مجموعهای از تازهترین و برترینهای نشر ایران و جهان https://www.cavack.com
ژرمینال
بخشی از کتاب ژرمینال
« اتین آمد و در جای آنها روی تیر نشست. بار غصهاش سنگین میشد و خود نمیدانست چرا. به پشتِ پیرمرد که دور میشد، نگاه کنان، به یاد آن روز صبح افتاد که به آنجا رسیده بود و به یاد سیل سخنانی که بادِ سیلی زن از سینهی خاموش پیر، بیرون میکشید. چه فلاکتی! به این دخترانِ از خستگی درماندهای فکر میکرد که هنوز آنقدر احمق بودند که بچه هم درست میکردند: گوشتی برای بار بردن و کالبدهایی برای رنج کشیدن. اگر اینها همچنان به درست کردنِ بچههای به گرسنگی محکوم، ادامه دهند، فلاکتشان هرگز تمام نخواهد شد.
آیا بهتر نبود سوراخ زیر شکمشان را چفت کنند و رانهاشان را مثل وقتِ رسیدن مصیبت، جفت؟ شاید این افکار غمانگیز به آن سبب در ذهن او بیدار میشد که از تنهایی خود احساس ملال میکرد حالآنکه دیگران جفتجفت در پی کِیف میرفتند. هوا ملایم و سنگین بود و خفهاش میکرد و تکوتوک قطرههای باران بر دستهای تب آلودش میچکید. آری، این راهی بود که همه به آن میرفتند. زور غریزه به عقل میچربید. »
برای مشاهده ادامه مطلب بر روی عبارت زیر کلیک نمایید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
کشتن شوالیه دلیر
مطلبی دیگر از این انتشارات
تو همانی که میاندیشی
مطلبی دیگر از این انتشارات
تاریخچه مختصر تراکتورها در اوکراین