چرنوبیل

سلام:]

تو این سری پست ها میخوام خلاصه یه مینی سریال جذاب 5 قسمتی رو براتون تعریف کنم.



یکم توضیحات:

این مینی‌سریال در ژانر درام تاریخی است که در سال ۲۰۱۹ به نمایش در اومد و سریال یه اقتباس از فاجعه چرنوبیله؛ فاجعه هسته ای چرنوبیل در آوریل 1986 (معادل با 6 اردیبهشت 1365 شمسی) در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی اتفاق افتاد و آثار مخرب بسیاری به جا گذاشت، هر چند تلاشهای زیادی در جهت پاکسازی منطقه آلوده شده و همینطور جلوگیری از آلودگی بیشتر انجام شد ولی باز هم منطقه مورد نظر آلوده هست و در آنجا نمیتوان زندگی کرد.

داستان این مینی سریال پیرامون اتفاق افتادن فاجعه و تلاشهایی که برای پاکسازی منطقه انجام شد میچرخد.

نویسنده و سازنده مجموعه کریگ مازن و کارگردان آن یوهان رنک است. جرد هریس،استلان اسکاشگورد و امیلی واتسون از بازیگران اصلی این مجموعه هستند.

چرنوبیل تولید مشترک تلویزیون کابلی آمریکایی(اچ بی او) و شبکه تلویزیونی بریتانیایی(اسکای) است.



حالا میرم سراغ خلاصه قسمت اول:)

اسم این قسمت: (۱:۲۳:۴۵)

خلاصه قسمت:

ابتدای این قسمت مربوط به دو سال بعد از فاجعه است که نشون میده والری لگاسف مشغول ضبط صحبتاش درباره فاجعه چرنوبیله.

عینک مرحوم والری لگاسف
عینک مرحوم والری لگاسف

بعد از مخفی کردن نوارهای صوتیش هم خودشو حلق آویز میکنه.

بعد از اون سریال برمیگرده به دو سال قبل تر مدتی قبل از فاجعه چرنوبیل(پریپیات یکی از شهرهای خیلی جوان شوروی بوده که در سه کیلومتری نیروگاه هسته ای چرنوبیل برای 50 هزار اپراتور، پیمانکار و کارکنان کمکی ساخته شد و میانگین سنی آن فقط 26 سال بود)

لحظه انفجار
لحظه انفجار

بعد میره سراغ نیروگاه. رآکتور شماره 4 منفجر شده و آتیش گرفته برای همین زنگ میزنن به آتش نشانی.

لیودمیلا ایگناتنکو ، همسر واسیلی ایگناتنکوعه
لیودمیلا ایگناتنکو ، همسر واسیلی ایگناتنکوعه
واسیلی ایگناتنکو آتش نشان 25 ساله اهل پریپیات بود که برای خاموش کردن آتیش چرنوبیل اعزام میشه.
واسیلی ایگناتنکو آتش نشان 25 ساله اهل پریپیات بود که برای خاموش کردن آتیش چرنوبیل اعزام میشه.

تو این سکانسایی که داخل نیروگاه اتفاق می افته کارکنان نیروگاه و اتفاقاتی که براشون تو اون لحظات میوفته رو نشون میده، کشته شدنشون و آسیب دیدنشون...




وقتی هسته منفجر میشه، گرافیتهایی که اطراف هسته رو گرفته بودند همه تیکه تیکه میشن و به بیرون پرتاب میشن، یکی از آتش نشانا یه تیکه از اون گرافیتارو تو دستش میگیره و پرتوهایی که دستش جذب میکنه باعث میشه دستش بسوزه و خب پدرش در میاد..

اینجا نزدیکترین بیمارستان به نیروگاه بود و مجروحین اول از همه میرسونن به اینجا.



آقای ویکتور بریوخانف، مدیر نیروگاه چرنوبیل که وقتی رآکتور شماره چهار منفجر شد تو خواب ناز بودند.
آقای ویکتور بریوخانف، مدیر نیروگاه چرنوبیل که وقتی رآکتور شماره چهار منفجر شد تو خواب ناز بودند.


مردم تباهی که برای تماشای آتیش رو پل وایسادن(آتیش نگا داره خداوکیلی:/ اونم ساعت یک شببب، خب میرفتید میخوابیدیدد)

این پل به پل مرگ معروفه و هیچکدوم از کسایی که رو این پل وایساده بودن و آتیشو تماشا میکردن زنده نموندن.

ذرات آلوده به مواد رادیواکتیوی که باد اوورد و با مردمی که رو پل بودن تماس پیدا کرد.
ذرات آلوده به مواد رادیواکتیوی که باد اوورد و با مردمی که رو پل بودن تماس پیدا کرد.




یه جلسه برگزار میکنن و درباره انفجار رآکتور حرف میزن:

بریوخانف سعی میکنه موضوع رو بی اهمیت جلوه بده.
بریوخانف سعی میکنه موضوع رو بی اهمیت جلوه بده.


اما خب تاثیراتی که این انفجار گذاشته بود زیادی تابلو بوده، افرادی که دچار پرتوزدگی شده بودن، پوستشون سوخته بوده و استفراغ میکردن، هوا یونیزه شده بوده و میدرخشیده. بعضیا نگران بودن و پیشنهاد میدن تا شهرو تخلیه کنن.

و مخالفت با این پیشنهاد..
و مخالفت با این پیشنهاد..


یکی از کارکنای نیروگاه که حدس میزد رآکتور منفجر شده و زمانی که به مسئولای اصلی نیروگاه این خبرو میده
یکی از کارکنای نیروگاه که حدس میزد رآکتور منفجر شده و زمانی که به مسئولای اصلی نیروگاه این خبرو میده

در آخرم مجبورش میکنن بره بالای هسته و از اونجا هسته رو چک کنه که اینکار باعث میشه صورتش سریع بسوزه:

آکیموف(سرپرست شیفت شب) و تاپتونوف(مهندس ارشد مدیریت رآکتور) میرن تا آبو باز کنن که بتونن هسته رو خنک کنن.
آکیموف(سرپرست شیفت شب) و تاپتونوف(مهندس ارشد مدیریت رآکتور) میرن تا آبو باز کنن که بتونن هسته رو خنک کنن.
مجروحین فاجعه رو میرسونن به بیمارستان.
مجروحین فاجعه رو میرسونن به بیمارستان.



بوریس شربیا، لگاسف رو از ماجرا باخبر میکنه و بهش میگه ماجرا خیلی جدی نیست ولی باید یه جلسه درباره ش تشکیل بدن و از اون میخواد که تو جلسه شرکت کنه.

باید بگی فاجعه ای رخ داده:/
باید بگی فاجعه ای رخ داده:/



تو این سکانسای آخر نشون میدن که مردم مثل روزای عادی به زندگیشون ادامه میدادن و بچه میرفتن مدرسه، ولی آلودگی انقدر گسترش پیدا کرده بود و شدید بود که پرنده ها سقوط میکردند رو زمین و میمردن..




پایان قسمت اول:)

اگه خوشتون اومد لایک کنید و کامنت بزارید تا منم ادامه شو براتون بزارم^_~