مجموعهای از تازهترین و برترینهای نشر ایران و جهان https://www.cavack.com
عشق سال های وبا
برشهایی از کتاب
« ترس او، ترس از مرگ نبود. نه، ترس از مرگ سالهای سال بود که در قلبش وجود داشت و همراهش زندگی میکرد. سایهای بود که به سایه خود او اضافه شده بود.»
«در هشتادویکسالگی هنوز عقلش میرسید که فقط با چند نخ نازک و پوسیده با این جهان پیوند دارد، نخهایی که ممکن بود بدون هیچگونه احساس درد پاره شوند. خیلی ساده، با یک غلت زدن عوضی در هنگام خواب. تمام سعی و کوشش خود را به کار میبرد تا آن نخها پاره نشوند چون میترسید که در ظلمت مرگ، خدا را جلوی چشم خود نبیند.»
«فلورنتینو آریثا بدون اینکه به خود رحم کند هر شب نامه مینوشت. نامهای پس از نامه دیگر در دود چراغ روغن نخل سوز در پستوی مغازه خرازی، و هر چه سعی میکرد نامههایش بیشتر به مجموعه اشعار شعرای موردعلاقهاش در کتابخانه ملی که در همان زمان به هشتاد جلد میرسیدند، شباهت پیدا کنند، نامهها طولانیتر و دیوانهوارتر میشدند. مادرش که در ابتدا در آن عذاب عشق تشویقش کرده بود، رفتهرفته نگران سلامتی او میشد. وقتی از اتاقخواب صدای بانگ اولین خروسها را میشنید بهطرف او فریاد میکشید: ” داری عقلت را از دست میدهی، مغزت معیوب میشود، هیچ زنی در عالم وجود ندارد که لیاقت اینهمه عشق را داشته باشد.»
برای مشاهده ادامه مطلب بر روی عبارت زیر کلیک نمایید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
دختری که با آتش بازی کرد
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب خداحافظ گاری کوپر
مطلبی دیگر از این انتشارات
جنگی که نجاتم داد