند به چنین درجه کاملی تنظیم شود

برای چگونگی تجربه ما از جهان اساسی می شود،

نحوه تعامل ما با مردم، نوع آدمی که تبدیل می شویم.

در واقع، وقتی امروز از عباراتی مانند، من استفاده می کنیم

به درون نگاه کنم و خود واقعی خود را پیدا کنم،

از این طرز تفکر دیگر، چیزی که در آن جستجو می کنم و پیدا می کنم

احتمالا فقط یک دسته از شیارها و الگوها است

که من از جوانی باورنکردنی در آن افتاده ام.

وقتی چیزهایی می گویم، اوه، من از آن دسته افرادی هستم که

می دانید اگر کیفیت خوبی دارد، من دوست دارم بزرگ فکر کنم.

من همچنین از آن دسته افرادی هستم که از چیزهای کوچک عصبانی می شوم، کیفیت بد،

که البته باید یاد بگیرم که هر دو را دوست داشته باشم و در آغوش بگیرم

چون اونا فقط منم

خب از این طرز فکر من یک سری عادات و الگوها را می گویم

که در آن گرفتار شده ام، که در آن دقیقاً همان چیزهایی می شوم که فقط دارم

ذکر شد، می خواهم آن ها را به عنوان من تعریف کنم.

من آنها را به عنوان خود واقعی خودم تعریف می کنم.

و من یاد خواهم گرفت که آنها را دوست داشته باشم و در آغوش بگیرم.

به عبارت دیگر، یک دسته از شیارها و الگوها را دوست داشته باشید و در آغوش بگیرید

من از جوانی باورنکردنی به آن افتادم.

این چیزی است که ما می گوییم.

و بعد بدتر می شود.

از آنجا که نه، ما نیز می گوییم، یک بار شما

به درون نگاه کرد و این خود واقعی را یافت که ما فکر می کنیم این خود واقعی است،

زندگی خود را بر اساس آن زندگی کنید

شغل، روابط و ازدواج آینده خود را تعریف کنید

شریک زندگی بر اساس عادات و عادت هایی که از سنین جوانی به آن مبتلا شده اید؟

این چیزی است که ما می گوییم؟

حالا، فرض کنید که آنها درگیر چیزی هستند.

فرض کنید این درست است، و اگر یک ثانیه مکث کنید،

من فکر می کنم دشوار نیست که ببینیم شاید آنها هستند.

شروع کنید به این زندگی که قبلاً اینطور توصیف می کردم،

این خود واقعی من است که پیدا کردم.

در واقع به شما یا به احتمال زیاد دوستانتان فکر کنید، زیرا اغلب اوقات اینطور است

دیدن این در خود دشوار است

نگاه کنید که دوستانتان چند بار تکرار می کنند

همان روابط بارها و بارها، صرف نظر از اینکه با چه کسی قرار می گذارند.

چند نفر از دوستان همین کارها را بارها و بارها انجام می دهند؟

و سپس تصور کنید، چه می شود اگر کل زندگی ما اینگونه باشد؟

حال اگر اینطور است از این منظر نیازی به گفتن نیست

آخرین کاری که می خواهید انجام دهید عشق و در آغوش گرفتن است

دسته ای از شیارها و الگوها

اگر اینطور است، کاری که می خواهید انجام دهید این است که این شیارها و الگوها را بشکنید.

کاری که شما می خواهید انجام دهید این است که همه چیزهایی که ما تبدیل شده ایم را بشکنید.

اجازه دهید اکنون یک نقل قول از کنفوسیوس به شما بگویم.

یکی از اظهارات عالی او این است: «برو شدن اوه، باید غلبه کنی"--

یک ترجمه بهتر حتی ممکن است فتح، "خود" باشد،

خود ما این انبوه شیارها و الگوهایی است که در آن افتاده ایم،

"با تسلیم کردن خود به مناسک."

اکنون، این به گوش امروزی ما، اگر کاملاً واضح نباشد، پوچ به نظر می رسد

وحشتناک، درست است؟

ما تمایل داریم به تشریفات به عنوان چیزهایی فکر کنیم که به ما می گویند چه کار کنیم.

و اگر ما این افراد با اراده آزاد هستیم که برای خودمان انتخاب می کنیم،

آخرین کاری که باید انجام دهیم این است که مناسک را دنبال کنیم.

اما توجه داشته باشید قبل از هر چیز، اگر این توصیف از خود است

روی چیزی است، این خودی که فکر می کنیم داریم، ما نیستیم.

این یک دسته از الگوها و شیارها است.

و سپس از این منظر باید خود را تسلیم کنید

به چیزی که آن را می شکند، زیرا شما نیستید

قرار است آن را به تنهایی انتخاب کنید

و برای کنفوسیوس، این یک آیین است.

حال، اجازه دهید برخی از مفاهیم را بیان کنیم

قبل از اینکه به تفصیل به دیدگاه او از مراسم بپردازیم.

برای شروع، توجه داشته باشید که اکنون تمرینی را انجام داده ایم

نگاهی به عاداتی که ما تمایل داریم داشته باشیم.

و همانطور که اشاره کردم، ما تمایل داریم به اینها به عنوان پدیده های سطحی فکر کنیم، درست است؟

من خودم آگاهانه انتخاب می کنم که چه عادت هایی خوب یا بد هستند

با توجه به آنچه که برای من بهترین است.

از این منظر بیشتر چیزی که هستیم

وقتی لیستی از عادات خود را تهیه می کنیم، انجام دادن آنها دقیقاً همان چیزهایی است

که ما می بینیم و بنابراین می توانیم آگاهانه انتخاب کنیم.

چه می شود اگر عادت هایی داشته باشیم که این شیارها و الگوها هستند

در شخصیتی که هستیم تعبیه شده ایم که متوجه آنها نمی شویم،

چون باز هم فکر می کنیم آنها فقط ما هستیم و آنها را دوست داریم و در آغوش می گیریم.

اگر راست می گوید، ما حتی نمی دانیم عاداتمان چیست.

یا بهتر است بگوییم، ما آنها را به اشتباه به این که واقعا هستیم توصیف می کنیم.

به همین دلیل است که کنفوسیوس خواهد گفت، شما باید خود را تسلیم تشریفات کنید.

این البته سوال کلیدی را مطرح می کند.

منظور او از تشریفات در دنیا چیست؟

و همانطور که خواهیم دید، در اینجا نیز، این یک دیدگاه بسیار غیرمستقیم است

مناسکی که بر خلاف فرضیات خودمان در مورد چیستی فشار می آورد

یک آیین خواهد بود.

و این موضوع کلیدی خواهد بود که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

متشکرم.