مجموعهای از تازهترین و برترینهای نشر ایران و جهان https://www.cavack.com
کشتن شوالیه دلیر
شخصیت اصلی داستان مرد نقاشی است ۳۶ ساله، که برای فرار از ازدواج شکستخورده و احساسات و تنهایی خود، به زندگی ساموراییوار در کوهستان رو میآورد؛ اما گویا زندگی قصد ندارد دست از سر او بردارد و این دنیاست که پشت سر هم به درش میکوبد. هر شب در جنگل صدای نواخته شدن زنگی مرموز به گوش میرسد و تابلویی کاغذپیچ شده در اتاق زیرشیروانی پنهانشده است که کنجکاوی او را برمیانگیزد. هاروکی موراکامی رمان کشتن شوالیهی دلیر را با الهام از یکی از Don Giovanni موتزارت نگاشته است.
آرامش نویسنده زیاد دوام نمیآورد؛ زندگی او بار دیگر پر میشود از جنجال و هیاهو و پای اتفاقات ماورائی نیز به داستان باز میشود؛ خانهای که او در آن ساکن است، حالا دیگر جایی است که هیچکس با دستخالی و بیدفاع به آن پا نمیگذارد و هر شخصی که به آنجا میآید، حرفهای تازهای برای گفتن دارد. بله. کشتن شوالیهی دلیر موراکامی به پازل بیشباهت نیست. تمام این تکهها بر روی تختهای بزرگتر و با پیروی از طرح داستانی مرسوم و قاعدهمندتر کنار یکدیگر قرار میگیرند و تصویر نهایی را برای مخاطب خود آشکار میکنند؛ درست همان شیوهای که موراکامی استاد بیچونوچرای آن است. تفاوت این رمان با آثار دیگر او این نکته است که اینجا، تصویر نهایی تنها کمی انتزاعیتر است.
پاول کلی زمانی گفت که نقاشی، خطی است که برای خود به گردش رفته است. شکی نیست که موراکامی نیز نسبت به نثر خود همین دید را دارد. در داستانهای او همواره نوعی سرگردانی خلاقانه موج میزند که نهفقط برای خواننده که برای خود او نیز پر است از حرفهای تازه. خط داستانی او هیچگاه مستقیم نیست، گاهی زیگزاگ است و گاهی حتی حرکتی رو به عقب دارد و به نقطهی آغاز بازمیگردد. این روند آنقدر تکرار میشود که مخاطب گاهی به توانایی نویسنده شک میکند؛ درنهایت اما موراکامی ثابت میکند که به کارش وارد است. در رمان کشتن شوالیهی دلیر، گاهی داستان از چهارچوبی که نویسنده از پیش طراحی کرده خارج میشود. در حقیقت موراکامی اجازه میدهد داستان به هر جا که دلخواه خودش است برود اما درنهایت اطمینان مییابد که به مسیر اصلی بازگردد.
شاید اگر بخواهیم از موضوع کلی داستان بگوییم، باید اینگونه بگوییم که داستان دربارهی انسانهاست؛ انسانهایی که هرکدامشان چون اثری ناتمام هستند و همچنان در حال ساختهوپرداخته شدن و از همین رو، هر صحبتی از تصمیم و برنامهی روشن برای آینده، دروغی بیش نمیتواند باشد. موراکامی دامنهی کوه را برای خلق داستانش انتخاب کرده و نادیدهها، آمدنها و رفتنهای بسیاری در آن گنجانده است. طرح داستان او بهتدریج و با پیشروی در داستان آشکار میشود و مخاطب آن را ذرهذره تجربه میکند. شخصیت اصلی داستان در مسیر درستی قرار دارد. او به دنبال ماجراجویی است؛ اتفاقی تازه که به زندگی ملالت بارش معنی دهد و ذهنش را از ازدواج شکستخوردهاش منحرف سازد. شخصیت اصلی داستان کشتن شوالیهی دلیر قدم به جلو برمیدارد و داستان او، قصهی تولدی دوباره و خلاقانه است.
برای مشاهده ادامه مطلب بر روی عنوان زیر کلیک نمایید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
مدار رأسالسرطان
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب راک واگرام
مطلبی دیگر از این انتشارات
یادداشتهای یک دیوانه به همراه هفت قصه دیگر