دانشجوی مهندسی مکانیک دانشگاه شهید رجایی تهران ورودی سال 98 علاقه مند به مهندسی ، ریاضی ، فیزیک ، مباحث دینی و سیاسی
غوغای درونم!
همچنین اثبات خدا به وسیله ی برهان علیت اثبات خدا به وسیله ی برهان عقلی
وقتی به جهان از کوه ها تا درختان، از دریاها تا حیوانات و گیاهان و انسان ها و کرات و کهکشانها مینگرم میبینم که همه ی اینها تولدی دارند. یعنی یک روزی بوده که متولد شده اند پس زمانی بوده که نبوده اند. من اسم این ها را میذارم پدیده. یعنی چیزی که در روزی پدیدار گشته.
حال میپرسم چرا اینها روزی نبودند؟ و چرا روزی دیگر پدیدار گشتند؟ عقلم می گوید کاسهای زیر نیم کاسه است. بله پای چیزی یا کسی دیگر در میان است. کسی یا چیزی که سبب شده است که جهان پدیدار شود. اما این چیز، چیست؟
تنبلیام می گوید که مگر سببی میخواهد؟ آیا نمیتواند همین جوری چیزی پدید آید؟ چرا این تئوری ساده و آسان را بپذیری؟ آیا راحتتر نیستیم که بگوییم همین جوری چنین شده؟
اما چشمانم میگوید که:« من تا کنون ندیدم کتابی را بدون نام یک یا چند نویسنده بر روی جلدش» گوشم میگوید:« من تا کنون موسیقی و یا صدایی را بدون یک منبع صوتی نشنیدهام.» شکمم میگوید:« پشت هر غذای خوشمزه، یک آشپز توانا هست.» و... آخر سر بعد از غوغای پا و دست و دماغم، عقلم میگوید:« تا کنون کتاب شعری دیدهای که شاعری نداشه باشد؟ یا کودکی را دیدهای که به جای اسباب بازی با صفحه کلید یک رایانه بازی کند و دست آخر یک کتاب علمی در زمینهی فیزیک یا ریاضیات نوشته شده باشه؟!
اگر هر صفحه کلید، ۵٠ کلید داشته باشه و هر خط ۱٠ کلمه و هر صفحه ۲٠ خط و کتابمان ۱٠٠ صفحه باشه آن گاه احتمال آنکه این کودک شانسی شانسی یک نویسندهی برتر شود چقدر است؟
یک بر روی یک میلیون! حال فرض کن تعداد صفحات این کتاب به تعداد برگهای درختان، قطرات دریا، سنگ ریزه های کوهها، پولکهای ماهی ها، سلولهای حیوانات و انسانهای روی زمین، اتم های یک حبه قند باشه حالا چقدر احتمال داره؟ پس چطور ممکنه شانسی شانسی چنین جهانی با این همه کوه، دریا، درخت، حیوان، انسان و... پدیدار گردد؟» علمم گفت:« راستی جهان هر روز بزرگتر می شود، آیا جز این است که احتمال یک تقسیم بر بی نهایت، صفر است؟» آنگاه شکمم به تنبلی ام گفت:« اگر تشنه باشیم نیز آسان تر آن است که از جا بلند نشویم اما آیا باید چنین کنیم؟(تا بمیریم؟)» عقلم گفت:«اگر قرار باشه زمانی همین جوری بدون شرایط و عللی پدیدار شود چرا الآن چیزی این چنین پدیدار نمیشود؟»
لجبازیام گفت:« آیا نمیشه جهان خودش، خودش رو به وجود آورده باشه؟» این حرف لجبازی ام به اندازه ی انتظار برق پیدا شدن در محافظی است که دوشاخه اش به خودش وصل شده باشه! برای این که محافظ برق پیدا کنه و بتونه برقش رو منتقل کنه لازمه که قبلش برق درونش جریان پیدا کنه.
عقلم و ایمانم گفتند:« پس نتیجه میگیریم که یک شخصی به نام خدا این جهان را پدیدار کرده است. خدا وجودی است که ذاتش عین حیات است. که اگر نباشد یعنی اصلا خدا نیست. والبته اگر نبود جهانی نبود!»
اما لجبازیام گفت:« اگر یکی جهان رو خلق کرده باشه و بعد از کجا معلوم خودش خالقی نداره؟» عقلم گفت:« خب اشکال نداره، اما خالق دوم هم باید خودش خالق داشته باشه نه؟ اگر قرار باشه همین طور هر علتی معلول علتی دیگه باشه در نهایت باید این سلسله تموم بشه و به علتی برسیم که خودش معلول هیچ چیز و کس دیگهای نباشه. و مخلوق نباشه. و ذاتش وجود و هستی باشه و هستیاش را کسی بهش اهدا نکرده باشه. خب ما به چنین کسی میگیم خدا. برای اینکه بدونی چرا نمیشه یک سلسله ی بی انتها از علل را داشته باشیم یک سوال می کنم آیا بی نهایت صفر درکنار هم یا بی نهایت تاریکی یا بی نهایت فقر در کنار هم تبدیل به عدد، نور، یا ثروت می شود؟ این محال بودن تسلسل یا سلسله ی علت های بی پایان است.
بازنویسیای داستانی از کتاب پیام قرآن آیت الله مکارم شیرازی ج ۳ ص ۷٠.
دیگر مطالب بنده:
اندکی پیرامون فتنه اخیر قسمت اول
کانال بنده در ایتا
https://eitaa.com/borhan_roshan
صفحه من در ویراستی
@mohammadkazemi
مطلبی دیگر از این انتشارات
دو سوال از آتئیست ها
مطلبی دیگر از این انتشارات
اثبات خدا به وسیله ی برهان علیت
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
جمعه سیاه