روزنامهنگار و پژوهشگر مطالعات فرهنگی، علاقهمند به سینما، ادبیات، عکاسی، فلسفه، جامعهشناسی و کارآفرینی
مسیرهای شغلی دور از انتظار و رویاهای ما! (داستان من و رمزارزها)
همهی ما از وقتی کم سن و سال هستیم، آیندهای را برای خودمان میسازیم. رویاپردازیهای ما اما خیلی وقتها به واقعیت تبدیل نمیشوند و هر لحظه، قدمهایی را بر میداریم که شاید هزاران کیلومتر با دنیای ذهنی و رویاهایمان فاصله دارد.
داشتم به خودم و تمام راههایی که در زندگی رفتهام فکر میکردم که دیدم چقدر جادههای فرعی زندگیام زیاد بودند. راههای فرعی گاهی وقتها آنقدر پررنگ میشوند که ممکن است راه اصلی را از یاد ببریم. گاهی هم این راهها موازی هستند و وقتی در یکی از آنها قدم برداری، میتوانی از منظرهی دیگری لذت ببری.
مهمت مورات ایلدان، نویسندهی ۵۶ ساله ترکیهای که چند روز دیگر ۵۷ ساله میشود، در جایی گفته است: «هر جاده متفاوت است، درست مانند هر انسانی. هر جادهای، صدا، شخصیت، روح و رویاهای متفاوتی دارد. هر وقت شما به جادهی جدیدی وارد میشوید، مانند این است که فرد جدیدی را ملاقات کردهاید.»
کارهایی که هر کدام از ما میکنیم و چیزهای جدیدی که هر کداممان یاد میگیریم، دقیقا شبیه به گفتهی «مهمت مورات ایلدان» است. هر وقت شغل جدیدی پیدا میکنیم، با چالشهای متفاوتی روبهرو میشویم، تجربههای متفاوتی را کسب میکنیم و با افراد جدیدی آشنا خواهیم شد.
قصهی من و جهان ارزهای دیجیتال هم مثل ورود به جادهای ناشناخته و فرعی بود. من در رویاهایم نویسندهای بودم که کار خبری میکند و از فرهنگ و هنر مینویسد. حالا بیشتر از آنکه وقت کنم دربارهی تفاوتهای فرهنگی، ارتباطات بین فرهنگها، هنر، سینما و ادبیات بنویسم، وقتم با جهان غیرمتمرکز آینده و رمزارزها میگذرد.
ورودم به جهان ارزهای دیجیتال، نه بهعنوان سرمایهگذار بلکه بهعنوان کسی که محتواهای مربوط به آنها را تولید و توزیع میکند، خیلی اتفاقی بود. همه چیز از مقالههایی شروع شد که در هفتهنامه شنبه مینوشتم و شرکت در همایشهای بلاکچین. همان وقتها احساس غریبی داشتم، چون یکی از جادههای فرعی زندگیام یعنی تحصیل در رشتهی کامپیوتر را جدی نگرفته بودم و سر کلاسهای دانشگاه فقط به ادبیات فکر میکردم و داستان مینوشتم.
بعد از قطع همکاری با هفتهنامه شنبه بهخاطر پروژههای دانشگاه، تلاش کردم به دنیای روابطعمومی پا بگذارم که بیارتباط با رشتهی تحصیلیام در مقطع کارشناسی ارشد نبود. برای این موضوع به مصاحبههای کاری متعددی رفتم، اما باز پرت شدم به جهان رمزارزها.
آنهایی که در اکوسیستم استارتآپی دیدهام، من را با «محتوا» میشناسند و هر چیزی که به آن ربط پیدا کند. بودن در تیم محتوای بیتستان باعث شد بیشتر از قبل در اقیانوس رمزارزها شنا کنم. نهنگ شدم در این دوران، اما نه به معنای نهنگی که شما در جهان ارزهای دیجیتال میشناسید.
وقتی خواستم از بیتستان جدا شوم، قصد داشتم پروندهی حضور در این اقیانوس را ببندم و به جزیرهای پا بگذارم که در آن خبری از سبزی و سرخی بازار نباشد. میخواستم بیشتر از ادبیات بنویسم و سینما را در آغوش بگیرم، اما جادهای که به دنبالش بودم در دست تعمیر بود و سرنوشت، بزرگراه تازهای را نشانم داد. بزرگراهی منتهی به دریا و دوباره شنا در اقیانوسی که شاهنشینش را بیتکوین اشغال کرده است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
شروعی دوباره و تجربههای نو در زبانهای شرقی (یک تجربه)
مطلبی دیگر از این انتشارات
هشت ماه در کما…روایتی از مصاحبههایی بیپاسخ و بینتیجه
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
استقبال گسترده از سفرکارت فلایتودی