قسمت ۰۲ چیزکست - کلاشنیکف
سلام
به قسمت دوم چیزکست خوش اومدید. تو این پادکست من ارشیا عطاری برای شما از تاریخ چیزها میگم؛ چیزهایی که زمانی استفاده نمیکردیم، امروز استفاده میکنیم و شاید در آینده هم ازشون استفاده بکنیم.
تو این قسمت میخوایم در مورد تاریخ اسلحه کلاشنیکف صحبت بکنیم. AK47 یا کلاشنیکف که ما به اشتباه بهش میگیم کلاشینکف، یه اسلحه تهاجمی روسیه که چندین دهه است داره توی تاریخ جهان ایفای نقش میکنه و جنگهای زیادی هم به چشم دیده. جدای از جنگها کلاشنیکف به دلیل در دسترس بودنش همیشه به عنوان قابل تهیه ترین سلاح سنگین تبهکاران دنیا شناخته شده. اسلحهای که سال 1947 به طور رسمی معرفی شد و اون AK توی اسمشم خلاصهی عبارت آفتومات کلاشنیکف است که جلوتر میگیم یعنی چی. کلاشنیکف بیشتر از یه اسلحه، یه نماده. یک نماد از طراحی شوروی، ارتشهای بلوک شرق، انقلابهای پارتیزانی و گروههای آزادیخواه. اهمیت کلاشنیکف انقدر بالاست که حتی روی پرچم یه سری کشورا مثل موزامبیک هم عکس یک کلاشنیکف وجود داره و خیلی از گروههای پارتیزانی دنیا هم توی لوگوشون از کلاشنیکف استفاده میکنند. کلاشنیکف یکی از مهمترین سلاحهای تاریخ بشریته که نه تنها توی جنگها بوده بلکه نقشش توی جنبشهای مدنی، نمایههای فرهنگی، کارتل های مواد مخدر و کلی مسائل و مفاهیم فرهنگی سیاسی اقتصادی انکارناپذیره. پس خودتون رو حاضر کنید که قراره دوران قبل از کلاشنیکف، تکامل کلاشنیکف و آیندهی کلاشنیکف رو با هم مرور کنیم.
همه چیز از یک ابتکار مهم توی جنگ جهانی دوم شروع شد. تفنگ هایی که توی اون دوران استفاده میشد از فشنگهای پرقدرتی استفاده میکردن که تو یه شعاع عظیم با قدرت خیلی زیادی عمل میکردند و انقدر قدرتشون زیاد بود که هدف کاملا متلاشی میشد اما به همون مقدار که قدرت زیادشون باعث از پا درآوردن دشمن میشد، میزان لگد و فشاری که به تیرانداز وارد میشد هم خیلی زیاد بود. بنابراین تیراندازهای این تفنگ ها باید یا روی زمین میخوابیدند یا تفنگ رو روی یک سطح تکیه میدادند تا بتونن باهاش شلیک کنند. همین قضیه باعث پایین اومدن سرعت و راندمان تاکتیکی اون تیم نظامی میشد. این قدرت تفنگ ها براساس تاکتیک های جنگ جهانی اول بود. توی جنگ جهانی اول به طور کلی تیراندازها با هدفشون فاصلهی زیادی داشتند و در نتیجه به اسلحههایی که بردشون زیاد باشه نیاز بود. توی سالهای 1939 و 1940 آلمان ها تاکتیک جدیدی به اسم بلیتسکریگ (Blitzkrieg) رو ارائه کردند. بلیتسکریگ یا حمله برق آسا حاصل آنالیز نتایج جنگ جهانی اول بود. طبق برداشتهای استراتژیست های جنگی اون دوران، کشوری توی جنگ اول پیروز شد که از لحاظ تاکتیک نظامی بیشتر مکانیزه شده بود و تانک و هواپیمای بیشتری داشت.
بلیتسکریگ به عنوان یک تاکتیک نظامی توسط هاینتس گودریان، توی یه کتاب به اسم "توجه! تانک" مطرح شد و به طور خلاصه شامل هفت مرحله بود. مرحله اول یه حملهی بیخبر و ناگهانی بود. توی مرحلهی بعد نیروهای مسلح با تمام امکاناتشون به دشمن شلیک میکردند و به یه شکل کوبنده وحشت مینداختن تو دل دشمن. بعد از این مرحله فرودگاههای دشمن رو بمبارون میکردن تا همهی هواپیماشون از بین بره. بعدش میرفتند غیر نظامی هارو بمبارون هوایی میکردن که وحشت و هرج و مرج ایجاد بشه و این خر تو خری باعث بشه راه ها بسته بشن. مرحلهی بعدی آوردن تانکهاست. تانکها با سرعت و تعداد بالا میان تا سیستم مکانیزه نظامی دشمن رو فلج کنند و بالاخص تانکهاشون رو بزنند. حالا که سواره نظام دشمن فلج شد و هرج و مرج هم ایجاد شد، پیاده نظام وارد میشه و هر چی مونده رو قلع و قمع میکنه. بعد حملهی پیاده نظام هم وقتی دشمن هنوز نمیدونه از کجا خورده و از هر طرف ارتشش رو بگیره از اونور تیکه پاره میشه، وقت اشغال پایتخت دشمن میرسه و اشغال پایتخت دشمن مرحلهی آخر بلیتسکریگ و اعلام رسمی پیروزی ارتش مهاجمه.
هیتلر بعد از اینکه گودریان این روش رو ارایه کرد بلیتسکریگ رو به عنوان تاکتیک جنگی ارتش نازی انتخاب کرد و به عنوان اولین مقصد برای اجرای این روش به لهستان حمله کرد و شروع جنگ جهانی دوم و فوقع ما وقع.
نقش پیاده نظام توی این تاکتیک مکانیزه جدید آنچنان اساسی نبود و چون توی جنگ شهری درگیری با فاصلهی کمتری شکل میگرفت دیگه احتیاجی به شلیک با فاصله به اون زیادی هم وجود نداشت. به طور دقیقتر اگه بگیم با تثبیت این تاکتیک جنگی شعاع تیراندازی سربازان از هشتصد نهصد متر رسید به سیصد چهارصد متر. این کمشدن شعاع تیراندازی جدا از اینکه حاصل تغییر تاکتیک نظامی بود حرکت منطقیتری هم بود. سربازان هشتصد نهصد متری خودشون رو که نمیدیدند. ماکسیموم فاصله ای که چششون کار میکرد همون سیصد متر بود. پس دیگه چه کاری بود بخوان به یک هدف با فاصلهی هشتصد متری شلیک کنند که اصلا نمیبیننش. تازه این شلیک به هدف هشتصد متری یه تیر قوی میخواد که همونطور که گفتیم لگد و فشاری که وارد میکنه سرعت حمله رو پایین میاره. توی اون سالها برای فاصلههای کمتر از پنجاه متر که خیلی به هدف نزدیک بودن و دیگه عملا تو دهن دشمن بودن از دو مدل اسلحه استفاده میشد؛ یکی تپانچههای رگباری و یکی هم مسلسل دستی.
بذار اینجا من یه پرانتز باز کنم و براتون فرق بین تفنگ، تپانچهی رگباری و مسلسل دستی رو بگم. تفنگ یا رایفل به اسلحه های بزرگ انفرادی که قنداق دارن و معمولا برای تیراندازی مستقیم و دقیق استفاده میشن گفته میشه. رایفل ها معمولا تک تیر شلیک میکنند و قدرت شلیکشون خیلی زیاده. ما تو زبان فارسی شاید به همهی اسلحهها بگیم تفنگ ولی تفنگ صرفا به اسلحه های انفرادی که لولهای بلند و قنداق دارن و تک تیر شلیک میکنند، گفته میشه. تپانچه اما همون کلت دستی یا پیستوله که اسلحه انفرادی کوچیکیه که به راحتی توی دست گرفته میشه و معمولا شامل لوله کوتاه و خشاب کوچیکیه. تپانچهی رگباری چیه حالا؟ یه مدل تپانچه ست که خشابش از تپانچهی عادی بزرگتره. تیر هم رگباری شلیک میکنه. این از تفنگ و تپانچه رگباری. حالا مسلسل دستی چیه؟ مسلسل دستی یا Submachine Gun یا به طور خلاصه SMG به سلاحهای دستی کوچک تر و سبک تر از رایفل ها با توانایی شلیک رگباری گفته میشه که معمولا قنداق ندارن و معروفترین مثالش هم میشه یوزی ام پی فایو (Uzi MP5).
برگردیم به موضوع خودمون. تپانچههای رگباری و مسلسلهای دستی واسه فاصلههای زیر پنجاه متر استفاده میشدند و قدرت و دقت پایینی داشتند اما سرعت بالاتری از تفنگهای کلاسیک داشتند. واسه فاصلهای که با دشمن چشم تو چشمی این ویژگیها مناسبه ولی خب تو فاصلهی بیشتر عملا هیچ کاربردی نداشتند. با توجه به تاکتیک جنگی جدید یعنی همون بلیتس کریگ اسلحه ای لازم بود که بردش در حد سیصد متر باشه و قدرت و سرعت کافی داشته باشه. انگار چالش اصلی این بود که سربازا با اسلحهای مسلح بشن که بین تفنگ و تپانچه رگباری قرار بگیره. آلمان ها اولین قدم برای طراحی سلاح مناسب این تاکتیک رو برداشتن. اونا ارتفاع فشنگ هاشون رو از 57 میلی متر به 33 میلی متر رسوندن و اینطوری تونستن قدرت اسلحه رو کم کنن ولی در عین حال دقتش رو حفظ کنند. با تولید این فشنگ دو تا اتفاق مهم افتاد: اول این که اسلحهها سازگارتر با تاکتیک جدید شدند و اینطوری میشد با تفنگ سریعتر شلیک کرد و دقتش هم سر جاش بود. دوم این که چون فشنگ 33 میلیمتری سبکتر از 57 میلی متری بود پس میشد مهمات بیشتری حمل کرد و قدرت نظامی هر لشگر رو بیشتر کرد.
تو سال 1943 آلمان اولین اسلحهی مخصوص این فشنگ رو تولید کرد. اسلحهی جدیدی که مکانیزم تازهای ارایه میداد و خودش یک کتگوری جدا توی دنیای جنگ افزارها باز کرد. تفنگ تهاجمی یا Assault Rifle.
تفنگ تهاجمی یا Assault Rifle یه نوع دیگه از اسلحه هاست که تقریبا اندازهی رایفله. شلیکش قابل تنظیم روی رگبار یا تک تیره، خشاب جدا شدنی داره و نسبت به رایفل قابل حملتره. جالبه بدونید که هیتلر تو زمان مطرح شدن طرح این اسلحه کاملا مخالف تولیدش بود و اصرارش به تولید مسلسل های سبک بود ولی دپارتمان مهمات سازی که فکر میکردن هیتلر چرت میگه، کار خودشون رو کردن و این اسلحه با اسم STJ 44 تولید شد. این اسم تفنگ تهاجمی یا همون Assault Rifle رو هم خود هیتلر به این اسلحه داد. البته اسم آلمانی که هیتلر به کار برد اشترونگووِر(Sturmgewehr) بود که به معنی تفنگ طوفان بود. این اصطلاح تو انگلیسی تبدیل شد به اسالت رایفل (Assault Rifle) و بعد از اون به همهی اسلحه های توی این کتگوری گفته میشد.
حالا ما تو این قسمت واسه اشاره به این اسلحهای که آلمان ها ساختند می گیم اشترونگووِر و واسه کتگوری این اسلحه همون اسالت رایفل رو استفاده میکنیم. اشترونگووِر یه اسلحه انقلابی بود. قویتر، دقیقتر و امنتر از تپانچهی رگباری بود و در عین کشنده بودن برای تاکتیک جدید نظامی مناسبتر از رایفل معمولی بود. اشترونگووِر همون موقع به اسلحهی اصلی ارتش آلمان تبدیل شد ولی جنگ جهانی دوم قبل اینکه این اسلحه به طور گسترده تو دنیا پخش بشه تموم شد و این اسلحه فرصت عرضهی خودش رو پیدا نکرد اما به جاش یه تعداد خیلی زیادش به بلوک شرق فرستاده شد. جایی که میلیونها روز رو تحت تاثیر قرار داد و زندگی یه سرباز جوون رو متحول کرد. سربازی به اسم میخائیل تیموفویچ کلاشنیکف.
کلاشنیکف سرباز جوونی بود که از بچگی در مورد ماشینها و نوع کار اون ها کنجکاو بود. ماشین که می گیم به معنی هر وسیلهای که با سیستم مکانیکی کار میکنه. بچه که بود کلا خورهی ماشین های مختلف رو داشت. وسیلهای نبود که اطرافش ببینه و نره دل و رودهاش و بریزه بیرون و ببینه چطوری کار میکنه. از قفل در اتاق بگیر تا اجزای تراکتور. ولی چون توی یه روستای کوچک زندگی میکرد امکاناتی برای تحصیل تو این زمینه نداشت. کلاشنیکف توی سال 1938 یعنی یک سال قبل از شروع جنگ جهانی دوم میره تو ارتش شوروی و این فرصت رو پیدا میکنه که وارد دنیای ماشینهای جنگی مختلف مخصوصا تانکها بشه ولی به دلیل اینکه زمینهی تکنیکال لازم رو نداشت نمیتونست بره و توی اون شاخه کار طراحی انجام بده اما این عدم اطلاعات فنی نتونست مانعش بشه. کلاشنیکف بعد یکم ور رفتن با اجزای تانکها و نفربرهای جنگی یک تاکومتر واسه موتورهای ماشین آلات جنگی طراحی کرد. این طرحش باعث شد که بتونه یه وقت مصاحبه با ژنرال گئورگی ژوکوف بگیره. این ژنرال ژوکوف کیه حالا؟ ژوکوف کسیه که چند سال بعد میشه موفق ترین فرمانده ی زمینی ارتش سرخ شوروی تو جنگ جهانی دوم. نیروهای تحتنظر ژوکوف بودن که برلین رو فتح کردن و بعد از اشغال رایشتاگ که ساختمان پارلمان آلمانه شکست آلمان نازی رو اعلام کردن. خلاصه که این آقای ژوکوف یه ژنرال به شدت دمکلفت بود. ملاقات با ژوکوف واسهی کلاشنیکف یه شانس تکرار نشدنی بود. کلاشنیکف طرحش رو به ژوکوف نشون داد و ژوکوف ازش پرسید: میتونی بهترش کنی؟ کلاشنیکف هم که جوون، جوگیر، سرشم که درد میکرد واسه این کارا گفت: بله آقا معلومه میتونم. خلاصه که ژوکوف کلاشینکف رو میفرسته آکادمی فنی ارتش توی کی یف. درس خوندن و تحقیق تو این آکادمی واسه ی کلاشنیکف رسما زندگی کردن توی رویا بود اما مثل هر رویای دیگهای که با یک تلنگر از دنیای بیرون تموم میشه این رویا هم با یک تلنگر تو سال 1941 تموم شد. حملات آلمانها روسها را خلع سلاح کرده بود و کلاشنیکف که حالا یه گروهبان ارشد بود به خط مقدم فرستاده شد و به عنوان تکنسین و اپراتور تانک خدمت کرد. چند ماه بعد تو جنوب مسکو به شدت زخمی میشه و میفرستنش بیمارستان. توی بیمارستان مدام بهش خبر میرسه که ارتش شوروی که از لحاظ سلاح و مهمات نسبت به آلمانها ضعیف بود مدام توسط آلمان که کلی سلاح پیشرفته و اتوماتیک داشتن تیکه پاره میشه و همقطارانش تک به تک دارن میمیرن. شنیدن این خبرها قلب کلاشینکف رو به درد میاره. کلاشنیکف میشنید که همهی سربازهای آلمانی تپانچهی رگباری دارن و اصلا براشون مهم نیست که هدفشون کیه یا چیه فقط به رگبار میبندنش. در مقابل روس ها با رایفل های کلاسیک شون توی تاکتیک جدید آلمان ها گیر میافتادند و دونه دونه به بدترین کشته میشدن.
کلاشنیکف تصمیمشو گرفته بود. نشست به تحقیق کردن و توسعه دادن اطلاعاتش در مورد اسلحهها. در نتیجه جزییات اسلحههای مختلف به ریزترین حالت ممکن در اختیارش قرار گرفت. اونم صب تا شب مشغول ور رفتن با این اطلاعات بود. مسیر پر پیچ و خم اختراعAK 47 از همین زمان شروع شد. بعد از اینکه کلاشنیکف از بیمارستان مرخص شد برای مرخصی استعلاجی رفت قزاقستان و یه شیش ماهی موند اونجا. اونجا که بود توی مسابقهی طراحی سلاح که ارتش برگزار کرده بود شرکت میکنه. سه ماه روی طرحش کار میکنه و با کمک وسایل انبار راهآهن محلی اونجا اولین پروتوتایپ اسلحهای که توی ذهنش داشت که یه جورایی میشد نمونهی اولیهی سلاح کلاشنیکف رو ساخت و توی مسابقه شرکت کرد. البته که برنده نشد و سلاحش توسط ژوری رد شد ولی تلاشش بی ثمر نبود. ارتش سرخ توی اون زمان اینقدر تحت فشار بود که از هر ایدهی جدیدی که قابل عملی کردن بود پشتیبانی میکرد .میزان کاربردی بودن و پیچیدگی طرح کلاشنیکف هم انقدر مناسب بود که باعث شد از مکانیک تانک بودن ترفیع بگیره و یه سمت توی محل آزمایش اسلحههای ارتش شوروی بهش بدند. وقتی که رفت اونجا متوجه شد که ارتش شوروی هم مثل آلمان ها فشنگ ها رو کوتاه کرده و طول فشنگها شده 7/62 میلی متر یعنی اندازهی فشنگهای اشترونگووِر. با توجه به سایز این فشنگ، کلاشنیکف سال 1944 یک کارابین طراحی میکنه که قابلیت انتخاب نوع شلیک هم داشت. طرح کلاشنیکف تو مراحل مقدماتی خیلی ازش استقبال میشه ولی تو ارزیابی پایانی به طرح سرگئی سیمینوف که طراح خیلی حرفهای و معروف بود، باخت. سلاح سیمونوف که با کد SKS معرفی شد و تو ایران هم به همین اسم سیمینوف میشناسیمش، تو سال 1945 برای استفاده ارتش شوروی تحویل داده شد اما ارتش شوروی بیشتر از اینا میخواست. سیمینوف یه اسلحه نیمه اتوماتیک بود و ارتش شوروی یه اسالت رایفل می خواست. واقعیت این بود که به خاطر تجربهی خوبی که از کار با مسلسلهای دستی یا همون اس ام جیها داشتن دنبال یه چیز با اون ویژگی ولی دقیقتر و قویتر میگشتن چون اشترونگووِر رو توی دست آلمانها دیدهبودن دیگه اشترونگووِر زده شده بودن. اسلحهی سیمینوف هم همینجوری واسه تاکتیک جدید شوروی که مکانیزه بود و سرعت بالا و سلاح رگباری میخواست تاریخ مصرف گذشته حساب میشد. کلاشنیکف هم که انگار دنبالش گذاشته بودن، خبر رد شدن طرحش خشک نشده پرید رو طرح بعدی.
سال های 1945 و 1946 کلاشنیکف نشست سر طراحی یک اسالت رایفل که برای فشنگ های 7/62 میلی متری طراحی شده بود که یه کم پیش گفتیم دیگه، اندازه فشنگ های اشترونگووِر آلمانی بود. از اونجایی که تجربهی کلاشنیکف خیلی زیاد نبود یک تیم از مهندسان و تکنسینهای باتجربه جمع کرد که بهش کمک کنن رو طرحش کار کنه. همسر این آقای کلاشنیکف، خانم ایکَتریانا، نقاش فنی بود هم توی تیم بود. کارش چی بود؟ هر فکر نامنظم و کرِکثیفی که این تیم مهندس ها و تکنسین ها مطرح میکردن، ایشون میگرفت منظمش میکرد و توی طرح خوشگل و تر و تمیز ثبتش میکرد. اون قضیهی پشت هر مرد موفق یه زن وجود داره اینجاست که صدق می کنه. کلاشنیکف با توجه به تجربهی قبلی خودش به عنوان یک سرباز، مهم ترین ویژگی هایی که برای اسلحهاش در نظر داشت جمع و جور بودن و دقیق بودن بود. در عین حال کلاشنیکف میخواست یه اسلحه با مکانیزم به شدت ساده طراحی کنه و به همین منظور یک سیستم گاز محور برای حالت بعد از شلیک طراحی کرد. یعنی چی اینی که گفتیم؟ یعنی تیر رو که شلیک میکردن، اسلحه باید یه فرایندی رو طی میکرد تا برگرده به حالت اولیه و برای شلیک بعدی آماده بشه. طبق ایدهی کلاشنیکف این فرایند بعد از شلیک، توسط گاز داغ حاصل از شلیک اسلحه که توی لوله وجود داشت انجام میشد. یعنی تیر شلیک میشد، تو لوله حرکت میکرد، توی مسیرش یه خروجی وجود داشت که میخورد به یه لولهی بالای لولهی حرکت فشنگ. گاز که میرفت تو لوله بالایی یه چیز میله طوری هل میداد عقب، بعد این میله باعث میشد که پوکه پرت شه بیرون. بعد هم تو راه برگشت میله به جای اولش فشنگ جدید رو جا میزد. ایدهی کلی کلاشنیکف این بود که ساختار اسلحه به شدت ساده باشه، جوری که حتی یه بچه هم بتونه باز و بسته ش کنه. بعد از کلی کلنجار رفتن و مدل ساختن، بالاخره تو سال 1947 اولین پروتوتایپ اسلحهی تهاجمی کلاشنیکف ساخته شد. با یک ساختار ساده، جمع و جور و سریع که میتونست روی سه حالت تک تیر، چند تیر و رگباری تنظیم بشه. اسم این اسلحه شامل دو بخش بود. بخش اول حروف AK که خلاصه یه عبارت آفتامات کِلاشنیکُف بود که به روسی میشه اسالت رایفل کلاشنیکف و بخش دوم عدد چهل و هفت که نماد سال تولیدش یعنی 1947 بود. در نتیجه، اولین نمونهی رسمی سلاح کلاشنیکف به اسم AK 47 معرفی شد.
با وجود این که خیلیا معتقدن طراحی کلاشنیکف از اشترونگووِر آلمانی الهام گرفته شده، خودش معتقد بود که فقط ظاهر این دو تا اسلحه شبیه همه و طراحی و مکانیزم کلاشنیکف کلا یه چیز دیگست. تازه به شباهت ظاهریشون هم نمیشه ایراد گرفت، چون کلا اسالت رایفل ها تیپیکال همون شکلی بودن و همچنان هم همون شکلین. دوام AK 47 بیشتر از هر چیزی به خاطر دوتا ابتکاری بود که کلاشنیکف به خرج داد. اولیش کوتاه کردن فضای انتهای لوله اسلحه که فشنگ قبل شلیک اونجا جا میخوره، بود. دومین ابتکار کلاشنیکف این بود که فاصلهی بین اجزای داخلی اسلحه رو بیشتر کرد. از اونجایی که AK 47 ساختار خیلی سادهای داشت پس تعداد اجزای داخلیش نسبتا کمتر از بقیهی سلاحهای هم سایزش بودند، بنابراین توی اون اندازه میشد اجزای داخلی با فاصله بیشتری از همدیگه گذاشت. اینطوری اگه اسلحه یه مدت بیاستفاده میموند و قطعات داخلش گرد و غبار میگرفت یا کلا داخلش کثیف میشد ایرادی توی شلیکش به وجود نمیومد چون اون کثیفیها میرفتن تو فضاهای خالی بین قطعات و به جایی آسیبی نمیرسوندند. شما میتونستید AK 47 رو بکنی توی یه سطل لجن، بعد درش بیاری و شلیک کنی و هیچ مشکلی هم وجود نداشته باشه.
تولید انبوه اسلحه کلاشنیکف توی سال 1949 شروع شد. تولید این اسلحه به شکل امنیتی کنترل میشد و کارمندای کارخونهای که تولیدش میکردن اگه به هر دلیلی از شوروی خارج میشدن حق نداشتند بگن که برای کارخونهای کار میکنن که این اسلحه رو تولید میکنه. بین سالهای 1949 تا 1954 کارخونهی تولیدکنندهی این اسلحه کلی روش مختلف رو برای رسیدن به بهترین روش برای تولید این اسلحه امتحان کرد. مشکلی که وجود داشت این بود که ریسیور این اسلحه که به نوعی جعبهی موتور اسلحه به حساب میومد و مکانیزم کلی اسلحه توش اتفاق میافتاد، نمیتونست به اندازه کافی سریع تولید بشه. حالا چرا؟ میگم براتون. ریسیور اسلحه یه چیز جعبه طوره که از ورقههای فلزی درست شده یعنی چند تا ورقه فلزی به هم وصل شدن مثل یه جعبه شکل داده شدند که داخلش قطعاتی که مکانیزم اسلحه رو اجرا میکنن گذاشته میشه. حالا این ورقههای فلزی که تو انگلیسی بهشون میگن شیت متال، باید به هم وصل میشدند تا ریسیور رو بسازن و مناسبترین روش جوشکاری بود ولی شوروی دسترسی به تکنولوژی جوشکاری زمان خودش نداشت. پس چیکار کردن؟ رفتن سراغ ماشین کاری کلاسیک خودشون. ماشین کاری چیه حالا؟ ماشین کاری یعنی شما یه بلوک بزرگ بذاری وسط، با یه سری ماشینهای مختلف شروع کنی برش دادنش تا برسی به شکل دلخواهت. البته که اینجوری نیست که هر جور دلت بخواد ببریش. هر متهای که برای برش استفاده میشد، توی حالت چرخش فقط جلو عقب میشد و بنابراین واسه تولید ریسیور کلاشنیکف 120 تا مته روی یه بلوک فولادی 2/7 کیلوگرمی کار میکردن تا یه ریسیور یک کیلویی ازش در بیارن. طبعا همچین پروسهای خیلی هزینه داشت و دورریز بالایی هم داشت ولی سرعت تولید رو زیادتر کرد چون شوروی ابزار و نیروی کار برای ماشین کاری داشت اما بازدهی این روش همونطوری که تصورش میره خیلی بالا نبود. با وجود این مشکلاتی که تو پروسهی تولید وجود داشت کلاشنیکف توی دههی پنجاه میلادی به اسلحهی اصلی ارتش شوروی تبدیل شد. اگرچه که به دلیل مشکلات تولید همچنان سیمینوف پا به پای کلاشنیکف تو ارتش شوروی استفاده میشد.
از همون موقع ارتش شوروی نهایت تلاشش رو میکرد که مکانیزم این اسلحه مخفی باقی بمونه تا بتونن از این اسلحه به عنوان امضای شوروی استفاده کنند و دست بقیهی کشورها به تکنولوژیش نرسه. به خاطر همین قضیه سربازایی که کلاشنیکف داشتن، حق نداشتند به طور یکجا و سر هم شده حملش کنن و باید هر بار تیکه تیکه بازش میکردن، میذاشتنش تو کیف، وقتی هم میخواستن دوباره استفاده کنن از توی کیف درش میاوردن و از اول سر همش میکردن. حتی وقتی شلیک میکردند باید تک تک پولکه ها رو از روی زمین جمع میکردن تا کسی نبیندشون و نفهمه که روس ها دارن از چی استفاده میکنند. قدرتهای غربی هنوز چشمشون به جمال این اسلحه جدید شوروی روشن نشده بود تا اینکه تو درگیریهای انقلاب سال 1956 مجارستان، نیروهای غربی تو دست نیروهای شوروی که به بوداپست فرستاده شده بودند، این عزیز دردانه روس ها رو دیدن اما نمیدونستن قراره در آینده بیشتر از اونی که حدس میزنن ببیننش. جلوتر به غربیا برمیگردیم. بریم ببینیم خود آقای کلاشنیکف اوضاعش چجوریه تو این سال ها. آقای کلاشینکف جایزه استالین برای نوآوری صنعتی میگیره. دو بار هم به عنوان قهرمان خلق سوسیالیست معرفی میشه. توی کارش هم به سرعت پیشرفت میکنه و بعد از یه مدت میشه رییس یکی از مهمترین مراکز طراحی اسلحه شوروی و همچنان با اپدیت کردن و تر و تمیز کردن سلاحش ادامه میده. مجموعهی کارایی که اونجا می کنه، میشه سلاح AKM که مدل مدرنتر شدهی AK 47 هست و اون M توی اسمش هم به معنی مدرن شدنشه. مهم ترین ویژگی این سلاح ایکیام این بود که به واسطه پیشرفت تکنولوژی جوشکاری تو شوروی، دوباره برگشته بودن به اون ریسیوری که از ورقههای فلزی جوش داده شده درست شده بود و دیگه با ماشین کاری این لقمه رو دور سرشون نمیچرخوندن. در نتیجه تولید سلاح کلاشنیکف سریع تر و پر بازده تر شد. در ضمن استفاده از ورقههای فلزی باعث کم شدن وزن ریسیور و در نتیجه سبکتر شدن سلاح میشد. این همون ورژن سلاح کلاشنیکف بود که توی دنیا پخش شد. مهم ترین کشور پذیرنده این اسلحه هم جمهوری خلق چین بود که تازه انقلاب کمونیستی به رهبری مائو توش اتفاق افتاده بود و داشت زیرساختهای نظامیش رو شکل میداد. یک تیم نظامی از چین به شوروی فرستاده شدند تا تجربه به دست بیارن و آموزش نظامی ببینند. بعد شوروی یه سری مهندس فرستاد چین که برای ساختار جنگافزارهاشون که کلاشنیکف هم جزوشون بود کمکشون کنن. در واقع کلاشنیکف، هدیه شوروی به چین به مناسبت ورود چین به لیست کشورهای کمونیستی بود. حالا شما به این فکر کن که بعد از پنجاه شصت سال الان چینیا دارن سلاح کلاشنیکف رو میسازن، به کل دنیا میفروشن، یه قرونش هم به کلاشنیکف که سهله، به شوروی و روسیه هم نرسیده و نمیرسه.
اواسط دههی شصت میلادی، چندین هزار قبضه کلاشنیکف از سمت شوروی به کشورهای کمونیستی دیگه فرستاده میشد. از چند سال قبل انقلابهای کمونیستی پارتیزانی توی کشورهای مختلف شروع شده بود و همچنان ادامه داشت. خلاصه که هر کشوری که چند نفر تو شلوار چریکی پاشون بود و عکس مارکس به دیوار اتاقشون بود از شوروی کلاشنیکف میگرفت. سلاح کلاشینکف بهترین گزینه برای جنگهای چریکی انقلابی کشورهایی مثل ویتنام و کامبوج بود. شما تصور کن پارتیزانهای ویتنامی که ماهها توی کوه و کمر وسط گل و خاک زندگی میکردن، دیگه اسلحه تمیز کردن و سرویس کردن اسلحه و این چیزا تو کارشون نبود که. اسلحه را میگرفتن، استفاده میکردن، تو گل و لای باهاش سینهخیز میرفتن و پرتش میکردن اینور اونور بعدشم که کارشون تموم میشد میچپوندنش توی گودالی چیزی که توی زمین کنده بودن. چیز عجیبی هم نیستا. وسط جنگ چریکی توی کوه و جنگل با نیروی شبه نظامی که جای اسلحه تمیز کردن و اینجور چیزا نیست. شرایط همینه و باید بهترین استفاده را ببرن ازش. تنها اسلحهای هم که تو این شرایط دووم میآورد کلاشینکف بود. هر اسلحه دیگهای بود، یکم که استفاده میکردی لازم بود تمیزش میکردی و ازش مراقبت کنی. یا اگه ولش میکردی یه گوشه، کاراییش رو از دست میداد و باید دوباره تنظیمش میکردی. بعدش هم اگر این همه افراطی و توی سه شیفت و بیست و چهار ساعت ازش کار میکشیدی دوام نمیآورد. فقط کلاشنیکف بود که با هر شرایطی که بود میساخت و همچنان مثل روز اول دقیق کار میکرد. شاید قدرتش خیلی بالا نبود ولی دقت و دوامش بیسابقه بود. عین یه بچه پرویی که هر چی میزننش، باز میاد جلو فحش میده و در میره.
آمریکاییها تو جنگ ویتنام بود که دیدن این کلاشینکف چه سلاح چغر و بد بدنیه. توی اون دوران کلاشنیکف تبدیل شده بود به نماد مبارزات انقلابی چریکی کمونیستی و آمریکاییها کمکم داشتن اثراتش رو میدیدن. کلاشنیکف چشم ارتش آمریکا را هم گرفته بود؛ ولی از اونجایی که ذاتا به عنوان یک سلاح ضد آمریکایی شناخته میشد، سربازای آمریکایی نباید ازش استفاده میکردن چون ممکن بود نیروهای خودی با شنیدن صدای کلاشنیکف فکر کنن دشمن نزدیک شده و اشتباهی بزننشون. اما کماندوهای ارتش و نیروی دریایی آمریکا قضیهشون فرق میکرد. اونا به خاطر عملیاتهای خاصشون از همون دههی شصت میلادی شروع کردن از کلاشینکف استفاده کردن. تو این اوضاع و احوال و وسط جنگ ویتنام آمریکاییها به این فکر افتادند که یه اسلحه بسازند که بشه کلاشنیکف ارتش آمریکا. و اینجا بود که سلاح ام شونزده - M16 متولد شد و شد همتای آمریکایی کلاشنیکف. البته M16 صرفا برای جنگ ویتنام ساخته شده بود و کسی توقع نداشت بعد از جنگ کارایی داشته باشه اما همچنان تا امروز به عنوان رقیب کلاشینکف جزو اصلیترین اسالت رایفلهای دنیاست.
البته که M16 در مقابل کلاشنیکف یک باگ اصلی داره و اونم اینه که برخلاف کلاشنیکف که ساختارش خیلی ساده است و نیازی به مراقبت نداره، M16 سلاح پیچیدهایه و نیاز به مراقبت و تمیز کردن زیادی داره. استفادهی ارتش آمریکا از M16 توی جنگ ویتنام مثل یه آژیر خطر برای شوروی بود. چون این سلاح آمریکایی تو جنگ ویتنام از لحاظ عملکرد سریعتر و کشندهتر از کلاشنیکف عمل کرده بود. بنابراین شوروی با خودش فکر کرد که نکنه این آمریکاییها دارن یه تکنولوژی پیشرفته استفاده میکنن و ما داریم عقب میمونیم. خلاصه که دوباره یه تیم جدی جمع میشن و شب و روز کار میکنن و توی ماه نوامبر سال 1977 سر رژه میدان سرخ توی مسکو از ورژن جدید کلاشنیکف یعنی AK 74 رونمایی میکنند. این نسخه کالیبر فشنگ کوچک تر و سرعت بیشتری نسبت به نسخه قبلی داشت، البته خود آقای کلاشنیکف مخالف این کوچک کردن کالیبر فشنگ بود. خودش یه جایی گفته که اونا فقط میخواستن از آمریکاییها کم نیارن وگرنه اگه به من بود به جای کوچیک کردن کالیبر فشنگ همون فشنگ با کالیبر قبلی رو مدرن تر میکردم. اولین استفاده عملی از AK 74 توی جنگ شوروی و افغانستان بین سالهای 1979 تا 1989 بود. ارتش شوروی به AK 74 مجهز بودند و در مقابل نیروهای پارتیزانی مجاهدین افغانستان، هر سلاحی گیرشون اومده بود استفاده میکردند که معمولترین شون AK 47 قدیمی و AKM بودن. این جنگ یهجورایی شده بود جنگ ویتنام واسه خود شوروی. بعد از ده سال درگیری بالاخره تو سال 1989 نیروهای شوروی از افغانستان خارج شدن.
از اون زمان تا به امروز دنیا تغییرات زیادی کرده ولی کلاشینکف به عنوان یک اسلحه در دسترس و ساده اما موثر به عنوان نمادی از مبارزات آزادی خواهانه، جنگهای چریکی، درگیریهای شبهنظامی ها، جنگهای خاورمیانه، گروه های گنگستری و کلا هر چیزی که در مقابل یک قدرت حاکم و ابرقدرت باشه تبدیل شده. از بعد از فروپاشی شوروی کلاشنیکف بیشتر از این سلاح جنگی و چریکی تبدیل به اسلحهی اصلی هر گروه و شخص منفور دنیا شده. در دسترس بودن، ارزان بودن و ساده بودن سلاح کلاشنیکف اون رو تبدیل به اسلحهای کرده که هر گروه و شخص خلافکار یا تندرویی میتونه تهیهش کنه و جون هزاران آدم بیگناه رو بگیره. امروزه بیشتر افرادی که از کلاشنیکف استفاده میکنن نه ارتش و گروههای چریکی آزادیخواه بلکه گروههای خلافکاری هستن که هر کاری فکر کنید ازشون برمیاد و از قاچاق مواد مخدر تا ایجاد ناامنی رو با کلاشنیکف انجام میدن. مهم هم نیست که یه خلافکار ساده باشن یا تشکیلات گنگستری بزرگ. همشون به راحتی این سلاح رو تهیه میکنن و جون هزاران آدم بیگناه رو میگیرن.
تا اینجای داستان ما از دید یه ناظر خنثی فقط سیر تحول این اسلحه رو دیدیم ولی از اینجای پادکست بیایم به عنوان یک انسان به این موضوع نگاه کنیم. تعداد افرادی که در طول تاریخ به وسیلهی کلاشنیکف، این ماشین مرگ خونسرد کشته شدن بیشتر از اونیه که بشه تصورش کرد. مهم نیست که توی جنگ کشته شده باشند، توی مبارزات چریکی کشته شده باشند، توسط گروههای خلافکار کشته شده باشند یا حتی یه دیوونهای گوشهی خیابون به رگبار بسته باشدشون. مهم اینه که تک تکشون انسان بودن، به دنیا اومدن، زمانی بچه بودن، آرزوهای زیادی برای آینده شون داشتن و مثل همهی ما حق نفس کشیدن داشتن. انسانهای بیگناه فقط اونایی نیستن که توسط خلافکارا کشته شدن. توی هر جنگی فرماندهها هستند که تصمیم میگیرند و سربازهای مظلوم فقط باید بگن اطاعت قربان. توی هر جنگی هر طرف فکر میکنه خودش بیگناهه و هر دو طرف برای همدیگه دشمنن ولی هیچ کدوم از اونا نمیخواستن توی اون شرایط، در حال کشتن یک سری آدم که هرگز ندیدنشون و ممکن بود تو شرایط غیر جنگ با خوشحالی با هم قهوه بخورن باشن. کلاشینکف تو این سفری که تا به امروز داشته جون خیلی از آدما رو گرفته و متاسفانه همچنان جزو اصلیترین ابزارهای قتل جهانه. امروزه غیر از روسیه و چین خیلی کشورهای دیگه هم در حال تولید کلاشنیکف هستن و بعید میدونم حالا حالاها بیخیال بشن. چون دنیا با خونه که به جریان میفته و در دسترسترین ابزار ریختن خون همین کلاشنیکفه. طبق روال چیزکست من باید توی آخر هر قسمت براتون آیندهی چیزی که تاریخش رو میگیم پیش بینی کنیم. کلاشنیکف میتونه تا چندین و چند سال بعد هم وجود داشته باشه و پیشرفته و پیشرفتهتر بشه. آیندهی منطقیش اینه ولی دوست دارم آیندهی کلاشنیکف جوری که میخوام باشه پیشبینی کنم و این یعنی آینده بدون کلاشنیکف و هر جایگزین مرگباری که برای کلاشنیکف ساخته میشه باشه. به امید روزی که آدما برای بقا راهی بهتر از کشتن همدیگه پیداکنند.
بقیه قسمتهای پادکست چیزکست را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت ۳۸ - فارنهایت چهل | تاریخ یخچال
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت ۲۱ چیزکست- قاتل منجی (تاریخ دینامیت)
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت ۱۵ چیزکست - تاریخچه چای