مسیر خوشبختی: آنچه فلسفه چینی در مورد زندگی خوب به ما می آموزد 1. من کیستم و چگونه باید در دنیا عمل کنم؟ / 1.3 چرا تشریفات مهم هستند

منظور از تشریفات و مراسم اموات است، در مراسم فوت و سالگرد برای اموات غذا میگذارن

مایکل پوئت: پس با نگاه کردن به یک لحظه نادر که

ما کاری را انجام می دهیم که کنفوسیوس به عنوان یک مراسم خوب از آن قدردانی می کند،

اجازه دهید اکنون به یکی از مثال های او بپردازیم و امتحان کنیم

برای بررسی مفاهیم کامل

بنابراین برای معرفی این مثال، اجازه دهید به شما بگویم

برخی از زمینه های اساسی مذهبی و فرهنگی آیین مورد بحث.

پس زمینه این موضوع این است که در چین باستان وقتی شخصی درگذشت،

این حس این است که او به نوعی تبدیل به یک روح می شود.

و کاری که می خواهید انجام دهید این است که فداکاری کنید.

شما به معنای واقعی کلمه به روح غذا می دهید و امیدوارم

به آن روح کمک کنید تا به یک جد خوب و حامی تبدیل شود.

بنابراین شما به معنای واقعی کلمه هدایایی می کنید که روح را تغذیه می کند.

آن روح، اگر پیشکش ها پذیرفته می شد، جد خوبی می شد

و امیدوارم از این رو مزایایی برای شما داشته باشد، زیرا، البته،

شما فرزندانی هستید که پس از جد می آیند.

و بنابراین شما پیشنهادات را دریافت خواهید کرد.

اگر آنها کار کنند، جد پشتیبان خانواده زنده خواهد بود.

و همه چیز خوب خواهد بود.

و نیازی به گفتن نیست که دادن آن می تواند زمان بر باشد

همه این پیشنهادات

بنابراین اگر از یک خانواده ثروتمند بودید، شما

حتی ممکن است یک متخصص تشریفات را استخدام کند تا همه پیشنهادات را برای شما انجام دهد.

پس این پس زمینه است.

بنابراین در این مثال، برخی از شاگردان کنفوسیوس از او درباره این مراسم می پرسند.

و به ویژه یکی از مسائل کلیدی را از او می پرسند

که بدیهی است که کل مراسم را زیر سوال می برد، اگر بسته به پاسخ،

این درست خواهد بود

آنها می گویند کنفوسیوس، آیا واقعاً روحی در آنجا وجود دارد؟

که در واقع این قربانی ها را می خورند؟

البته منظور این است که اگر اینطور نباشند،

پس لازم نیست این همه زمان را صرف کنیم

و پول و انرژی به آنها هدیه می دهد،

چرا که کل ماجرا یک خرافات احمقانه خواهد بود.

پاسخ کنفوسیوس بسیار جالب بود.

او گفت: اساساً من هیچ نظری ندارم.

آن هم بی ربط است.

شما، البته، باید فداکاری کنید، اما شما

چنان فداکاری کن که انگار آن ارواح حضور دارند،

بودن یا نبودن آنها بی ربط است.

در فضای آیینی هستند.

شما فداکاری می کنید که انگار آنها آنجا هستند.

و مهمتر از همه، شما باید فداکاری کنید.

شما نمی توانید شخص دیگری را برای انجام آن استخدام کنید.

شما آن را انجام می دهید، و آن را طوری انجام می دهید که گویی آنها آنجا هستند.

چرا او این را می گوید؟

و او در چه کاری است؟

خوب، بیایید اکنون به آنچه که کنفوسیوس آشکارا بیش از همه نگران بود، نگاه کنیم،

که مطمئناً از ارواح سود نمی برد.

آنچه کنفوسیوس به آن اهمیت می‌دهد، همان‌طور که قبلاً گفته‌ایم است

در مثال نادر خودمان که در آن مراسم خوبی انجام می دهیم، دیده می شود،

او به تمایلات عاطفی انسان علاقه مند است.

و اکنون از این منظر به مرگ فکر کنیم،

این را از دنیایی که چگونه می توانیم از چیزهای بالا سود ببریم، خارج کنیم.

پس وقتی مردم می میرند چه اتفاقی می افتد؟

و متأسفانه، همه ما این را تجربه کرده ایم.

این حس باورنکردنی از دست دادن طبق تعریف، غم و اندوه وحشتناک و حتی وجود دارد

یک حس عجیب خشم نسبت به متوفی به خاطر ترک ما،

اگرچه تقصیر آنها نیست، اما منظورم این است که

اینها همه احساساتی هستند که ما احساس می کنیم.

اندوه وحشتناک، اندوه وحشتناک، از دست دادن وحشتناک، خشم وحشتناک،

و اغلب، دقیقاً به این دلایل ما را به سمتی سوق می دهد که نه

بهترین انسان برای اطرافیانمان باشیم

چون ما خیلی غمگین، خیلی غمگین، خیلی عصبانی هستیم.

ما به دلایل قابل درک در ارتباط با اطرافیانمان خیلی خوب نیستیم.

و این در یک خانواده به همان اندازه صادق است، زیرا آنها به یک اندازه هستند

از دست دادن رنج می برد

آنها به همان اندازه با تمام پیامدهای وحشتناک یک مرگ دست و پنجه نرم می کنند.

آنها را بیمه کرد که مرگ عواقبی دارد

که می تواند برای زنده ها ویرانگر باشد، از این منظر می تواند باشد

یک بار شیارها و الگوی بسیار طولانی مدت.

پس چیکار میکنی؟

خوب، شما یک مراسم قربانی انجام دهید.

کاری که انجام می دهید این است که وارد یک فضای آیینی می شوید.

شما طوری رفتار می کنید که انگار ارواح واقعاً آنجا هستند.

بنابراین اگر پدرم فوت کند، او واقعاً در آن فضای تشریفاتی حضور دارد،

بیرون بودن یا نبودن او کاملاً بی ربط است.

در آن لحظه او آنجاست.

من به او هدایایی می دهم همانطور که پسرش به او هدیه می دهد،

اما حالا او پدر من نیست.

او یک اجداد است.

من دارم خودم را در این مراسم تغییر می‌دهم تا یک نسل مناسب برای او باشم

اکنون یک جد

دارم یاد می‌گیرم که الان عضو زنده باشم و تلاش کنم

برای حل تمام احساسات پیچیده ام نسبت به او،

یک فرد متوفی، که من شروع به انجام آن می کنم، زیرا در آن فضای آیینی،

او واقعاً آنجاست، اینکه آیا او واقعاً به معنای هستی‌شناختی است یا خیر، مهم نیست.

او آنجا در فضای تشریفاتی است، زیرا من طوری رفتار می کنم که انگار او هست.

و بقیه اعضای خانواده نیز در تنظیمات جدید آنجا هستند

و روابط جدیدی که از زمان درگذشت او در حال شکل گیری است.

و در آن فضا دیگر غمگین نیستم.

من دیگه غصه نمیخورم

مطمئناً دیگر عصبانی نیستم.

من در حال ایجاد روابط هماهنگ با همه اعضای خانواده هستم،

مطمئناً شامل او نیز می شود.

ما یک بار دیگر در حال ارتباط با یکدیگر هستیم.

ما یک بار دیگر با هم غذا می خوریم.

ما با هم جشن می گیریم

تمام خانواده در این پیکربندی جدید با هم هستند،

چون او اکنون یک اجداد است، اما ما با هم هستیم.

سپس از فضای آیینی خارج می شویم.

و ازالبته من عصبانی، غمگین، گریان و به همان اندازه صادق هستم

از همه اعضای خانواده ام، اما دوباره وارد خانه می شویم.

و کاری که ما انجام می دهیم در سطح احساسی بسیار پیچیده تری است.

کاری که در یک مراسم لطفا و سپاسگزاری با رفت و برگشت انجام می دهید،

تو در آن آیین، در فضایی که انگار همه با هم هستیم،

شما در حال اصلاح توانایی های خود برای ارتباط با اطرافیان خود هستید.

شما در این احساس می کنید که انگار فضا به عنوان یک انسان چقدر وحشتناک است

از زمان مرگ برای اطرافیانتان بوده اید،

از نظر روابط شما با این فرد متوفی چقدر شاید وحشتناک باشد

شما بوده اید

و در آن دنیایی که گویی می‌توانید حالت‌های خود را از نو پیکربندی کنید.

شما خود را آموزش می دهید تا یک بار دیگر یاد بگیرید که چه می شود

مثل اینکه در یک خانواده هماهنگ باشید

اکنون ما یک خانواده بسیار متفاوت هستیم، اما شما در حال یادگیری معنای آن هستید.

و با گذشت زمان، بله، وقتی شما را ترک می کنید

به خشم و اندوه خود و غیره بازگردید، اما با رفت و برگشت،

خودت شروع به تمرین میکنی

و درست مثل مراسم لطفا و تشکر از شما،

هنگامی که این تمرین آموزشی را انجام دادید، هنگام ترک،

شما می توانید شروع به اصلاح روابط خود کنید.

شما می توانید شروع به اصلاح دنیای اطراف خود با همه افراد زنده کنید

حالا که همه شما با این مرگ دست و پنجه نرم می کنید.

و این مراسم به شما امکان می دهد این کار را انجام دهید.

این به معنای واقعی کلمه فضایی را در اختیار شما قرار می دهد که در آن می توانید این کار را انجام دهید.

به عبارت دیگر، از دیدگاه کنفوسیوس،

دلیلی که شما خود را تسلیم مراسم می کنید

به این دلیل است که شما این کار را انتخاب نمی کنید.

هر چیزی که واقعاً انتخاب می کنید احتمالاً همینطور است

بر اساس همه این احساسات وحشتناک معمولی که در آن گرفتار می شوید،

برای اطرافیان شما بسیار خطرناک است.

این تشریفات شما را مجبور می کند که به یک فرد متفاوت تبدیل شوید.

در واقع، در نمونه های دیگری که بعداً توسعه خواهیم داد،

این مراسم شامل تغییر نقش است که در همان مثال،

من فقط اشاره کردم، اگر بگوییم من پدر هستم -

پدرم فوت کرده و تصور کن من یک پسر دارم

تو وارد فضای تشریفات می شدی و پسرم پدر خودم می شد.

و من پسر پسر خودم خواهم بود.

به عبارت دیگر، به پسرم نگاه می کنم که انگار پدرم است،

در برخورد با تمام روابط پیچیده ای که

می تواند در بین نسل های پدر به پسر، به ویژه توسعه یابد

در نقطه مرگ، و من با آن از طریق معکوس کردن نقش برخورد می کنم،

خوب، یک بار دیگر، من به پدرم نگاه می کنم، اما به پسرم نگاه می کنم.

و پسرم از جوانی دارد یاد می گیرد که چه

این به معنای پدر بودن است، حتی اگر او به من نگاه می کند.

بنابراین او می‌داند که نیست، اما در فضایی که انگار هست.

به عبارت دیگر، در فضایی که انگار، شما تبدیل به یک فرد متفاوت در رابطه می شوید

به اطرافیان به روشی متفاوت

و آن نوع متفاوت از تعامل، آن نوع متفاوت از یک فرد

به شما این امکان را می دهد تا پس از آن شروع به آموزش خودتان مشابه آنچه ما هستیم، کنید

انجام در یک مراسم لطفا و تشکر از شما.

اما اکنون می توانید ببینید که این فقط من نیستم

و سامی طوری رفتار می کند که انگار ما انسان های برابر هستیم.

در سطح دراماتیک تری قرار دارد.

این به معنای واقعی کلمه تمام وجود شما در حال تغییر است، زیرا اینطور است

این کاملاً متفاوت است انگار فضا.

این همان معنایی است که کنفوسیوس از تسلیم کردن خود در برابر مناسک است.

او می گفت از این طرف، فقط از این طرف،

که ما روش‌های همیشگی خود را برای بودن در دنیا زیر پا می‌گذاریم، زیرا حتی این کار را نمی‌کنیم

بدانیم که ما آنها را انجام می دهیم و به میزانی که می دانیم آنها را انجام می دهیم،

اما به نظر نمی رسد که قابل تغییر باشند.

آنها با تبدیل شدن به یک فرد متفاوت قابل تغییر هستند.

بنابراین اگر اینطور باشد، چندین سوال برای ما ایجاد می کند.

اول و بدیهی است، در مورد این واقعیت که منهای من لطفا

و به عنوان مثال با تشکر، آیا ما واقعاً تشریفاتی داریم که بتوانیم از آنها استفاده کنیم؟

من گمان می کنم کنفوسیوس می گوید، اگر او را به جامعه ما برده شود،

می گفت، البته.

شما آداب و رسومی را که در آن متولد شده اید، در این مورد یک عرف می دانید

تقدیم به اجداد

و شما آن را به یک آیین تبدیل می کنید.

شما آن را به این فضا تبدیل می کنید.

و برای ما هم همین را می گفت.

بنابراین، اجازه دهید به آن بپردازیم.

اجازه دهید به کارهای مرسوم که انجام می دهیم نگاه کنیم.

حتی می توانیم آنها را عادت هایی بنامیم که انجام می دهیم و صحبت می کنیم

در مورد اینکه اگر آنها را تغییر دهیم چه معنایی خواهد داشت

به تشریفات و به عبارتی آنها را به این فضاها تبدیل کرد

جایی که می‌توانیم خودمان را آموزش دهیم تا انسان‌های بهتری شویم

و سپس به تفصیل نگاه کنید که چه معنایی دارد، نه تنها انجام این کار،

بلکه از این منظر چه معنایی دارد

اگر در حال انجام این آموزش آیینی هستید، چه

این بدان معناست که از دیدگاه کنفوسیوس انسان بهتری باشیم.

متشکرم.