تکانش در فروش

درابتدا بیایید کمی درباره ی خود تکانش صحبت کنیم.تکانش چیست؟

اگر فیزیک دوره ی راهنمایی را به یاد داشته باشید(حتما یادتان نیست!)،قانون اول نیوتون را به یادآورید که می گفت:

(اجسام ساکن،تمایل به سکون دارند،مگر این که نیرویی خارجی بر آنها اعمال شود.اجسام متحرک تمایل دارند به حرکت خود ادامه دهند،مگر اینکه چیزی مانع تکانش آنها شود.به عبارت دیگر،خوره های تلویزیون تمایل دارند خوره ی تلویزیون باقی بمانند.و آدم های موفق،یعنی کسانی که به آهنگ موفقیت دست یافته اند،با جدیت تلاش شان را ادامه می دهند و درنهایت به موفقیت های خیلی بیشتری می رسند.

ایجاد تکانش،راحت نیست،ولی به محض اینکه آنرا بوجود آورید،باید مراقب باشید!

بریم سراغ اصل مطلب

قطعا در این نوشته نمی خواهیم به نکات روانشناسی ویا قوانین فیزیکی بپردازیم.

در کسب وکارهای مختلف،افراد برای بقای خود باید بجنگند.دیگر زمانی که یک فروشگاه و یا یک مغازه نقلی راه بیاندازیم و منتظر باشیم تا مشتریان از سروکولمان(!) بالا بروند گذشته است.اکنون باید سعی کنید و برای بقای کسب وکار خود بجنگید و باید هر لحظه ببینید چگونه می توانید سهم خودرا در بازار افزایش دهید.

این جنگیدن برای بدست آوردن افراد نیست،بلکه برای بزرگتر کردن دایره ی ارتباطی خودتان و مخاطبانتان است.

فروش کلمه ای بیگانه نیست،ولی عملی ساده نیز نیست.برای رسیدن به تکانش در فروش باید سعی کنیم مداومت بخرج دهیم.

آیاازدوران کودکی تان بازی چرخ و فلک یادتان مانده؟با چندنفر ازدوستان تان دور هم جمع می شدید و به سختی چرخ و فلک را می چرخاندید و بعد،همانطور که مشغول چرخاندن چرخ و فلک بودید،آواز میخواندید.شروع کار،همیشه کند بود و سخت.اولین قدم،یعنی به حرکت درآوردن چرخ و فلک ساکن،همیشه سخت ترین مرحله بود.مجبور بودید آنرا بکشید و هل دهید،چهره تان در هم می رفت و ناله و شکایت می کردید و باتمام وجود تلاش می کردید.اول اش به نظر می رسید که اینطوری موفق نمی شوید.درنهایت،پس از تلاش زیاد و طولانی،موفق می شدید به آن کمی سرعت بدهید و همراه اش بدوید.باوجود اینکه آنرا به جرکت درآورده بودید(و دوستانتان باصدای بلند تشویقتان می کردند)برای اینکه به سرعت دلخواهتان برسید،مجبور بودید باسرعت بیشتری بدوید و همانطور که با تمام قدرت می دویدید،آنرا پشت سرتان بکشید.سرانجام،موفق می شدید!روی چرخ و فلک می پریدید و به دوستانتان ملحق می شدید.و از برخورد باد با صورتتان و تماشای دنیای اطراف که تبدیل به دایره ی رنگی شده بود لذت می بردید.بعد از مدتی، وقتی سرعت چرخ و فلک کم می شد،بیرون می پریدید و دوباره همراه آن می دویدید تا سرعتش بیشتر شود.

استراتژیتان همچون جانتان برایتان ارزشمند باشد!

البته تعیین مدت زمان آزمایش یک استراتژی به وسعت فعالیت آن و البته اهمیت آن بستگی دارد.گاهی اوقات ورود یک محصول تازه می تواند به شما کمک کند تا فروش بیشتری را تجربه کنید،گاهی تنها راه نجات شما تمرکز برروی یک محصولی است که درحال حاضر دارید.

اما نکته ای که خیلی خیلی مهم است،باور سریع و انعطاف دربرابر شکست های احتمالی است.گر در کمپین تبلیغاتی خود شکس خورده اید،سعی کنید روش را عوض کنید، نه اینکه به کلی بیخیالش بشی!

سعی کنید هر تغییری ایجاد می کنید به بدنه ی اصلی روش های خدمات رسانی و محصولاتتان لطمه نزند.و البته تغییرات را جمع بندی کرده و در اسرع وقت در اختیار مخاطبانتان قراردهید.

دردسترس باشید،ولی به هرقیمتی تلاش نکنید مشتری را نگهدارید!

(من چندروز پیش میخواستم کتابی را بخرم،اول با انتشاراتی تماس گرفتم و شماره دفتر نمایندگی شهر خودم را پرسیدم و با نمایندگی تماس گرفتم.در ابتدا گفتند که آن کتاب فعلا موجود نیست،ولی باری قرار است عضر برسد که در آن هست.بعد ازظهر ( اوایل شب ) که تماس گرفتم،گفتند که فردا در باری است و می رسد.و پس از 3روز کاری اطلاع گرفتن،متوجه شدم که موجودی خود انتشاراتی هم به اتمام رسیده و از خرید منصرف شدم.)

صداقت و روراستی ،آنهم با مشتری به هیچ عنوان بد نیست،اگر کالایی را ندارید و یا کالای موردنظر مشتری را تمام کردید و یا حتی شک دارید که در کمتر از 1 ساعت نمی توانید تعیین وضعیت کنید،تنها و ایمن ترین راه برای حفاظت از ارزش و توانایی های خودتان،گفتن عبارت ( نه ) به مشتری است.

اما قبل از همه ی اینها،شما بدنبال مشتری بدوید و سعی کنید با گرفتن شماره وی و پیگیر بودن برای مرسوله اش،حس اطمینان را دوباره برای او ایجاد کنید.

به امید روزی که ما نه برای پولی که مشتریانمان پرداخت می کنند،بلکه برای ارزش بالقوه شان به آن ها عشق بورزیم.

بامابروزباشید.?