کتاب خرده‌خاطرات

کتاب خرده‌خاطرات
کتاب خرده‌خاطرات

معرفی کتاب خرده‌خاطرات اثر ژوزه ساراماگو در میان برندگان اخیر جایزه‌ی نوبل تنها ماریو بارگاس یوساست که آثارش به‌اندازه‌ی رمان‌نویس پرتغالی، فراهم‌آورنده‌ی لذتی خالص برای خوانندگانش است. بهترین آثار ساراماگو مانند تریلر‌های توهم‌زا هستند. گرمایشان را می‌شود لمس کرد و عملاً در دستانتان می‌تپند. «خرده‌خاطرات» با دیگر آثار ساراماگو کمی تفاوت دارد ژوزه ساراماگو بهار سال ۲۰۱۰ در سن ۸۷ سالگی از دنیا رفت. کتاب «خرده‌خاطرات» کتابی کم‌حجم و روایتگر دوران جوانی این نویسنده است. خرده‌خاطرات را نمی‌توان جزو آثار اصلی ژوزه ساراماگو به حساب آورد. گاهی اوقات آدم باید روراست باشد. این کتاب در مقایسه با دیگر نوشته‌های ساراماگو اثری است مبهم و گیج‌کننده. احساسی که در خواننده ایجاد می‌کند مانند حسی است که به هنگام خیره‌شدن به روزی کم‌نور و مه‌آلود از سر اشتباهی تلسکوپ به آدم دست می‌دهد. پایانی جذاب که این تفاوت را جبران می‌کند با تمام این‌ها اما، لبخندی را که به هنگام تمام‌کردن کتاب به لبتان خواهد آمد به ژوزه ساراماگو بسپارید. دوست‌داشتنی‌ترین و لذت‌بخش‌ترین بخش کتاب خرده‌خاطرات، پایان آن است. ساراماگو در طول کتاب از کودکی‌اش در دهکده‌ی کوچکی در پرتغال و بعدها در لیسبون می‌نویسد، در انتهای کتاب نیز مجموعه عکس‌هایی قدیمی از خانواده‌اش را با مخاطب به اشتراک می‌گذارد و با شیطنت به حاشیه‌نویسی ‌آن‌ها می‌پردازد. برای مثال، عکسی از این نویسنده‌ی خوش‌قیافه در اواخر نوجوانی یا اوایل دهه‌ی بیست زندگی‌اش هست که در آن چشمانش برقی شیطنت‌آمیز در خود دارند. نوشته‌ی زیر عکس از این قرار است: «این‌جا دیگر دوست‌دختر داشتم. از قیافه‌ام معلوم است.» زیر یکی دیگر از عکس‌ها، ساراماگو تعریف می‌کند که مادرش چطور مانند مبلغان زمان شوروی با قیچی آن‌هایی را که دیگر دوستشان نداشت از عکس‌های خانوادگی حذف می‌کرد. ساراماگو برای مادرش نوشته است: «پایان عمر یک دوستی به معنای پایان عمر هر عکس نیز بود.» این عکس‌ها که در کتاب خرده‌خاطرات حکم تیتراژ پایانی فیلم را دارند به خوبی نشان می‌دهند که ساراماگو در طول عمرش چه همراه خوبی بوده است. ساراماگو و نبش قبر خاطرات جوانی در کتاب خرده‌خاطرات کتاب خرده‌خاطرات چکیده‌ی برخی از حوادث اصلی زندگی ساراماگو در جوانی هستند؛ ازجمله مرگ براد بزرگ‌ترش، فرانسیسکو، زمانی که او تنها چهار سال داشت. اغلب اوقات اما خاطراتی که از آن‌ها می‌گوید، همان‌طور که از عنوان کتاب هم برمی‌آید، خاطراتی خرد اما تأثیرگذارند. ساراماگو به خاطر می‌آورد که مادرش چگونه مجبور بود پتوهایشان را بعد از زمستان هر سال گرو بگذارد؛ ماهیگیری‌هایش را به یاد می‌آورد و اینکه چگونه ماهی‌هایش را می‌دزدیدند، و تماشای فیلم‌های صامت را نیز به خاطر دارد. ساراماگو در کتاب خرده‌خاطرات، خاطرات جوانی‌اش را نبش قبر می‌کند. تعریف می‌کند که یک‌بار از فرصت سواری‌گرفتن از یک اسب محروم شد و دراین‌باره می‌نویسد:«هنوز هم از عواقب افتادن از اسبی که هرگز سوار نشدم رنج می‌برم. در ظاهر هیچ مشخص نیست اما روح من ۷۰ سال است که می‌لنگد.» کلیشه‌ی وحشتناک آن‌جاست که هر کتابی را می‌توان تأملی بر خاطرات دانست. چه کتابی است که این‌گونه نباشد؟ مخصوصاً شرح‌حال‌ها. در کتاب خرده‌خاطرات اما ساراماگو بیشتر با کیفیت خاطراتش درگیر است. پیرمردی که به عقب برمی‌گردد و به بیش از ۸۰ سال عمر گذشته‌ی خود می‌نگرد حق دارد جایی خاطرات خود را موثق و جایی بی‌اعتبارشان بداند اما با استفاده از عباراتی مانند «این را از خودم درنمی‌آورم» پس از توصیف غروب خورشید و «واقعاً این‌ شکلی بود، این صرفاً پس‌اندیشه‌ای ادبی نیست» حتی بر چیزهایی که گویی درباره‌شان کاملاً مطمئن است، پرده‌ای از شک بیندازد.

برای مشاهده ادامه مطلب بر روی عنوان زیر کلیک نمایید:

کتاب خرده‌خاطرات