چرا ملت ها شکست می خورند

چرا ملت ها شکست می خورند
چرا ملت ها شکست می خورند

نقد کتاب چرا ملت ها شکست می خورند

کتاب چرا ملت ها شکست می خورند سعی دارد به‌طور جامع شرح دهد که به چه دلیل ۱.۲۹ هزار میلیون نفر در کشورهای درحال پیشرفت در فقر به سر می‌برند و مدام در تقلا هستند تا با درآمدی که گاهی حتی از ۱.۲۵ دلار نیز کمتر است روزگار سر کنند. شاید انتظار داشته باشید این کتاب، اثری غم‌انگیز باشد و مطالعه‌اش احساس بدی به شما دست دهد؛ اما بر خلاف انتظار شما، اثری است فرح‌بخش و غنی که نوید فردای بهتر می‌دهد و شاید بتوان گفت که در نوع خود شاهکاریست.

دارون عجم‌اوغلو و جیمز ای رابینسون، دو نویسنده‌ی پرشور و معتبر این اثر، کار خود را با دادن اندک چشم‌اندازی به خواننده آغاز می‌کنند؛ آنها بیان می‌کنند که برطبق آمار، حتی در اوضاع ملال‌آور اقتصاد این روزها، یک شهروند آمریکایی به‌طور میانگین هفت برابر ثروتمندتر از یک شهروند مکزیکی، ده‌ برابر ثروتمندتر از یک شهروند ساکن پرو، حدود بیست برابر ثروتمندتر از یکی از سکنه‌ی جنوب صحرای ساهارا و حدود چهل برابر ثروتمندتر از ساکنین کشورهایی چون اتیوپی، مالی و دیگر کشورهای آفریقایی است که در شرایط مشابه قرار دارند. دلیل چنین اختلاف متحیرکننده‌ای چه می‌تواند باشد؟

پاسخ نویسنده به این سوال بسیار ساده است: تصور نادرستی که مدت‌هاست در اذهان عمومی نهادینه شده‌است؛ نویسندگان کتاب پیش رو از مباحثه‌های قدیمی علمی-اجتماعی بر سر اثبات این اصل که فقر، پایدار است به تنگ آمده‌اند؛ از نظر آن‌ها  فقر را نباید به حساب موفقیت جغرافیایی بد و الگوهای فرهنگی نادرست گذاشت و یا آن را از چشم رهبران نالایق دید.

نویسندگان کتاب «چرا ملت‌ها شکست می‌خورند» به جای آنکه فقر را نتیجه‌ی شانس بد بدانند، تمرکز خود را صرف جریان‌های تاریخی و گره‌هایی می‌کنند که سیاست‌های دنیای امروز را شکل می‌دهند؛ سیاست‌های پیش‌گرفته‌شده در دنیای امروز به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ دسته‌ی اول سیاست‌های فراگیر هستند که موضوعاتی چون توزیع قدرت، بهره‌وری، تحصیلات، فناوری و سلامت عمومی مردم را شامل می‌شوند و دسته‌ی دوم، سیاست‌های جانبدارانه و سودجویانه‌ای که ثروت کشور را در یک طبقه‌ی جامعه متمرکز می‌کنند و تنها به سود قشری خاص، دیگر افراد جامعه را کنار می‌گذارند.

دارون عجم‌اوغلو و جیمز ای رابینسون در ادامه بعد از بررسی تاریخ کشورهایی چون کنگو و موشکافی علل سیاسی که سبب فقر و تیره روزی طولانی‌مدت مردم این کشورها شده است، این نکته را نیز یادآور می‌شود که هستند کشورهایی که زمانی در شرایط ناگوار مشابهی به سر می‌بردند اما موفق شدند تا راهی به‌سوی نجات بیابند. آن‌ها به این نتیجه می‌رسند که دلیل اصلی سعادتمندی و یا بیچارگی مردم یک کشور را فقط و فقط باید در سیاست‌های حاکم بر آن کشور جست‌‌وجو نمود؛ اگر کشور بوتسوانا توانست اوضاع خود را سروسامانی دهد، به این دلیل بود که سیاست‌های خود را تغییر داد و آن‌ها را بر پایه‌ی دستیابی به ثروت و سعادت تنظیم کرد؛ اگر کنگو و زیمباوه در چرخه‌ی بی‌پایان فقر و بدبختی گیر افتاده‌‌اند به این دلیل است که هرگز برای رهایی از فقر تلاش نکرده‌اند.

برای مشاهده ادامه مطلب بر روی عبارت زیر کلیک نمایید:

کتاب چرا ملت ها شکست می خورند