قسمت ۲۸ چیزکست- تاریخ کاغذ


تاریخ کاغذ رو که بررسی می‌کنیم، یه چیز عجیب و شاید ترسناکی که به چشممون می‌خوره اینه که دو نفر با فاصله‌ی چندین قرن از همدیگه که یکیشون به نوعی مخترع کاغذ بود و یکی دیگه‌شون هم باعث و بانی توسعه و جهانی شدن کاغذ بود، هیچ کدومشون عاقبت به خیر نشدن. یکیشون مجبور به خودکشی شد و اون یکی کل خاندانش قتل عام شدن.




سلام. به قسمت بیست و هشتم چیزکست خوش اومدین. تو این پادکست من، عرشیا عطاری برای شما از تاریخ چیزها میگم چیزایی که زمانی استفاده نمی‌کردیم، امروز استفاده می‌کنیم و شاید در آینده هم ازشون استفاده بکنیم.

تو این قسمت می‌خوایم تاریخ کاغذ رو تعریف کنیم. کاغذ یکی از چیزهاییه که ما انقدر توی دست و بالمون داریمش اصلا به ارزشش توجه نمی‌کنیم. اصلا به فکرمون نمی‌رسه که یک زمانی بوده که کاغذی وجود نداشته. یه زمانی بوده که همین کاغذی که الان انقدر کالای رایج و اساسی حساب میشه جز کالاهای لوکس بوده و اصلا به این راحتی‌ها هم گیر نمی‌اومده. بعد این هم در نظر داشته باشین که کاغذ فقط خودش نیستش که مهمه. کاغذ اگه نبود کتابی وجود نداشت، روزنامه‌ای وجود نداشت، یعنی عملا علم بشر شاید اصلا و ابدا به اینجایی که الان هست نمی‌رسید. از هر جنبه‌ای که حساب بکنید فرقی نمی‌کنه. علمی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی. کاغذ یک محصول حیاتیه. پس همچنین محصول حیاتی که زندگی بشر رو انقدر تغییر داده، هم تاریخش مهمه و هم تاثیری که روی تاریخ بشر گذاشته.

تو این قسمت می‌خوایم از دوران قبل از کاغذ شروع کنیم. قدم به قدم بیایم جلو تا ببینیم که اصلا چی شد که کاغذ درست شد و چی شد که تبدیل شد به این چیزی که الان هست. من عرشیا عطاری هستم، تدوین این قسمت رو طنین خاکسار انجام داده و موسیقی تیتراژ هم کار مودی موسویه. بریم سراغ ایستگاه اول تاریخ کاغذ. تمدن‌های جادویی دوران باستان و گل سرسبد شون مصرباستان. نوشتن یکی از مولفه‌های اصلی و مهم زندگی بشر حساب میشه. از همون دوران غارنشینی انسان‌ها روی دیوار غارها نقاشی‌های مختلفی می‌کشیدن و اینطوری یک اثری از خودشون و شرایط اطرافشون باقی میذاشتن. گذشت و گذشت تا اینکه کم‌کم انسان یکجانشین شده و اولین تمدن‌ها و دولت شهرها به وجود اومدن.

یکی از این تمدن‌های اولیه هم تمدن سومر بود. توی همین تمدن سومر هم بود که نیاز به نوشتن به چشم اومد. ماجرا از این قرار بود که سومری‌ها یک سری معبد داشتن که این‌ها جدا از کاربرد مذهبی، نقش انبار داشتن. یعنی این‌ها میومدن زمانی که فراوانی بوده و محصولات زیاد بودن گندم و غلات و باقی مواد خوراکی رو توی این معبدها انبار می‌کردند تا زمانی که قحطی میاد بتونن از اون‌ها استفاده کنن و شکم‌شون رو سیر کنن. همین انبار کردن محصولات مختلف توی معبدها هم باعث شد که کم‌کم احتیاج به یک سیستمی به وجود بیاد که نوع و تعداد چیزهایی که توی انبار گذاشتن رو باهاش ثبت کنن. یکی دو تا کیسه اگه بود می‌تونستن تو ذهنشون نگه دارن ولی وقتی میشد سیصد چهارصد تا کیسه از کلی محصول مختلف، دیگه حفظ کردن کار خیلی راحتی نبود. واسه همین سومری‌ها برای اولین بار اومدن و نوشتن رو ابداع کردن.

سیستم‌شون هم اینطوری بود که یک عکسی از اون محصول می‌کشیدن مثلا اگه گندم بود، شکل گندم رو می‌کشیدن. بعد مثلا اگر پنج تا کیسه گندم داشتن، جلوش پنج تا خط می‌کشیدن. اینطوری شد که برای اولین بار نوشتن اختراع شد. حالا سومری روی چی می‌نوشتن این‌هارو؟ کاغذ که نداشتن. روی لوح‌های گلی می‌نوشتن. یعنی یه لوح گلی حاضر می‌کردن، بعد تا وقتی که نرم و خمیری بود و هنوز سفت نشده بود روش با یه چوبی چیزی می‌نوشتن. بعد که خشک می‌شد این نوشته‌ها هم می‌موندن. این سیستم درسته که خلاقانه بود ولی واقعا دردسر داشت دیگه. اولا لوح گلی حاضر کردنش دردسر داشت، دوم اینکه سنگین بود. جابجا کردنش یک مکافاتی بود. یعنی مثلا ده صفحه رو اگه می‌خواستی بری یه جایی، باید ده تا لوح گلی سنگین رو با خودت میبردی اینور اونور. بعدش هم سرعت نوشتن روی لوح گلی هم خیلی راضی کننده نبود.

خلاصه که همچین گزینه‌ی مناسبی به حساب نمیومد ولی خب کاریش نمیشد کرد تنها آپشن موجود بود. داریم راجع‌به چندین هزار سال قبل از میلاد صحبت می‌کنیم دیگه. بعد حالا این مردم با این شرایط سختی لوح‌های گلی پرو پرو کتاب حماسی هم می‌نوشتن. حماسه گیلگمش که اولین مجموعه‌ی حماسی تاریخ حساب میشه روی همین لوح‌های گلی نوشته شده بوده. منظور اینه که درسته سخت بود نوشتن روی این لوح‌ها ولی بودن کسانی که یه استفاده‌هایی می‌بردن ازشون. کم کم یه آلترناتیوهای دیگه‌ای هم به وجود اومدن. مثلا روی سنگ یا استخوان حیوون‌ها حکاکی می‌کردن و یه چیزهایی می‌نوشتن. تا این که توی تمدن مصر باستان، یعنی حدودا سه چهار هزار سال قبل از میلاد، یک اتفاق بسیار بسیار مهم افتاد.

توی مصر اون دوران یک گیاهی وجود داشت به اسم سیپروس‌پاپیروس. یه گیاه مقدسی بودیم به دوتا دلیل. اولا شاخه‌هاش استوانه نبودن. حالت منشور مثلثی بودن و مثلث هم توی مصر باستان جزو نمادهای مهم بود. هم نماد جاودانگی بود و هم نماد باروری بود. دلیل دومی هم که این گیاه سیپروس‌پاپیروس رو مقدس می‌کرد شکل تاج این گیاه بود که شاخه شاخه‌ها جوری ازش بیرون زده بودن که شبیه طلوع خورشید بود و خورشید هم یک چیز مقدسی بود توی مصر باستان دیگه. اون خدای بزرگی که داشتن، این نمادش خورشید بود. در نتیجه این گیاه کلا یه گیاه مهمی حساب می‌شد توی مصر باستان. از طرف‌های سال چهار هزار قبل از میلاد مصری‌ها شروع کردن با شاخه‌های این سیپروس‌پاپیروس چیزهای مختلفی ساختن.

سبد و صندل و طناب و چیزهای این مدلی. حالا یکی از محصولات خیلی مهم این گیاه پاپیروس بود. پاپیروس رو شاید بشه اولین کاغذ تاریخ به حساب آورد. البته که ساختارش با کاغذ فرق می‌کرد. اصلا یه سیستم دیگه‌ای بود ولی از لحاظ ظاهر و کاربرد تقریبا مثل کاغذ بود. پاپیروس یه سری ورقه‌هایی بودند که یک ساختاری شبیه به کاغذ داشتند و می‌شد روشون نوشت. حالا چطوری درست می‌کردن این پاپیروس رو؟ این‌ها میومدن شاخه‌های اون گیاه سیپروس پاپیروس رو می‌بریدند و به شکل عمودی اون پوسته‌ی اطراف شاخه رو می‌تراشیدن تا به مغزش برسن. بعد این شاخه‌ی بدون پوست رو می‌کوبیدن که آبش کامل بره و بعدش هم با وردنه قشنگ له و پهنش می‌کردن.

اینطوری می‌شد که آب از روی شاخه کاملا خارج می‌شد و یک نوار پهن کاغذی شکل درست می‌شد. بعد این‌ها این نوارها رو مینداختن توی آب میذاشتن چند روز بمونه، قشنگ خیس خوردن نوارها نرم شدن و یک حالت نیمه خمیری پیدا کردن این‌ها رو درمیاوردن و پهنشون می‌کردن. یه نوار افقی، یک نوار عمودی، یه نوار افقی، یه نوار عمودی. اینطوری انگار این‌ها بافته می‌شدن تو همدیگه و چون خیس و خمیری بودن می‌چسبیدند هم و بعد هم که خشک می‌شدن عملا یه تیکه کاغذ یک دست داشتیم. این پاپیروس که گفتیم توی مصر باستان خیلی ترکوند. ازش کلی استفاده می‌شد و روش کلی چیزهای مختلفی می‌نوشتن. اما چند تا مشکل خیلی خیلی بزرگ داشت.

پاپیروس اولا هزینه‌ش زیاد بود، ثانیا وقتی خشک می‌شد خیلی خیلی شکننده و ترد می‌شد. اصلا نمیشد تاش کرد. می‌شکست. دلیل سوم که مهمترین دلیلی هم بود که پاپیروس خیلی نتونست جای خودش رو باز کنه بیرون از مصر، این بود که فقط می‌شد توی جاهای خشک مثل خود مصر ازش استفاده کرد. به محض اینکه هوا یکم رطوبت پیدا می‌کرد این پاپیروس وا می‌رفت و هیچی ازش باقی نمی‌موند. واسه همین پاپیروس مصری همچین نتونست جایی به جز خود مصر پاش رو باز کنه و محصول اصلی بشه. رسید به جاهای دیگه. ازش استفاده می‌شد ولی اونقدر محصول مهمی نشد و کاربرد نداشت. توی خود مصر و حالا باقی جاهای دنیا خیلی‌ها به جای پاپیروس ترجیح می‌دادند که از پوست حیوانات استفاده کنن.

پوست حیوون‌هایی که شکار می‌کردن می‌کندن و روش می‌نوشتن. حالا نامه می‌خواستم بنویسن، حساب کتاب می‌خواستن بکنن، کتاب می‌خواستن بنویسن، هرچی میخواستن روی پوست می‌نوشتن. این وضعیت پاپیروس کم‌جون و پوست حیوون‌ها ادامه پیدا کرد تا این که توی قرن دوم بعد از میلاد توی چین یه خبرهایی شد. قرن دوم میلادی توی چین امپراتوری هان سر کار بود. تو اون دوران چین واسه خودش بروبیایی داشت. یک کشور بسیار مهمی حساب میشد. تو چین سلسله‌ی هان معمولا نوشته‌ها روی چوب‌های بامبو که با نخ به هم وصل شده بودن نوشته می‌شدن. تو فیلم‌ها احتمالا دیدین از این چوب‌ها. پارچه و ابریشم و این‌ها هم روشون نوشته می‌شد. منتها خب خیلی گرون بودن خیلی عملی نبود استفاده‌شون.

تو همین زمان یک مرد چینی زندگی می‌کرده به اسم سایلون یا تسایلون. حالا ما سایلون میگیم بهش. سایلون یکی از خواجه‌های حرم‌سرای امپراتور هان شرقی بود. طبق روایتی که توی چین رایجه، سایلون یه روز داشته توی طبیعت واسه خودش گشت و گذار می‌کرده که چشمش به یه پدیده‌ی جالب میفته. می‌بینه زنبورها میان از شاخه‌های بامبو یه ریش ریش‌هایی میبرن سمت لونه‌شون. بعد با این رشته‌های بامبو و بزاقش دور این حجره‌های لونه‌شون رو تور می‌سازن. این رو که می‌بینه یهو لامپ تو سرش روشن میشه و بدو بدو میاد چندتا شاخه‌ی بامبو رو قطع می‌کنه. بعد میاد از این شاخه‌های بامبو رشته رشته الیاف بامبو رو جدا می‌کنه و با الیاف کنف و پوست درخت و یه سری ترکیبات دیگه میندازتشون توی آب در حال جوش شروع می‌کنه هم زدنشون. بعد از یه مدت که این الیاف اون حالت خمیری پیدا کردن و چسبیدن به هم دیگه، آب‌جوش رو خالی می‌کنه روی یه تیکه پارچه که مثل صافی عمل کنه و آب ازش رد بشه.

این میشه که خمیر الیاف می‌مونه فقط بعد این خمیر رو هم صاف می‌کنه و میندازه جلو آفتاب که خشک بشه. و اولین کاغذ تاریخ رسما اختراع میشه. البته که مسلما انقدر یهویی همه چیز اتفاق نیوفتاده. هی سعی و خطا کرده و تهش نتیجه شده این پروسه‌ای که براتون گفتم. سایلون خوشحال و خندون از این اختراعی که کرده بود، میره پیش امپراتور و قضیه رو توضیح میده و اختراعش رو نشون میده. امپراتور هم میاد یه پاداش تپل بهش میده و دستور میده که فن کاغذسازی رو به بقیه هم یاد بده تا خط تولیدش رو راه بندازن. یه ارج و قرب عجیبی پیدا می‌کنه این سایلون. یه شهری حتی بهش هدیه میده امپراتور.

حتی بعدا که امپراتورهای بعدی میان رو کار، سایلون همچنان قدرتی رو که به واسطه‌ی همین اختراع کاغذ به دست آورده بود حفظ می‌کنه. البته که دزدی مزدی و فساد هم کم نداشته. تا اینکه بالاخره یه سری‌ها پته‌ش رو پیش امپراتور می‌ریزن رو آب و رسوا میشه و حکم اعدام می‌گیره. این هم واسه اینکه روش نمی‌شده امپراتور اعدامش کنه، واسه فرار از این رسوایی خودش سم می‌خوره و خودکشی می‌کنه. یاد اون آدم‌های جومونگ افتادم. هر اشتباهی می‌کردن شمشیر می‌دادن دست رییسشون میگفتن من رو بکش. خلاصه سرنوشت سایلون رو که بذاریم کنار، خود کاغذ کم کم توی چین یک محصول مهمی شد و کیفیتش بهتر و بهتر شد. یه سری مواد اولیه‌ی جدید اضافه شدن مثل لباس‌های کهنه و پنبه و این‌ها. روششون یکم مکانیزه شده بود. یه سری صافی‌های مخصوص داشتن. وسیله‌ی مخصوص پرس کردن خمیر کاغذ داشتن و خلاصه یه دم و دستگاهی داشتن واسه درست کردن کاغذ.

اما این کاغذی که داریم صحبتش رو می‌کنیم همچنان به این راحتی‌ها درست نمیشد. هم مواد اولیه‌ش محدود بود. هم این که چون با نیروی انسانی داشت درست می‌شد، سرعت و کیفیت تولیدش خیلی پایین بود. درست کردن یه کاغذ کوچیک در حد کاغذ آچار امروزی کلی زحمت می‌برد. در نتیجه کاغذ توی چین اون زمان محصول خیلی رایجی نبود. فقط واسه‌ی خانواده‌های ثروتمند و خانواده‌های سلطنتی و این‌ها بود. البته این هم در نظر بگیریم فقط همین خانواده‌های ثروتمند بودند که سواد داشتن و کاغذ به دردشون می‌خورد. این کاغذی که داریم حرف می‌زنیم تا چند قرن فقط توی چین بوده و پاش به باقی جاها باز نشده بود. باقی جاهای دنیا از پوست استفاده می‌کردن واسه نوشتن.

این وضعیت ادامه پیدا کرد تا اینکه رسیدیم به قرن هفتم میلادی. یعنی رسما پنج قرن چینی‌ها کاغذ رو تو خاک خودشون نگه داشتن و حتی صادرش هم نکردن. طرف های قرن هفتم، چینی‌ها شروع کردن صادر کردن کاغذ به کشورهایی مثل ژاپن و کشورهای خاورمیانه. منتها دستور تولید کاغذ رو به هیچ کشوری نداده بودن و نمی‌خواستن بدن. می‌خواستن این بازار انحصاری باشه فقط دست خودشون باشه. در نتیجه مثل جونشون از این روش تولید کاغذ محافظت می‌کردن تا نکنه دست باقی ملت‌ها به برسه. اما همه‌ی این مخفی کاری با قدرت گرفتن مسلمون‌ها توی خاورمیانه عمرشون به سر اومد. قبل از اینکه بریم سراغ بقیه‌ی داستان لطفا یک ثانیه وقت بذارید و از هر جایی که چیزکست رو می‌شنوید سابسکرایب کنید تا مشترک چیزکست بشید.

شنیدن چیزکه رایگان بوده، رایگان باقی می‌مونه. اما اگر دوست داشته باشید می‌تونید توی سایت حامی باش از ما حمایت مالی کنید و خستگی حدود پنجاه ساعت تولید رو از تنمون به در کنید. این حمایت‌ها کاملا اختیاریه. هیچ اجباری، هیچ دینی، هیچ وظیفه‌ای روی دوش کسی نیست. اگر دوست داشته باشید، کاملا اختیاری، می‌تونید هر چقدر که دلتون خواست از پول یه قهوه گرفته تا پول یه فرش رو از ما حمایت مالی بکنید. قرن هفتم دو تا اتفاق مهم توی آسیا افتاد. توی شرق آسیا که همین چین باشه، سلسله‌ی تانگ روی کار اومدن و قدرت‌های اطرافشون رو مثل گک دورک‌های شرقی و غربی رو مثل دومینو ور انداختن و قلمروشون رو گسترش دادن به سمت غرب و تا مرکز آسیا اومدن جلو. از اونور تو غرب آسیا حکومت‌های اسلامی درست شدن و قدرت‌های اطرافشون مثل امپراطوری ساسانی و یک بخشی از امپراتوری بیزانس یا همون رم شرقی رو مال خودشون کردن به سمت شرق گسترش دادن و این‌ها هم تا مرکز آسیا اومدن جلو.

یعنی امپراتوری تانگ از شرق آسیا تا مرکز دستش بود و حکمای مسلمون یعنی خلفای اموی هم از غرب آسیا تا مرکز دستشون بود و این دو تا قلمرو وسط آسیا به هم می‌رسیدن و بینشون یه ذره فاصله بود در نتیجه هم سلسله‌ی تانگ و هم امویان خطر طرف مقابل رو حس می‌کردن یه درگیری‌هایی بینشون شده بود که توی اکثرشون امویان شکست خورده بودن. اواسط قرن هشتم توی قلمروی اسلام عباسیان بر علیه امویان کودتا می‌کنن و خلفای عباسی میشن حاکم جهان اسلام. این خلفای عباسی عزمشون رو جزم می‌کنن که حال این سلسله‌ی تانگ رو بگیرن و بهشون بفهمونن رییس کیه. این میشه که توی سال 751 میلادی سپاه عباسی با سپاه تانگ توی دره‌ی تراز درگیر میشن و سپاه تانگ رو شکست میدن.

این درگیری که به اسم نبرد تراز یا تلاز هم معروف شد. باعث شد جلوی پیشروی سلسله‌ی تانگ به سمت غرب گرفته بشه و عباسیان هم کنترل راه ابریشم رو بگیرن دستشون و خلاصه نون‌شون بره تو روغن. اما یکی از نتایج خیلی خیلی مهم این جنگ که کمتر بهش توجه میشه اسیر شدن یک سری کاغذساز چینی به دست عباسیان بود. همین اسرای چینی هم بودند که به مسلمون‌ها و مردم خاورمیانه روش تولید کاغذ رو یاد دادن و باعث شدن اون دستور تولیدی که سال‌های سال توی چین مخفی مونده بود برسه دست مردم خاورمیانه. رسیدن دستور تولید کاغذ به خاورمیانه همانا و توسعه‌ی صنعت کاغذسازی توی دنیای اسلام همان.

اولین کارگاه‌های کاغذسازی توی سمرقند تاسیس شدن و چند سالی هم بیشتر طول نکشید که کاغذ سمرقند واسه خودش اسم و رسمی در کرد. یکم بعدش هم توی خراسان کاغذسازی رونق گرفته و کاغذ سمرقند و خراسان کاغذ مرغوب حساب می‌شدن. حواسمون هست دیگه، سمرقند و خراسان و کلا ایران و کشورهای اطراف همشون زیر پرچم خلافت عباسی‌ان. استفاده از کاغذ توی دنیای اسلام از اواسط قرن هشتم خیلی بیشتر شد. دلیلش هم این بود که توی بغداد که پایتخت عباسیان بود، پوست کمیاب شده بود. واسه همین هم وزیر برمکی خلیفه دستور داده بود که میزان تولید کاغذ بره بالا تا کاغذ رو بیان کامل جایگزین پوست بکنن.

یه پرانتز باز کنم اینجا این کلمه‌ی برمکی رو توضیح بدم. برمکیان یک خاندان ایرانی بودند که توی حکومت عباسیان قدرتشون خیلی زیاد بود. تو قرن هشتم میلادی خلافت عباسی حاکم کل حکومت اسلام بود و ایران هم طبعا جز همین قلمرو حساب می‌شد. برمکیان به دستگاه حکومت عباسی نفوذ کرده بودند و یک بروبیایی راه انداخته بودن واسه خودشون. این وزیر برمکی هم که گفتیم دستور داد تولید کاغذ زیاد بشه تا جایگزین پوست بکننش، یحیی برمکی بود. یحیی برمکی وزیر اعظم دربار هارون الرشید بود. هارون الرشید که معرف حضورتون هست. یکی از مهمترین خلفای عباسی بود که دوران رو اصلا به اسم عصر طلایی عباسیان می‌شناسن. قدرت یحیی برمکی توی دستگاه هارون انقدر زیاد شده بود که عملا خلیفه داشت تبدیل می‌شد به یک مقام تشریفاتی.

یه جورهایی مملکت رو یحیی و دار و دسته‌اش میگردوندن. واسه همین هم بود که دستور تاسیس کارگاه‌ها و کارخانه‌های کاغذسازی رو یحیی برمکی داد نه خود خلیفه. عاقبت این خاندان برمکی هم اینطور شد که بعد از یه مدتی هارون و الرشید کم‌کم متوجه شد که قدرتش هی داره کم و کمتر میشه و عملا برمکی قبضه کردن قدرت رو. واسه همین هم زد کاسه کوزه‌شون رو ریخت به هم و همه‌شون رو قتل عام کرد. برگردیم سر داستان خودمون. بعد از سمرقند و خراسان و بغداد، کم‌کم کاغذ پاش به باقی مناطق مهم قلمروی اسلام رسید و حتی مناطقی که از مرکز کاملا دور بودن و حتی توی یک قاره‌ی دیگه‌ای بودن.

مناطقی مثل مصر و مراکش که توی آفریقا، این‌ها هم کاغذ و کاغذسازی داشتن. طبق سیاستی که دربار عباسی پیش گرفته بود کاغذ باید جا می‌افتاد و می‌شد محصول اصلی برای نوشتن. با این زمینه و این مقدماتی که فراهم شد، به قرن ده و یازده که رسیدیم، کاغذ یکی از محصولات اصلی مناطق مسلمان شده بود. انواع و اقسام کاغذها با فرمول و تکنیک‌های مختلفی درست می‌شدن. مثلا کاغذ سمرقند با کاغذ بغداد فرق داشت. البته حواسمون باشه دیگه کاغذ همچنان داره با الیاف کنف و پنبه و کتان و لباس کهنه و این‌ها درست میشه. خبری از چوب نیست توی تولیدش. تو دنیای اسلام انقدر کاغذ جا افتاده بود که مثلا تو بازار بغداد یه خیابونی بوده به اسم سوق الورقین، اگه اشتباه نکنم، که توش کلا فقط مغازه‌های کاغذ فروشی و کتاب‌فروشی بوده.

حتی تو این دوران توی بعضی از مناطق استفاده‌ی کاغذ بیشتر از نوشتن بود و مثلا واسه‌ی بسته‌بندی محصولات ازش استفاده می‌کردن. مثلا ناصرخسرو توی سفرنامه‌ش میگه تو مصر دیده که فروشنده‌های سبزیجات و ادویه‌جات و این‌ها محصولاتشون رو وقتی می‌فروختن توی کاغذ بسته بندی می‌کردن می‌دادن به مشتری. حالا توی همین قرن یازده که کاغذ اینطوری توی قلمروی خلافت عباسی رایجه و استفاده میشه، اون ور دنیا توی اروپا هنوز دارن از پوست استفاده می‌کنن و کاغذ نرسیده بهشون. حالا چی شد که کاغذ رسید اروپا؟ عرض می‌کنم خدمتتون.

قبل از اینکه عباسیان قدرت رو دستشون بگیرن، توی دوران امویان که قبل از عباسیان بودن. حکمای اموی تا شمال آفریقا که می‌شد، مصر و مراکش رو می‌گیرن دستشون و قلمروشون رو تا اونجا ادامه میدن. حالا شمال آفریقایی که داریم میگیم میشه جنوب اروپا. یعنی مراکش که شمال آفریقاست، بالاش آبه، تنگه جبل‌الطارقه. بالای این تنگه میشه جنوب اروپا که اسپانیا و پرتغال و این‌ها توش‌ان. تو همون دوران امویان، وقتی که این‌ها میان شمال آفریقا رو میگیرن یه سردار اموی به اسم طارق بن زیاد میاد با ارتشش از این تنگه جبل الطارق میگذره و می‌گیره اسپانیا رو. این تنگه جبل الطارق اصلا از همین اسم طارق بن زیاد برداشته‌شده. حالا قبل از اینکه این‌ها بیان اسپانیا رو بگیرن، اسپانیا دست کی بود؟ ویزیگوت‌ها.

ویزیگوت‌ها یک سری اقوام ژرمن بودند که از زمان امپراطوری رم باستان توی مناطقی که دست رم بود وارد شده بودند و با دولت مرکزی رم همه‌ش توی جنگ و صلح بودن. بعد از یک دوره‌ی طولانی درگیری با رومیان، این ویزیگوت‌ها اومدن تو یک جایی به اسم شبه جزیره‌ی ایبری ساکن شدن که این شبه‌جزیره ایبری میشه اسپانیا و پرتقال امروزی. تو این شبه جزیره ایبری اوضاع بر وفق مراد این‌ها بود. آب و هوا خوب بود، منابع زیاد بودن، بساط می گذاریشون به پا بود، تا اینکه همونطور که گفتیم سپاه امویان اومدن و یک بخشی از این منطقه رو، همون اسپانیا رو، گرفتن دستشون. این شد که این منطقه‌ی اسپانیا افتاد دست مسلمون‌ها شد جز قلمرو امویان.

از اون موقع اسم این منطقه‌ی مسلمان نشین اسپانیا و یکم پرتغال شد آندلس. یکم بعدش که عباسیان کودتا کردند و حکومت رو از امویان گرفتن، شروع کردن کشتن تمام شاهزاده‌ها و سران اموی. اما یکی از این شاهزاده‌های اموی تونست قسر در بره و فرار کنه از دست عباسیان. این آقا که اسمش عبدالرحمن اول بود، تونست به هر جون کندی بود خودش رو برسونه به آندلس قصه‌ی ما. اینجا یه سری از آدم‌هایی که به خاندانش وفادار بودن رو جمع کنه و یک ارتشی بسازه. بعدش هم با همین ارتش اومد و حاکم آندلس رو کله پا کرد و حکومت خودش رو راه انداخت تو آندلس. حکومتی که چندین سال بعد توی قرن دهم انقدر قدرت گرفت که رسما اسم خلافت روی خودش گذاشت و اولین حکومت مستقل اسلامی شد.

تا قبل از اون دنیای اسلام به شکل سیاسی صرفا یه حکومت داشت و یه خلیفه. اون زمان حکومت مال عباسیان بود. ولی نوادگان اون عبدالرحمان یکم اومدن برای اولین بار توی آندلس، یعنی همین اسپانیای امروز، یه خلافت مستقل راه انداختن و موازی با عباسیان شدن یک حکومت اسلامی. این‌ها تا قرن یازده سر کار بودن تو آندلس و آندلس رو به عنوان یک قلمروی مسلمون می‌چرخوندن. حالا توی همین قرن یازده که اسپانیا یک منطقه‌ی مسلمونه پای کاغذ هم بهش باز میشه. طبیعیه دیگه مراکش و مصر از طریق جبل‌الطارق وصل میشن به اسپانیا، اسپانیا هم که خودش مسلمونه و در نتیجه تجارت و مبادله فرهنگی بین مسلمون‌های مراکش و اسپانیا زیاد بوده.

این میشه که کاغذ پاش به اسپانیای مسلمان یا همون آندلس باز میشه و کارگاه‌های کاغذسازی تاسیس میشه تو اسپانیا. اینطوری میشه که پای کاغذ به اروپا باز میشه منتها نه اروپای مسیحی. اروپای مسیحی یعنی جاهایی مثل فرانسه و ایتالیا از طریق اسپانیا با کاغذ آشنا میشن و از اسپانیا کاغذ می‌خرن. منتها همچین استقبال زیادی نمی‌کنند از کاغذ. به چند تا دلیل. اولا کاغذ کمیاب و گرون بود. آندلسی‌ها قشنگ می‌کردن تو پاچه‌شون. دوما با کاغذ مشکل عقیدتی داشتن. یادمون نره قرن یازدهمیم. وسط قرون وسطا کلیسا روی همه چیز سلطه‌ی عجیب غریبی داره. پاپ گفته بود این کاغذها چون ساخته‌ی دست مسلمون‌هاست و اون‌ها ازشون استفاده می‌کنن، شیطانی‌ان و به هیچ وجه نباید ازشون استفاده کرد.

حالا این وسط مهمترین کتاب اروپای قرون وسطی چی بود؟ انجیل دیگه. پس انجیل رو با چی می‌نوشتن؟ انجیل تا قبل از اون زمان رو پوست نوشته میشد. پاپ که اجازه نداده بود تا متن کتاب مقدس روی کاغذهای به‌اصطلاح شیطانی نوشته بشه، در نتیجه تا چند قرن همچنان این انجیل و حالا باقی کتاب‌هایی که توی اروپای مسیحی وجود داشت روی پوست نوشته می‌شدن. گذشت و گذشت تا اینکه طرف‌های قرن سیزدهم یواش یواش این گارد کلیسا از روی کاغذ برداشته شد و مجاز شد توی مناطق مسیحی. این شد که اول توی ایتالیا و فرانسه و بعد هم تو قرن پونزده توی انگلیس و سوییس و جاهای دیگه‌ی اروپا کارخانه‌های کاغذسازی تاسیس شدن و کاغذسازی توی اروپای مسیحی رونق گرفت. اما و اما این کاغذ سازی که داریم می‌گیم هنوز کلی باگ داره.

اولا هنوز توی کاغذها از کنف و کتان و لباس کهنه و این‌ها استفاده میشه به عنوان الیاف، دوما تولید کاغذ یه کار خیلی خیلی زمان‌بر و کم‌بازدهه. تولید کاغذ چطوریه تو این زمان؟ این‌ها میومدن تو یک ظرف بزرگ آب گرم الیاف رو می‌ریختن بعد میومدن یه سری مواد مختلف اضافه می‌کردند که حالا به فرمول کاغذه بستگی داشت. بعد یه قالب‌های مستطیل شکلی رو میاوردن و این‌ها رو هی می‌کردن تو آب و درمیاوردن. اینطوری تمام اون الیاف خمیری خیس خورده جمع می‌شد توی قالب. قالب یه حالت صاف‌طور داشت. کف‌ش توری بود و آب ازش رد میشد. بعد این‌ها این قالب رو میذاشتن یه گوشه تا آبش بره و خشک بشه و تازه یه کاغذ اندازه‌ی کاغذ چهار امروزی درست بشه.

این همه کار فقط واسه‌ی یک ورقه کاغذ بود در نتیجه کاغذ هم گرون بود هم کمیاب. درسته نسبت به باقی رقباش مثل پوست و پاپیروس برتری داشت و ارزون‌تر بود ولی همچنان نیاز بازار رو تامین نمی‌کرد. مشکل اولیه یعنی استفاده از لباس کنه‌های کنفی و کتونی به عنوان مواد اولیه تو قرن هفده تبدیل شد به یک بحران مهم. چون میگفتن این حجم از لباس کهنه‌هایی که توی کارخونه‌ها نگه داشته میشه باعث به وجود اومدن طاعون میشه و یه مرگ سیاه دیگه رو میاره واسمون. در نتیجه از قرن هفده آدم‌ها به تکاپو افتاده بودن که یک جایگزینی پیدا بکنن برای این مواد اولیه‌ی کاغذ. وارد قرن هیجده که شدیم، مشکل کمبود کاغذ و گرون بودنش شد بلای جون.

تو قرن هیجده دیگه دنیا داشت یواش یواش مدرن می‌شد. کلی روزنامه و کتاب لازم بود که تولید بشن. خیلی از رمان‌های مهم ادبیات کلاسیک غرب، خیلی از کتاب‌های فلسفی، این‌ها همه توی قرن هیجده نوشته شده بودن و برای چاپ شون خب کاغذ لازم بود. در نتیجه وقتی تقاضا اینقدر بالا بود قیمت بالای کاغذ تولید یواش و عرضه‌ی کم رسما دردسر بود. تا که اواخر قرن هیجده یه لامپ تو سر یه مخترع فرانسوی روشن‌شد. آخرهای قرن هیجده که جیمز وات ماشین بخار رو اختراع کرده بود و کم‌کم دوره‌ی انقلاب صنعتی که توی اپیزود لوکوموتیو ازش گفتیم داشت شروع میشد، توی پاریس یه اتفاق مهمی افتاد. یه مخترع به اسم لویی نیکولاس رابرت به ذهنش رسید که یک دستگاهی اختراع کنه که با نیروی بخار کار کنه و بتونه به جای درست کردن دونه دونه‌ی کاغذها یک رول کاغذ بزرگ و پیوسته تولید کنه که بعدا به اندازه‌های دلخواه ازش برش بزنن.

میاد و دستگاش رو طراحی می‌کنه و ثبت می‌کنه اختراعش رو. منتهی به خاطر درگیری‌های انقلاب فرانسه موقعیتش پیش نمیاد که بتونه دستگاه رو بسازه. شریک تجاری این آقا تصمیم می‌گیره که مهاجرت کنه به انگلیس و این دستگاه رو اونجا بسازه. این میشه که اواخر قرن هیجده این آقا میره لندن و بعد از چند سال کار کردن و دم این و اون دیدن، سال 1805 یعنی اوایل قرن نوزدهم اولین دستگاه مکانیزه تولید رول کاغذ درست میشه.

از اونجایی که سرمایه‌گذار اصلی این پروژه یک آقایی بود به اسم هنری فورد رینر، اسم این دستگاه هم شد ماشین فورد رینر. به کمک ماشین فورد رینر بود که می‌شد کاغذ رو در ابعاد خیلی خیلی زیاد در یک رولی که چندین و چند دور کاغذ دور پیچیده شده تولید کرد و جواب نیاز بازار رو داد. یعنی عملا دستگاه فورد رینر که بر اساس نیروی بخار کار می‌کرد و یکی از نتایج انقلاب صنعتی بود، دنیای کاغذسازی رو زیر و رو کرد و تولید انبوه و صنعتی کاغذ رو ممکن کرد.

اما آخرین مرحله‌ی تکامل کاغذ هنوز مونده. تقاضا برای کاغذ کم‌کم انقدر زیاد شد که دیگه نمی‌شد با مواد اولیه‌ی کنف و کتونی که از لباس کهنه‌ها بدست میومد جواب بازار رو داد. در نتیجه لازم بود که این مواد اولیه که نزدیک دو هزار سال بود که استفاده می‌شدن جایگزین بشن. سال 1844 یعنی تقریبا چهل سال بعد از اختراع دستگاه فورد رینر، دو تا دانشمند که یکیشون کانادایی بوده و یکیشون آلمانی همزمان با هم یه ایده به ذهنشون رسید.

استفاده از خرده چوب به عنوان منبع الیاف. این دو نفر هر کدومشون جدا جدا پروسه‌ی کار رو طراحی کردن. طرح ساخت دستگاه‌های لازم رو هم دادن منتها همون اول هیچکس به هیچ کدومشون توجهی نکرد. کاناداییه که اسمش چارلز فنتری بود هر کار کرد کسی پیدا نشد که از طرحش استفاده کنه واسه تولید کاغذ. این هم هیچ وقت دنبال ثبت اختراعش نرفت. آلمانیه که اسمش کلر بود اما دنبال ثبت اختراعش رفت. اختراعش رو هم ثبت کرد منتها به هر دری زد کسی بهش توجه نکرد.

آخرش هم طرحش رو به قیمت هشتاد پوند اومد فروخت به یه تاجری که با هم شریک بشن. اون هم بعد از یه مدت کلر رو گذاشت کنار و تجارت کاغذ چوبی رو خودش برد جلو. کم کم یه سری از روزنامه‌ها شروع کردن از این کاغذهای چوبی استفاده کردن و خیلی خیلی یواش چوب جایگزین لباس کهنه شد توی کارخونه‌های کاغذ. از اینجا تاریخ به بعد صنعت کاغذ فرم اصلی خودش رو پیدا کرده و با پیشرفت تکنولوژی روز به روز بیشتر توسعه پیدا کرد. پول کاغذی که کمتر استفاده می‌شد و فقط بعضی از کشورها داشتنش توی همه‌ی کشورها جایگزین سکه شد. کتاب‌ها زیاد شدن، روزنامه‌ها زیاد شدن، علم و تحصیل گسترش پیدا کرد و کاغذ شد اینی که الان هست.

سال 1997 یعنی همین بیست و چند سال پیش، اولین ای ریدر تاریخ اختراع شد. ای ریدر همین تبلت‌هاست که باهاش کتاب می‌خونن. بعد از اینکه تکنولوژی موبایل و تبلت پیشرفت کرد و آی‌پد و کیندل و امثالهم درست شدن، خیلی از آدم‌ها مخصوصا توی جوامع پیشرفته دیگه کتاب‌هاشون رو از روی این دستگاه‌ها می‌خونن و اخبار و به جای اینکه از روزنامه‌ها بخونن از وبسایت‌ها می‌خونن. یا مثلا کسی دیگه از پول کاغذی استفاده نمی‌کنه. همه چی یا با کارته یا پرداخت آنلاین. در نتیجه خیلی‌ها میگن که نقش کاغذ در حال افوله و ممکنه پایان قرن بیست و یک پایان دوران کاغذ هم باشه. اما همچنان این ایده هم وجود داره که کاغذ ساده‌ترین راه برای انتقال پیامه.

شما برای نوشتن روی کاغذ یا خواندن از روی کاغذ تقریبا هیچی لازم نداری. کاغذ شارژش تموم نمیشه. کاغذ ویروس نمی‌گیره. کاغذ هک نمیشه. در نتیجه جایگزین کردن یه چیزی که انقدر ساختار ساده و کارآمدی داره طبعا کار راحتی نیست. البته که همچین بد هم نیست جایگزین شدنش. یکم این آخر اپیزود گرتا تونبرگ بازی دربیارم. برای تولید هر تن کاغذ یه چیزی حدود بیست و چهار تا درخت باید قطع بشن و کلی آب و انرژی باید مصرف بشه. در نتیجه اگه قرار باشه با پیشرفت تکنولوژی استفاده از کاغذ کمتر بشه، حداقل میشه تا حدودی این مقدار ضرری که به محیط زیست میزنه رو جبران کرد. حتی اگر قرار باشه که چیزی جایگزین کاغذ نشه و همچنان از کاغذ استفاده بشه، چه بهتر که جای این که بیایم از اول کاغذ تولید کنیم کاغذهای دور ریخته شده رو بازیافت کنیم تا حداقل ضرر اقلیمی که ایجاد میکنه کمتر بشه.

کاغذ زندگی ما رو زیر و رو کرده و یکی از مهمترین اجزای زندگی ماست. علم ما بدون کاغذ شاید اصلا به این‌جا نمی‌رسید. تکنولوژی اصلا شکل نمی‌گرفت. اما چیزی نمیشه اگر برای نجات سیاره یکم مسئولانه تر از کاغذ استفاده کنیم.



بقیه قسمت‌های پادکست چیزکست را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید.

https://castbox.fm/episode/%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D9%87%D8%B4%D8%AA---%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%B1-%D8%A7%D9%81%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%7C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%DA%A9%D8%A7%D8%BA%D8%B0-id3627404-id456898746?utm_source=website&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA%20%D9%88%20%D9%87%D8%B4%D8%AA%20-%20%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%B1%20%D8%A7%D9%81%DA%A9%D8%A7%D8%B1%20%7C%20%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%20%DA%A9%D8%A7%D8%BA%D8%B0-CastBox_FM