مهندسی که انقدر جرأت داشته که رشتهاش رو تغییر بده و بشه مدرس/عشق سفری که انقدر شانس داشته که همسفرش رو پیدا کرده/مسلمانی که انقدر خدا لطف داشته که خودش راهش رو انتخاب کرده/دانشجو هم که بله تا ابد!
چطوری با کتاب خوندن زبانمون رو تقویت کنیم؟
امروز میخوایم ببینم چطوری میشه با خوندن کتاب، زبان انگلیسیمون رو تقویت کنیم.
همون طور که احتمالا می دونید بین این چهار تا مهارت listening, speaking, writing و readingدوتاشون ورودی هستن( reading, listening) و دو تاشون خروجی (writing, speaking).
خوب این اصلا منطقی نیست که شما انتظار داشته باشین که بدون داشتن ورودی (شنیدن و خوندن) مناسب و کافی بتونین نتیجه ی مطلوبتون رو توی صحبت کردن یا نوشتن داشته باشین و همین طور بالعکس قرار نیست یه عالمه اطلاعات رو وارد مغز کنیم و هیچ وقت ازشون استفاده نکنیم. وقتی صحبت نکنیم یا ننویسیم عملا یادگیری به طور کامل شکل نگرفته و در نتیجه چه اتفاقی میافته؟ هرروز می شنویم که زبان آموزها می گن چرا ما این همه سال رفتیم آموزشگاه ولی نمی تونیم درست و روون صحبت کنیم؟! و معمولا جوابی که می گیرن اینه : خوب چون زبان فرّاره!
مسئله اینجاست که اگر زبان رو درست و اصولی یاد بگیریم و مهم تر از اون با تمرین و تکرار زیاد ازش استفاده کنیم به هیچ عنوان فرّار نخواهد بود. این رو هم یادمون باشه که کلید اصلی یادگیری زبان تمرین و تکرار و تکرار و تکرار هست ولی اشتباه نکنید منظور از تمرین این نیست که کتاب گرامر بخرین و هی بشینین تست بزنین و جای خالی پر کنین، امروز می خوایم یکی از راه های این تکرار و تمرین که کتاب خوندن هست رو با هم بررسی کنیم، توی مقاله های بعدی با هم بیشتر راجع به فیلم و سریال دیدن و موزیک و پادکست شنیدن صحبت می کنیم. پس فعلا بریم سراغ روش درست کتاب خوندن برای گرفتن نتیجه ی بهتر:
اول ببینیم که ویژگی های یک کتاب خوب چیه؟ و بهتره که با چه کتابی شروع کنیم؟
1.با کتابی که موضوعش رو می دونین شروع کنید.
خوب قراره کتابی رو بخونیم که می دونیم روند داستان چیه! یعنی چی؟ یعنی یا قبلا این کتاب رو به فارسی خوندین یا فیلمش رو دیدین یا خلاص هی داستان رو از کسی شنیدین.
حالا چرا این کار رو می کنیم؟
برای اینکه دیگه درگیر اینکه خوب بعدش چی می شه نشیم، یا اگر چند تا کلمه یا حتی معنی چند تا جمله رو متوجه نشدیم نگیم که وای حالا خط داستان رو گم می کنم.
اینجوری از شر اون استرس ناخواسته ای که نتیجه ی از دست دادن موضوعه راحت می شیم و مغز این فرصت رو داره که ساختار جمله ها و جایگاه لغات رو یادش نگه داره و همین طور با توجه به مکان استفاده ی کلمه های جدید معنیشون رو حدس بزنه.
2.با کتابی که موضوعش رو دوست دارید شروع کنید.
این نکته خیلی بدیهیه ولی معمولا رعایت نمیشه و کتابها شانسی انتخاب میشن.
شما وقتی از رمان عاشقانه متنفرید اگر بخواید خودتون رو مجاب کنید که کتاب "من پیش از تو" رو بخونین خیلی زود دلتون رو میزنه و خسته میشید و در نتیجه بهونه هایی مثل "این خیلی سخته" و "مناسب سطح من نیست" و "من اصلا هیچی نمی فهمم" اون کتاب رو برای همیشه نیمه تموم خواهید گذاشت.
پس اگر به طور مثال عاشق کتاب های روانشناسی هستید سراغ قصه های رازآلود شرلوک هولمز یا کتاب های علمی تخیلی هری پاتر نرید.
3.با کتابی که مناسب سطحتونه شروع کنید.
فرض کنید شما یک زبان آموزی هستین که تازه می خواید کتاب خوندن رو شروع کنید و اولین کتابی که دم دستتونه یک کتاب 300 صفحه ای تاریخ فلسفه اس! فکر کنم نیازی نیست که وارد جزییات بشیم و بگیم که چه اتفاقی خواهد افتاد.
کتاب های داستان انگلیسی که توی بازار هست معمولا سطح بندی شده و اگر از سطح خودتون آگاهین می تونین به راحتی کتاب مناسب خودتون رو انتخاب کنین و اگر نه کافیه از مدرستون بخواین که این کار رو برای شما انجام بده.
برای سطح های intermediate و بالاتر نیازی نیست که حتما کتاب های طراحی شده ی آموزشی رو بخونین و هر کتابی که اون فاکتورهای لازم رو داشت میتونین بخونین.
خوب حالا که میدونیم چه کتابی انتخاب کنیم بریم بایدها و نبایدهارو ببینیم:
1.بخونین و همزمان بشنوین.
یه سوال؟ آیا وقتی کتابی رو می خونین می تونین تلفظ صحیح و یا intonation جملات رو هم متوجه بشین؟
همون طور که شاید خیلی هاتون بدونین زبان انگلیسی یک زبان فونتیک نیست. یعنی چی؟ به زبان ساده یعنی از مدل نوشتاری کلمه نمیشه لزوما نحوه ی تلفظ صحیح اون رو فهمید.
پس کاری که میکنیم چیه؟ نسخه ی صوتی اون کتاب رو تهیه می کنیم، یه چایی می ریزیم، کتاب رو گوش می دیم و همزمان که داریم گوش می دیم دقیقا همونجارو از رو کتاب می خونیم.
حالا اگر تونستین همزمان بخونین و بشنوین و چایی هم بنوشین که دیگه خوش به حالتون چون شما قابلیت مولتی تسک دارین بهتون تبریک می گم.
2.لازم نیست تمام کلمات رو از دیکشنری معنی کنید.
بله درست خوندین.
اصلا هدف این نیست که از طریق کتاب یه عالمه لغت رو برگردون فارسی کنین و حفظ کنین.
یادتون باشه شما مترجم نیستین شما مخاطب عام اون کتابین. پس وسواس رو بذارید کنار و حتی اگر کلی کلمه ی جدید به چشمتون خورد سخت نگیرید و بذارید مغزتون خودش معادل سازی کنه.
با توجه به شناختم از زبان آموزا (به خصوص متولدین دهه های قبل از هفتاد، به دلیل یادگیری های غلط در مدارس و آموزشگاه ها و عادت کردن به ترجمه ی تحت اللفظی) می دونم که الان می پرسین چرا؟ ساده ترین دلیلش اینه که کلمات ممکنه معانی متفاوت و بعضا بی ربط به هم داشته باشن!
مثل کلمه ی even که این معانی رو داره : حتی، مساوی، صاف، واریز کردن، اعداد جفت!. دیدین؟ یک کلمه و این همه معنی منحصر به فرد. نه تنها معنی های مختلف داره بلکه میتونه هم اسم باشه هم صفت هم فعل و هم قید! آره می دونم گیج کننده اس. واسه همین قرار نیست معنی رو حفظ کنیم، قرارمون اینه انقدر مثال و نمونه به ناخودآگاه ذهنمون بدیم که خودش طبقه بندی و دسته بندی کنه.
با این کار به مرور ذهنمون انگلیسی فکر می کنه و انگلیسی تصمیم می گیره. البته راجع به این موضوع و راه های تقویتش به مرور و مفصل صحبت خواهیم کرد.
با این مثال دیدیم که اگر معنی رو حفظ کنیم کاربردش رو هیچوقت یاد نمیگیریم و در نتیجه تو جاهای اشتباه ازشون استفاده خواهیم کرد، پس لازم نیست تمام لغات یا جملات رو معنی کنیم، کافیه که موضوع کلی اون پاراگراف رو متوجه شده باشیم.
پس قرارمون چی شد؟ یه کتاب "مناسب" انتخاب کنیم، ببینیم و بشنویم و فارغ از معانی تک تک کلمات، از خوندن و شنیدن اون لذت ببریم و به ذهنمون این اجازه رو بدیم که کارش رو بکنه، مطمئنم وقتی ببینین ناخودآگاه مغز انسان چه قابلیت هایی داره کلی سورپرایز خواهید شد.
امیدوارم که این مطلب براتون مفید باشه و استفاده کنین ودر کنار یادگیری آسان کلی لذت ببرید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
راهنمای گام به گام حرفه ای شدن، البته در برنامه نویسی!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه يك كد تميز بنويسيم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
مجموعهای از سوالات مصاحبههای اندروید (بخش اول)