سایه‌ی باد

سایه‌ی باد
سایه‌ی باد

کتاب‌هایی سال‌ها در دست کسی نبوده‌اند در این کتابخانه در انتظار اینکه بار دیگر ورق رده شوند خاک می‌خورند. پدر دنیل او را متقاعد می‌کند تا از میان آن دریای کتاب، یکی را که برایش معنای خاصی دارد انتخاب کند. دنیل رمان «سایه‌ی باد» جولیان کاراکس را انتخاب می‌کند و چنان عاشق او می‌شود که تصمیم می‌گیرد دیگر آثارش را نیز بخواند؛ اما متوجه حقیقتی می‌شود که شوکه‌اش می‌کند؛ یک نفر هست که نیست کرده تمام نسخه‌های آثار جولیان کاراکس را نیست و نابود کند؛ و حال کتابی که دنیل در دست دارد شاید آخرین کتابی باشد که از او باقی‌مانده است.

دنیل بی‌آنکه بداند در راهی قدم می‌گذارد که به یکی از تاریک‌ترین اسرار شهر بارسلونا ختم می‌شود؛ داستانی از قتل، سحر، جنون و عشقی نفرین‌شده. دنیل حالا باید به هر نحوی شده بفهمد که چه داستانی پشت این ماجراست؛ در غیر این صورت نه‌تنها خودش که تمام نزدیکانش آسیب خواهند دید.

این رمان، کتابی است درباره‌ی کتاب‌ها؛ داستانی است درباره‌ی داستان‌ها. این کتاب در کتابخانه آغاز می‌شود و در کتابخانه پایان می‌یابد؛ بازتاب صدای داستان‌ها و کتاب‌هایی است که ده‌ها سال پیش نوشته‌شده‌اند و اتصالی است میان دو داستان مختلف و داستان خودش خیلی قبل‌تر از این‌ها پا گرفته و حالا حالاها نیز ادامه دارد.

«هنر مطالعه در مرگ تدریجی است. مطالعه آیینی است میان انسان و خودش؛ کتاب محرم انسان است؛ آیینه‌ای است که حقیقت درونمان را مقابل چشمانمان می‌آورد. کتاب که می‌خوانیم، با تمام قلب و روانمان کتاب می‌خوانیم و هرروزی که می‌گذرد تعداد این کتاب‌خوانان حقیقی کم و کمتر می‌شود».

ثافون استاد نثر است. نثر او چنان غنی و عالی است که حتی اگر از فیلتر ترجمه هم رد شود از آن چیزی کم نمی‌شود. داستان در شهر بارسلونا شکل می‌گیرد؛ از دهه‌ی ۱۸۴۰ آغاز می‌شود و تا دهه‌ی ۵۰-۶۰ میلادی ادامه می‌یابد. نمی‌توان به قطع گفت که قصه‌اش تلخ یا شیرین است؛ چیزی است دراین‌بین و موضوع اصلی‌اش پذیرفتن تلخی‌ها است و مبارزه با آن‌ها و یافتن آنچه شادمان کند.

«بعضی از ما، خوشبختانه یا بدبختانه باید شاهد ذره‌ذره فروپاشیدن زندگی‌مان باشیم. آن‌قدر ذره‌ذره که شاید اصلاً متوجهش هم نشویم».

ثافون تماماً به داستان رندگی می‌بخشد. اکثر شخصیت‌ها یا فقیرند یا در مرز فقر قرار دارند و توصیفات متن، خواننده را به یاد توصیفات جورج اورول می‌آورد. با تمام این‌ها این بارسلونا است که می‌درخشد. اگر بخواهیم صادق باشیم «سایه‌ی باد» نه یکی، نه دو تا که چندین و چند داستان عاشقانه است در یک کتاب. در مرکز این‌ها دنیل قرار دارد؛ پسر جوانی که قد می‌کشد و دل به داستان مرد دیگری می‌دهد. نویسنده‌ای که جوانی‌اش خود داستان دیگری است که با پیش رفتن در کتاب آشکار خواهد شد. نقطه‌ی مشترک دنیل و نویسنده‌ی موردعلاقه‌اش، عشق است؛ عشقی اندوه‌بار.

«صدایش مثل شیشه بود. همان‌قدر شفاف و همان‌قدر شکننده. آن‌قدر شکننده که ترس داشتم اگر میان کلامش بپرم حرف‌هایش بشکنند».

«سایه‌ی باد» تا دلتان بخواهد حرف دارد که از کتاب و کتاب خواندن بزند اما از نویسندگی حرفی به مان نمی‌آورد.

برای مشاهده ادامه مطلب بر روی عبارت زیر کلیک نمایید:

کتاب سایه‌ی باد