قسمت ۲۲ چیزکست- تاریخ فرش

فرش ایرانی یک کالاییه که همه‌ی دنیا می‌شناسنش و نماینده‌ی فرهنگ ایرانه. اما یک چیزی که خیلیا بهش توجه نمی‌کنن نقش شاه عباس صفوی توی این جایگاه فرش ایرانیه. شاه عباس کسی بود که هم خیلیا به درستکاری و خدماتش شهادت می‌دن، هم به خشونت و وحشی‌گری و خونخواریش. حتی یک روایت‌هایی هست از اینکه شاه عباس یه سری آدم‌خوار داشته و اینا رو با خودش اینور اونور می‌بره که خدمت مخالفاش برسن. اما خب اینا یک روایت‌هایی که ضد و نقیض توشون زیاد هست، اغراق توشون زیاد هست، چیزی که اما درباره‌ی شاه عباس قطعیه و هر کسی که تاریخ خونده جدا از هر جهت گیری که داشته بهش اشاره کرده، نقش شاه عباس توی ساختن اصفهان و به تبع اون اوج گرفتن هنر در دوران صفویه است که نتیجه‌اش شد دورانی که بهش میگن رنسانس فرش ایران.

سلام، به قسمت بیست و دوم چیزکست خوش اومدین. تو این پادکست من ارشیا عطاری برای شما از تاریخ چیزها میگم. چیزایی که زمانی استفاده نمی‌کردیم، امروز استفاده می‌کنیم و شاید در آینده هم ازشون استفاده بکنیم.


تو این قسمت قراره تاریخ فرش رو براتون تعریف کنیم. فرش یک کالای مهم در دنیای امروزه که برای ما ایرانی‌ها جزیی از فرهنگ کشورمون به حساب میاد و خیلی از مردم دنیا هم ایران رو به فرشاش می‌شناسن.

تو این قسمت تمرکز ما بیشتر روی تاریخ فرش ایرانیه، خیلی با نسخه‌های سایر ملل مثل عثمانی‌ها و هندی‌ها و اینا کاری نداریم. فرش ایرانی انواع مختلفی داره مثل فرش مشهد، فرش کاشان، فرش تبریز و غیرذلک که همونطور که می‌تونید حدس بزنید بر اساس منطقه‌ای که اینا توش بافته میشن، اسمشون گذاشته‌ میشه. این فرش‌ها با همدیگه فرق‌های زیادی دارن، از واضح‌ترین فرقشون که طرح و نقش و رنگ روشن باشه بگیر تا انواع گره و سیستم تار و پود و جنس و این حرفاشون. مثلا فرش مشهد روش گل‌های شاه عباسی با ساقه‌های ظریف داره و رنگش بیشتر قرمز و سبز و آبی و سرمه‌ای و کرمه. بقیه‌ی فرش‌ها هم ویژگی‌های خودشون دارن. یه سریاشون بته‌جقه دارن، یه سریاشون پرنده دارن، یه سریاشون عکس حیوان دارن، یه سریاشون عکس انسان دارن؛ ما تو این اپیزود خیلی به تفاوت‌های تکنیکی فرش‌ها اشاره نمی‌کنیم، تمرکزمون روی تاریخ فرشه. و در نتیجه یک کالای کلی به اسم فرش رو در نظر می‌گیریم فارغ از اینکه این فرش چه مدل فرشی و چه طرح و نقشی داره و سیر تحول این رو در طول تاریخ و به خصوص تاریخ ایران بررسی می‌کنیم.

در نتیجه توی این قسمت می‌خوایم تاریخ فرش رو از اولین باری که پهن شد تا همین امروز براتون تعریف کنیم و ببینیم لابه‌لای تاریخ عجیب غریب مون فرش چه نقشی داشته. من عرشیا عطاری هستم، تدوین این قسمت رو طنین خاکسا انجام داده و موسیقی تیتراژ هم کار مهدی موسویه. دیگه کم‌کم چایی تازه دم حاضر کنید که می‌خوایم تو یه اپیزود کاملا ایرانی بریم سراغ تاریخ فرش.




تاریخ فرش از سال‌های خیلی خیلی دور شروع میشه. خیلی اطلاعات ناقصی داریم از اینکه اصلا چی شد که اولین فرش بافته شد و بشر زیر پای خودش فرش انداخت. منتها چیزی که واضحه اینه که انسان در یک زمانی در حدود دو هزار سال پیش از میلاد، به این نتیجه میرسه که کف زمین سرد و سفتی که روش میشسته و میخوابیده رو با یه چیز نرم و گرمی بپوشونه. حالا اون اولش طبعا پوست حیوانات و پارچه‌های خیلی ابتدایی استفاده می‌کرده، بعدا کم‌کم ریسندگی و بافندگی یاد می‌گیره و نسل اول فرش‌ها و قالی‌ها رو تولید می‌کنه. قدیمی‌ترین فرشی که تا به امروز کشف شده و تکلیفش مشخص شده، یه فرشی به اسم پازیریک. که سال 1949 توی یک منطقه‌ای نزدیک سیبری پیدا شد و طبق حساب کتاب‌های باستان‌شناسا مال طرفای قرن پنج یا شیش قبل از میلاده. یعنی یا مال اقوام ماد و پارت و پارس و حالا هخامنشیان بوده یا مال آشوری‌ها. البته یه سری هم هستن که میگن ریشه‌ی این فرش پازیریک به ترک‌های آناتولی می‌رسه، اقوام ترک عشایری آناتولی. اما اینطور که به نظر میاد پازیریک مال اقوام ایرانی بوده و فرش یک کالای بسیار مهم در دوران ایران باستان بوده.


البته فرش که میگیم منظورمون فرش ایرانی امروزی که توی ذهن شما تصویرش هست طبعا نیست. یک قالی کوچیکی بوده این پازیریک که یک سری نقش و نگارهای حیوانات مختلفی روش داشته، یک سری اشکال هندسی ساده‌ی مربع شکلی روش داشته و شباهتی به فرش ایرانی پر زرق و برق امروز طبعا نداشته ولی خب مشخصه که مال دوران باستان بوده. به دلیل ابعاد کوچیکشم اینجور که معلومه روی اسب می‌نداختن و روش می‌شستن. یعنی مال دورانی بوده که در واقع به جای زین، از فرش و قالی‌های کوچیک روی اسب‌ها استفاده می‌کردن. فرش در دوران گذشته کلا یک محصولی بوده که مردم محلی و عشایر و قبیله نشین‌ها و اینا می‌بافتنش و ازش استفاده می‌کردن. البته این وسط خب یک سری فرش‌های نفیس و درست و حسابی هم پاشون به کاخ‌ها و طبقه‌ی اشراف می‌رسیده. مثلا تو یه سری از روایات میگن که اسکندر مقدونی زمانی که حمله می‌کنه به ایران و حکومت و سلسله هخامنشیانو شکست می‌ده، میره سر وقت تابوت کوروش میبینه که تابوت کوروش کبیر با فرش پوشانده شده. خلاصه که شروع فرش‌بافی نقطه‌ی مشخصی نداره ولی اون چیزی که مشخص اینه ‌که فرش و فرش بافی از آسیا شروع شده و اول هم بین عشایر و قبیله‌های بیابانگرد بوده فقط.


بعدشم خب با این اوصاف توی دوران امپراطوری هخامنشیان فرش کالای رایجی بوده. بعد از حمله‌ی اسکندر و انقراض هخامنشیان ایران چند تکه میشه و فرش و فرش بافی و اینام خبری ازش نبوده. تا اینکه بعد از درگیری‌های چندین ساله توی ایران و روی کار اومدن سلسله‌های مختلف، بالاخره توی دوران ساسانیان ایران دوباره یه ارج و قربی پیدا می‌کنه و یک امپراتوری دیگه توش دوباره شکل می‌گیره. امپراتوری ساسانی هم خب یک سیستم اشرافی و ارباب رعیتی جدی داشته دیگه، می‌دونیم یه طبقه‌ی اشرافی وجود داشتن، یه طبقه‌ی رعیتی وجود داشتن. بین همین طبقه اشراف و توی کاخ‌های امپراتوری ساسانی هم خب کلی فرش نفیس و ارزشمند وجود داشته. مثلا یه فرش معروفی بوده به اسم فرش بهارستان یا بهارخسرو. این فرش بر طبق روایاتی که میگن کف کاخ تیسفون که مال خسرو پرویز بوده رو می‌پوشونده و حاشیه هاشم طلا دوزی شده بوده و جواهرنشان بوده و از این حرفا. البته درباره‌ی فرش بهارستان اغراق زیاد کردن، اندازه‌های عجیب و غریب چند کیلومتری بهش نسبت دادن و از اونجایی که این فرش به دلایلی که حالا جلوتر میگم کاملا از بین رفته و ما هیچ بخشی از توی دستمون نداریم، نمی‌تونیم بگیم چی دربارش راست بوده و چی دروغ بوده. فقط یک روایاتی از اون به ما رسیده که طبق اون‌ها داریم این فرش رو توی ذهنمون تصویرسازی می‌کنیم.


پس فرش یه کالای مهم و اشرافی بوده در دوران ساسانیان. بعد از جنگ قادسیه و حمله‌ی اعراب هم فرش بهارستان و باقی فرش‌های کاخ‌های ساسانی توسط اعراب تیکه تیکه میشن و جدا جدا فروخته میشن و در پایان هیچ اثری ازشون نمی‌مونه. به همین دلیله که ما تنها چیزهایی که از فرش بهارستان و باقی فرش‌های ساسانی می‌دونیم بر اساس روایاتی که به ما رسیده و نمونه‌ی فیزیکالی ازشون تو دستمون نیست. تو دوران اولیه‌ی حکومت اعراب فرش نقش خاصی نداشته. حاکمای اول عرب، علاقه‌ی خاصی به فرش نداشتن، خیلی تو فاز ساده زیستی و اینا بودن و فرش فقط یک کالا در حد صنایع دستی عشایر و مردم محلی بوده. این وضعیت منتها خیلی طول نمی‌کشه، یکم بعد از حمله اعراب به ایران، توی دنیای اسلام و اعراب خلفای اموی و بعد از اون هم خلفای عباسی میان رو کار. این دوتا سلسله که قدرت می‌گیرن داستان کلا عوض میشه. هم اموی‌ها و هم عباسی‌ها، تجمل‌گرا و لوکس باز بودن، دنبال چیزهای تجملاتی و لوکس بودن. در نتیجه فرش به عنوان یک کالای تجملاتی، دوباره پاش به کاخ حاکم و طبقه اعیان اشراف باز میشه.


مثلا هارون الرشید که یک خلیفه‌ی عباسی بوده، واسه خودش بروبیایی داشته، اسمی در کرده بوده تو تاریخ، جزو اموالش فقط هزار تا فرش داراب داشته؛ حالا باقی فرشاش بماند. این هارون الرشید که میگیم هر کسی نیستا، کرور کرور ثروت داشته، دوران حکومتش دوران طلایی حکومت عباسیان از لحاظ سیاسی بوده، حالا کاری با مسائل مذهبی و اتفاقاتی که از لحاظ مذهبی تو دورانش افتاد نداریم. این آدم با این همه ثروت فرش جزو اصلی‌ترین اموالش بوده. در نتیجه فرش بین مردم شرق و به خصوص ایران، کالای ارزشمندی به حساب میومده. سندشم همین علاقه‌ی شخصی مثل هارون الرشید که یک آدم به شدت تجملگرا و به شدت لوکس بازی بوده، به فرشه. اما فرش ایران همچنان پاش به خارج از آسیا، باز نشده بود. استارت باز شدن پای فرش به کشورهای اروپایی، توی زمان سلجوقیان اتفاق افتاد، خیلی بدتر از این دوران هارون الرشید و خلفای عباسی. سلجوقیان یک قوم ترک بودن، منتهی به بخش‌های مهمی از ایران و آسیا حکومت می‌کردن.


زبان رسمیشون فارسی بود اما خب ایرانی نمی‌شد حسابشون کرد. البته که خب تو اون دوره هیچ حکومتی نمی‌شد ایرانی مطلق حساب کرد. من اینجا یکم باز کنم این موضوع رو. ایران که میگیم تصورمون یک کشور یک پارچه و مستقلی نباید باشه. توی این دوران یعنی از قرن نهم میلادی تا قرن شونزدهم، یعنی یه چیزی حول و حوش هفت قرن، کلا کشور و حکومت یکپارچه‌ای ما نداشتیم تو ایران. یعنی مثلا عباسیان سر جاشون بودن. یه طرف طاهریان بودن بعد همزمان یه مناطق دیگه دست سامانیان بود. بعد از اون طرف صفاریان بودن. بعد حالا باز چند سال بعد غزنویان و سلجوقیان و آل بویه و اینا بودن. همه همزمان داشتن به چند تا منطقه‌ی مختلف حکومت می‌کردند و با همدیگه هم خب درگیر بودن؛ کشور شاید بشه گفت نداشتیم.


حکومت‌های مستقل مرکزی داشتیم که اینا با همدیگه درگیر بودن. حالا این سلجوقیان هم یکی از این حکومت‌های مستقل بود. یک موسسی داشت طغرل بیگ، این واسه خودش یلی بود. اومده بود غزنویا رو شکست داده بود، کلی ضعیفشون کرده ‌بود. قدرت قوم سلجوق که یک قوم ترک بودن رو زیاد و زیادتر کرده بود و در نهایت یک حکومت خیلی قوی ساخته بود که عملا پرچم دنیای اسلام را از عباسیان گرفته بود و شده‌ بود نماینده‌ی حکومت اسلامی. سلجوقیان توی دوران امپراطوری شون، توی دوران حکومتشون، کارای مختلف زیادی انجام داده بودن، فرهنگی و هنری و سیاسی و اقتصادی و همه‌ی اینا. اما مهم‌ترین اتفاق دوران سلجوقیان جنگ‌های صلیبی بود.


جانشین طغرل بیگ یک حاکمی بود به اسم آلپ ارسلان. این آقای آلپ ارسلان واسه‌ی گسترش قلمروش شروع کرده بود پیشروی کردن به سمت امپراتوری روم شرقی یا همون بیزانس. امپراتوری بیزانسم یک امپراتوری مسیحی بود، واسه خودش بروبیایی داشت، باقی مونده‌ی اون امپراطوری روم باستان بزرگ و افسانه‌ای بود، که بعد از اینکه امپراطوری روم به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم شده بود، بخش غربی سقوط کرده بود و امپراتوری بیزانس که بخش شرقی بود واسه خودش داشت می‌تازوند. آلپ ارسلان که شروع کرد پیشروی توی خاک بیزانس، درگیری بین دو تا امپراطوری جدی شد و یک جنگ خیلی مهم و بزرگ بینشون اتفاق افتاد. این جنگ توی منطقه‌ی ملازگرد اتفاق افتاد و اصلا اسمشم جنگ ملازگرد بود. جنگ ملازگرد شاید یکی از اتفاقات بسیار بسیار مهم تاریخ باشه. چرا؟


چون ترک‌های سلجوقی مسلمون، توی این جنگ مسیحیای امپراطوری روم شرقی رو شکست دادن و در نتیجه، امپراتوری روم شرقی از مسیحیای اروپای غربی که اکثرشون می‌شدن امپراتوری روم مقدس کمک گرفت. توی اروپای غربی اون موقع حکومت‌های مختلفی وجود داشتن؛ حالا آلمان و فرانسه و انگلیس و اینا رو تو ذهنمون داشته باشیم، ایتالیا رو توی ذهنمون داشته باشیم. اینا خب اون موقع کشوری به اون شکل وجود نداشت توشون. بخش‌های مختلفی از این‌ها جز یک حکومتی بودن به اسم امپراتوری روم مقدس و در راس این امپراطوری روم مقدسم پاپ رهبر مسیحیان کاتولیک جهان وجود داشت. حالا امپراطوری روم شرقی اومده از اینا کمک گرفته، روم شرقی البته کاتولیک نیست، روم شرقی ارتدکسه، منتها تو این شرایط دیگه همون قضیه‌ست که دشمن دشمن من دوست منه. دو تا مذهب بزرگ مسیحیت، کاتولیک و ارتدوکس در این شرایط بر ضد مسلمانان با همدیگه متحد شدن و این قضیه باعث شد جنگ بین بیزانس و سلجوقیان تبدیل بشه به یک جنگ بین مسلمونا و مسیحیا و در نتیجه یکی از بزرگترین اتفاقات تاریخ، یعنی جنگ‌های صلیبی، شروع بشه. البته که این جنگ برای سربازان جنگ اعتقادی بود. واسه‌ی رهبرا و پادشاهای اروپای غربی صرفا یک وسیله‌ای بود برای گرفتن زمین بیشتر.


این توضیحاتی که من دادم البته خیلی خیلی خلاصه بود درباره‌ی جنگ‌های صلیبی. کلی ماجرا و زمینه‌های مختلف و نتایج عجیب و غریبی داشته این جنگ‌ها که دیگه اینجا وقت نمیشه تعریفشون کنم. اگه این موضوع براتون جالبه می‌خواین درباره‌ی جنگ‌های صلیبی بیشتر بدونید، حتما سه‌گانه‌ی جنگ‌های صلیبی پادکست راوکست رو گوش بکنید، اونجا خیلی دقیق و مفصل این موضوع توضیح داده شده. خلاصه که جنگ‌های صلیبی بین ترکان سلجوقی و مسیحیای اروپا بود. تو این درگیری‌ها و بالا پایینای جنگ، یک اتفاق مهم حاشیه‌ای که افتاد این بود که شوالیه‌ها و سربازهای اروپایی، از سرزمین سلجوقیان با خودشون فرش بردن به اروپا. سلجوقیان گفتیم دیگه ترک بودن، به بخشی از ایران هم حکومت می‌کردن. فرش هم یه کالایی بود که هم قبایل ترک توش اسم و رسم داشتن هم ایرانی‌ها. اصلا یه نوع گره فرش به اسم گره ترکی داریم که این ریشش برمی‌گرده به همین سلجوقیان. جدای از این فرهنگ و هنر و این چیزا توی دوران سلجوقیان مساله‌ی خیلی مهمی بود؛ کلی آدمای درست حسابی و مشاهیری مثل فخر رازی و امام محمد غزالی و سهروردی و خاقانی و نظامی و خیام و سنایی و کلی آدم اهل هنر و فرهنگ توی این دوره روی کار بودن و تو این دوره زندگی می‌کردن. در نتیجه با این اهمیتی که به فرهنگ و هنر داده میشد توی دوره‌ی سلجوقی، وجود فرش توی قلمرو حکومت سلجوقیان چیز عجیب و غریبی نبود.


جدای از اینم سلجوقیانی که خب قبل از تشکیل امپراتوری، به شکل عشایری زندگی می‌کردن، کلی فرش داشتن و فرشبافی هم جزو عادتاشون بود. این شد که سربازایی که از جنگ‌های صلیبی برگشتن اروپا، با خودشون از قلمرو امپراطوری سلجوقی، فرش آوردن. اروپایی‌ها تازه توی این دوران بود که چششون به فرش افتاد. البته فرش توی اروپای اون دوره، روی زمین انداخته نمی‌شد. اروپاییا معمولا یا فرشارو به دیوار می‌زدن یا روی میزا پهن می‌‌کردن. خلاصه اینطوری شد که فرش رسید به اروپا. ولی همچنان فرش یک کالای افسانه‌ای نبود، نماد هنر شرق و مخصوصا ایران نشده ‌بود. سلجوقیان کم‌کم دورشون به سر رسید و خوارزمشاهیان قدرت دستشون گرفتن. باز من میگم کلی حکومت مختلف داشتیم اطراف ایرانا، خوارزمشاهیانی که داریم میگیم قدرتمندترین شون بودن.


همچنان دولت مرکزی و حکومت مرکزی و اینا نداریم، هر جای یه گوشه‌ای یک حکومتی را افتاده. خلاصه خوارزمشاهیان اومدن و قدرتی و حکومتی و بروبیایی و خلاصه شدن قدرت اصلی. باز تو دوران خوارزمشاهیان فرش یک کالای محلی و بعضا درباری بود. اما تمام این چیزایی که داریم از فرش ایرانی تو این زمان میگیم، چه توی دوران سلجوقی و چه توی دوران خوارزمشاهی، کلا از روی یک سری منابع مکتوبه. باز هم مثل دوران ساسانیان و فرش‌هایی مثل بهارستان، هیچ فرشی از اون دوران، از دوران سلجوقی و خوارزمشاهی به شکل رسمی سالم و سرحال نرسیده دست ما. چرا؟ چون اواخر حکومت خوارزمشاهیان یک اتفاق خیلی شوم توی تاریخ ایران و تاریخ جهان افتاد. چه اتفاقی؟ حمله‌ی مغول‌ها.


تو اپیزود تاریخ همبرگر یکم درباره‌ی مغول‌ها گفتیم. مغولا یک قوم بیابانگرد عجیب و غریبی بودن. از لحاظ نژادی تاتار بودن. از سن سه چهار سالگی سوار اسب می‌شدن، تا آخر عمرشون رو اسب بودن. به شدت سوارکارای ماهری بودن و به شدت هم وحشی و بدوی بودن. شوخی نداشت با کسی، می‌کشتن تیکه پاره می‌کردن. خورد و خوراک شونم با توجه به معیارهای امروزی به آدمیزاد نمیومد. هر چیز چرنده و پرنده و خزنده و موجود در جهان می‌خوردن. از گوشت حیوونا و گیاه‌های مختلف بگیر تا دل روده‌ی اسب‌هاشون. این قوم عجیب و غریب وحشی، بالاخره یه تیموتی نامی توشون سر درآورد و بعد از اینکه بزرگای قبیله اسمشو گذاشتن چنگیزخان، کل مغول‌ها رو جمع کرد که برن دنیا رو به خاک و خون بکشن. همونطوری که می‌دونین یکی از جاهایی که مغولان حمله کردن بهش ایران دوره‌ی خوارزمشاهیان بود. روایت‌ها و داستان‌هایی که از حمله‌ی مغول به ایران وجود داره واقعا وحشتناکه، یعنی اصلا به ذهن آدم نمیاد که یک قومی چطوری می‌تونه انقدر بدوی و وحشی باشه. کلمه‌ی وحشی که به کار می‌برم واقعا هدفم این نیست که بخوام جبهه‌گیری کنم یا قضاوتی انجام بدم یا برچسبی بچسبونم، واقعا رفتاری که مغول‌ها توی حملاتشون حالا چه به ایران و چه به جاهای دیگه داشتن، وحشیانه و دور از تمدن بوده.


حالا من خیلی اون سمتی نمیرم چون هم با موضوع اپیزود نامرتبطه، هم ممکنه که خب خیلیا رو ناراحت بکنه. هدفم از گفتن این جزییات این بود که تهش به این مساله برسم که وقتی مغول‌ها به ایران حمله کردن، در کنار تمام قتل و غارتاشون، هر چی فرش و قالی توی کاخ‌ها و خونه‌ها وجود داشت تیکه تیکه کردن و سوزوندن. در نتیجه نه فرشی از اون دوره به ما رسیده، نه توی دوران ابتدایی حکومت مغولان فرش و فرش بافی وجود داشته. زمان می‌گذره و می‌گذره تا اینکه می‌رسیم به دوران هولاکوخان یا هلاکوخان‌مغول. هولاکوخان نوه‌ی چنگیزخان بوده. این میاد فتوحات مغول‌ها رو ادامه میده، سلسله‌ی ایلخانان را تاسیس می‌کنه. توی دوران ایلخانان دوباره فرش و فرش بافی ارج و قرب پیدا می‌کنه. ایلخانان حاکمانی بودن که از اون ریشه‌های فرهنگی مغولی شون یه کم فاصله گرفته بودن و تحت تاثیر فرهنگ ایران قرار گرفته بودن تا حدودی. واسه همین به هنر و فرهنگ و این چیزا اهمیت می‌دادند و این شد که فرش دوباره رو دور افتاد. انواع و اقسام فرش‌های محلی با نقش و نگارهای مختلف توی این دوره بافته شدن و بین اشراف و مردم عادی فرش دوباره برگشت به حالت اولیه.


ایلخانان بعد از یه مدتی ورافتادن و بعدشم یه مقدار درگیری‌های مختلف شد و سلسله‌های مختلف اومدن و بعد از همه‌ی این‌ها، تیمور لنگ اومد و سلسله‌ی تیموریان را افتاد. توی دوره‌ی تیموری هم فرش رشد قابل توجهی کرد، جوری که حتی خود تیمور لنگ گورکانی توی خاطراتش نوشته که بهش گفتن توی سبزوار حدود سیصد هزار تا کارگر قالیباف مشغول قالیبافی بودن. حالا درست بوده یا غلط بوده یا اغراق بوده اینا رو کاری نداریم، این مساله مهمه که قالی و قالی‌بافی در دوران تیموریان مساله‌ی مهمی بوده، وجود داشته و طبعا سبزوار هم جزو مناطق مهمی از لحاظ قالی و قالیبافی بوده. اوضاع فرش به عنوان یک کالای محلی و با استفاده‌ی شخصی توی دوران تیموریان خوب بود. تو نقاشی‌های مینیاتور این دوره فرش‌های مختلفی دیده میشه که از اینا میشه نتیجه گرفت فرش یک عنصر مهم توی کاخ‌های تیموری بوده. بعد همزمان با تیموریان یه حکومت‌های ترک مثل آق‌قویونلو و قراقویونلوها هم بودن که اینا هم از اونجایی که ترک بودن، فرش عضو جدا نشدنی زندگیشون بود. کلا قبایل ترک یکی از عنصرهای اصلی زندگیشون بود فرش.


اما حالا همه‌ی اینایی که تعریف کردم، همه‌ی این مسائلی که گفتیم، سلسله‌هایی که گفتیم، شاید یک مقدمه‌ای بود که برسیم به این جای داستان. تمام اینایی که تا الان گفتیم بر اساس روایت‌های مختلف بوده و اطلاعات خیلی زیادی از سیستم فرش و فرش بافی تا قبل از قرن شانزده میلادی تو ایران نداریم. فرش تا پایان این دوره یک کالای محلی و معمولی بود که مردم محلی و اکثرا عشایر، به عنوان صنایع دستی می‌بافتنش و حالا یا خودشون استفاده می‌کردن یا به یه قیمت ناچیزی می‌فروختنش. یعنی به جز چند تا مورد استثنا، فرش یک کالای تجاری با ارزش نبود و نماد فرهنگ و هنر ایران به حساب نمیومد. اوج رشد هنر فرش‌بافی و به وجود اومدن فرش‌های نفیس و ارزشمندی که عملا آثار هنری به حساب میومدن، نقوش زیبا و محصور کننده‌ای داشتن، اینا هنوز اتفاق نیفتاده بوده. چه زمانی این اتفاق میفته؟ زمان امپراتوری صفویه و بالاخص زمان شاه عباس.


قبل از اینکه بریم سراغ بقیه‌ی داستان لطفا یک ثانیه وقت بذارید و از هر جایی که چیزکست رو می‌شنوید سابسکرایب کنید تا مشترک چیزکست بشید. شنیدن چیزکست که همیشه رایگان بوده رایگان باقی می‌مونه. اما اگر دوست داشته باشید می‌تونید توی سایت حامی باش از ما حمایت مالی کنید و خستگی حدود پنجاه ساعت تولید رو از تنمون به در کنید. این حمایت‌ها کاملا اختیاریه، هیچ اجباری هیچ دینی هیچ وظیفه‌ای روی دوش کسی نیست، اگر دوست داشته باشید کاملا اختیاری می‌تونید هر چقدر که دلتون خواست از پول یه قهوه گرفته تا پول یه فرش رو از ما حمایت مالی بکنید.


بریم سراغ صفویه و باقی داستان فرش؛ صفویه شاید یکی از مهمترین سلسله‌های تاریخ ایران و جهان باشه. اگه یادتون باشه گفتیم که بعد از فروپاشی امپراتوری ساسانی، ایران یه کشور یکپارچه نبود. هر گوشش یک حکومت مستقلی وجود داشت، اینا مدام در حال جنگیدن با همدیگه بودن. برای اولین بار بعد از امپراطوری ساسانی، شاه اسماعیل صفوی بود که میاد و تک تک این ایالت‌ها رو می‌گیره و حکومت‌های مستقل بر میندازه و یک ایران یکپارچه می‌سازه. بعد همین شاه اسماعیل که بنیانگذار سلسله صفویه بوده هم کسی بوده که شیعه‌ی دوازده امامی رو می‌کنه مذهب رسمی کشور. تا قبل از اون توی ایران تعداد زیادی سنی داشتیم، یک تعدادی شیعه داشتیم و یک تعداد خیلی دلیلی هم شیعه‌ی دوازده امامی. اینکه حالا شاه اسماعیل این کارا و اصلاحات چجوری انجام میده و خشونت داشته نداشته چی بوده اینا رو کاری نداریم. خلاصش این که شاه اسماعیل صفوی میاد یک ایران یکپارچه میسازه، از چپ و راست قدرتش زیاد می‌کنه و تبریزو پایتخت می‌کنه و خلاصه صفویه میشه یک امپراطوری یکپارچه‌ی ایرانی.


حالا این شاه اسماعیل بعد از کلی بکش بکش و درگیری، مملکتو کلا تو دستش گرفته، قدرتش خیلی زیاد شده؛ شروع می‌کنه کم کم توجه کردن به عناصر فرهنگی و هنری. خودش اهل شعر بود، هنردوست بود، واسه همین بدش نمیومد یکم پایه‌های هنری رو هم تقویت کنه. این میشه که یه سری نقاش و تصویرگر ماهرو جمع می‌کنه، اینا رو از هرات که مرکز هنر بوده تو اون دوران برمی‌داره میاره تبریز که پایتختش بوده، اونجا کلی بهشون می‌رسه، می‌بردشون زیر نظر کمال‌الدین بهزاد که خودش استادی بوده در زمینه‌ی نقاشی، از اون طرفم کلی کارگاه‌های قالیبافی و اینا تاسیس می‌کنه، می‌رسه به وضعیت قالیبافا، خلاصه کم‌کم وضعیت هنر و فرهنگ رو سر و سامون میده. کم‌کم یک هویت فرهنگی هنری ایرانی رو شکل میده. اما خب عمرش اونقدری قد نمیده که ببینه نتیجه‌ی این کارا چی میشه. سی و هفت سالگی میمیره و بعد از اونم پسر شاه طهماسب میاد رو کار.


شاه طهماسبم بیشتر از باباش عشق هنر بود. همین دوران شاه طهماسب هم هست که رسم هدیه دادن فرش ایرانی به عنوان یک هدیه ارزشمند و نفیس راه میفته. شاه طهماسب میاد کلی هزینه می‌کنه، کلی نیرو و امکانات میده به قالیبافا تا بتونن قالی‌های باارزش تولید کنن. باز من میگم کاری با سیاست داخلی و خارجی و خشونت شاه‌های صفوی نداریم، اونا اصلا بحثشون جداست، موضوع اپیزود ما هم نیست. در زمینه‌ی فرهنگ و هنر و بخصوص فرش و قالی این خدمات رو هم شاه اسماعیل و هم شاه طهماسب انجام دادن. همین دوران شاه طهماسب هم است که یک قالی بسیار بسیار معروف ایرانی به اسم قالی اردبیلی بافته میشه. قالی اردبیل یک جفت قالی به شدت زیبای ایرانیه که چون تاریخ و امضا داره، دیگه دقیق میدونیم که تو سال 918 هجری شمسی یعنی 1539 میلادی بافته ‌شده. قالی اردبیل یک جفت قالی بود که شاه طهماسب توی سیزدهمین سالگرد پادشاهیش دستور بافتش میده تا توی مقبره‌ی جد صفویه یعنی شیخ صفی‌الدین اردبیلی، پهن بشه. شیخ صفی‌الدین اصن بنیانگذار این طریقت صفوی قبل از بحث حکومت و این داستانا بوده. سیصد سال قبل از روی کار اومدن حکومت صفویه این آدم میاد خط فکری و فرقه‌ی صفویه رو راه می‌ندازه به نوعی جد دودمان صفوی حساب میومده.


بعد خب همچین آدمی برای کسی مثل شاه تهماسب که یک شاه صفوی بود، یک کاراکتر مقدسی حساب می‌شد دیگه. واسه همین دستور دادن توی قالی اردبیل از هیچ تصویر انسان و حیوانی استفاده نشه و نقش‌های روش صرفا نقوش کلاسیک فرش ایرانی مثل شمسه و چراغ‌دان و اجزای ساده‌ی ریز باشه. بعدشم این جفت قالی رو توی مقبره‌ی شیخ صفی‌الدین که یک مکان مقدسی به حساب میومده پهن می‌کنن و همونجا میمونه تا قرن نوزدهم. تو قرن نوزدهم بعد از اینکه یک زلزله‌ای مقبره‌ی شیخ صفی خراب‌ کرد، این دوتا قالی رو واسه‌ی تامین خسارت‌ها میفروشن به کمپانی زیگلر انگلیس و الانم یکیشون تو موزه‌ی ویکتوریا آلبرت لندنه، اون یکی هم توی موزه‌ی هنر لس‌انجلس. گفتیم که یک جفت فرش بودن، هیچ تفاوتی با هم نداشتن، کپی همدیگه بودن و اصلا همین مورد توجه که توی اون دوران با اون سیستم‌های ابتدایی چقدر دقیق تونسته بودن دو تا فرش انقدر مثل همدیگه دربیارن. خلاصه دوره‌ی شاه طهماسب، شروع بافندگی سازمان یافته‌ی فرش ایرانی بود و از این زمان فرش ایرانی تبدیل به یک اثر هنری شد. بعد از شاه طهماسب، شاه عباس با کلی دردسر و بدبختی و جون کندن شاه میشه.


وقتی که شاه عباس شاه میشه هم ایران و هم صفویه یک وضعیت به شدت آشفته‌ای داشتن. از چند طرف حملاتی شده بوده، کلی شهرهای مهم مثل مشهد و نجف و کربلا و حتی تبریز از خاک ایران جدا شده بودن. زمزمه‌های شورش نیروهای داخلی زیاد بوده، اوضاع کلا نابسامان بود. شاه عباس میاد ارتش جمع می‌کنه، برنامه‌ریزی می‌کنه، میره کلی می‌جنگه و دوباره پس می‌گیره اون سرزمین‌هایی که از دست رفته بودو. حالا ما داریم ساده تعریف می‌کنیم اینا رو ولی کلی فراز و نشیب و برنامه‌ریزی و زحمت کشیدن داشته ولی خب در پایان این مناطقو پس می‌گیره شاه‌ عباس. بعد میاد اوضاع سیاسی و حکومتی رو سر و سامون میده، اون شکوه و جلال دوران ابتدایی صفویه رو برمی‌گردونه دوباره. این کارا رو که می‌کنه میاد شروع می‌کنه اصفهانو ساختن. اصفهان خب پایتخت شاه عباس بود ولی اصفهان قبل از شاه عباس هیچ شباهتی به اصفهان دوران شاه عباس و بعد از شاه عباس نداشت. شاه عباس اومد اصفهان رو که یک شهر تقریبا کم اهمیت و فراموش شده‌ای بود از دوران سلجوقیان به بعد اصن کسی بهش توجه نکرده بودو گرفت و زیر و رو کرد؛ ساخت واقعا اصفهانو. شاه عباس خودش بچگیش رو توی هرات گذرونده بود، هرات هم گفتیم مرکز هنر اون دوران بود.


در نتیجه شاه عباس به شدت به هنر علاقه داشت. واسه همین کلی میاد بناهای مهم و به شدت زیبا مثل میدان نقش جهان و چهل‌ستون چهارباغ و عالی قاپو و کلی جای دیگه رو میسازه تو اصفهان و دوران حکومت شاه عباس تبدیل میشه به اوج شکوه و جلال و زیبایی صفویه. از فضای شهری و بناها و مساجد بگیر تا نقاشی‌ها و پارچه‌ها و از همه مهم‌تر فرش. دوران شاه عباس رنسانس فرش ایرانی بود. توی زمانی که هنر و فرهنگ این همه بهش بها داده می‌شد، فرش ایرانی هم به اوج رشد و پیشرفت و زیبایی خودش رسید و شاهکارهایی توی این دوره خلق شدن که هنوز که هنوزه دهن آدم از زیباییشون باز می‌مونه. توی زمانی که هنر و فرهنگ این همه بهشون بها داده می‌شد، فرش ایرانی هم به اوج رشد و پیشرفت و زیبایی خودش رسید. شاهکارهایی توی این دوره خلق شدن که هنوز که هنوزه هم دهن آدم از زیباییشون بازمی‌مونه. نقش و نگارهای جدید و اصیلی مثل نقش‌های گلدانی و درختی و اسلیمی و ترنجی و جانمازی توی این دوران شاه عباس بود که توی فرش بوجود اومد و فرش ایرانی توی این زمان بود که تبدیل شد به یک اثر هنری به شدت ارزشمند.


فقط همین تو اصفهان نبودا؛ کاشان، تبریز، مشهد، گیلان، کلی شهر دیگه هر کدوم با توجه به فرهنگ و هنر منطقشون فرش‌های نفیس و ارزشمندی داشتن. توسعه و رشد و پا گرفتن فرش ایرانی از همین دوران شاه عباس شروع شد. توی دوران شاه عباس بود که قالی بافی از بین مردم روستاها و عشایر اومد بین مردم شهرهای بزرگ، و کارگاه‌ها و کارخانه‌های بزرگ فرش، کنار کاخ‌های سلطنتی تاسیس شدن. شاید بشه گفت شاه عباس صفوی جدا از هر جنایتی که کرد، هر خشونتی که به خرج داد، هر قتل‌عامی که راه انداخت، هنر فرشبافی ایرانو به اوج خودش رسوند و باعث شد فرش ایرانی بشه اینی که الان شده. بعد حالا همینطوری که شاه عباس فرش رو به ارج و قرب رسوند، فرشم شاه عباسو کلی کمک کرد. شاه عباس برای ساختن اصفهان، برای اصلاحات نظامی، برای لشکرکشیاش، برای همه‌ی اینا پول لازم داشت. یکی از اصلی‌ترین کالاهایی که شاه عباس و کلا حکومت ایران باهاش تجارت می‌کرد و می‌دادش به اروپاییا تا ازشون طلا و نقره بگیره هم، همین فرش ایرانی بود که توی این دوره مهم شده بود.


پس فرش هم از شاه عباس خدمت گرفت و هم به شاه عباس خدمت کرد. اینایی که می‌گم نه اینکه شاه عباس آدم خوبی بود یا مثلا منجی ایران بود و این چیزاها، شاه عباسم جنایت کم نکرد. یکی از مهمترینش همین قتل‌عام گرجیا بود یا حتی به خانواده‌ی خودش رحم نکرد. سر پدر خودش، بچه‌های خودش، کلی بلاهای وحشتناک آورد. منتهی در کنار همه‌ی اینا فرش ایرانی در دوره‌ی شاه عباس شد اینی که الان هست، اینو نمیشه انکارکرد. بعد از شاه عباس، شاه‌های صفوی اومدن و رفتن و فرش ایرانی جایگاهش همونی بود که بود. تا اینکه شورش افغان‌ها اتفاق افتاد و سلسله‌ی صفوی سقوط کرد.


تو چند سالی که افغان‌ها روی کار بودن انقدر وضعیت نابسامان و پر هرج و مرج بود که صنعت فرش رشد چندانی نکرد. بعدش نادرشاه افشار اومد، افغان‌ها رو قتل عام کرد، سلسله‌ی افشاریه رو راه انداخت. تو دوران افشاریه انقدر کشور درگیر جنگ و لشکرکشی به اینور اونور و غنیمت گرفتن دریای نور و کوه نور و این حرفا بود که فرش بافی اونقدر بهش توجه نمی‌شد، اصلا کسی به فکر فرش و فرش بافی نبود. البته یه اتفاق مهمی توی این زمان این بود که نادرشاه مشهدو پایتخت خودش کرد و به همین دلیل شهر مشهد رونق زیادی پیدا کرد و به تبع اون فرشبافی توی خراسان و مشهد کلی رونق گرفت و همین مسئله باعث شد که ریشه‌های شکل‌گیری فرش مشهد، بوجود بیاد. بعد از افشاریه هم زندیه روی کار اومد که خب توی این زمان اوضاع فرش بافی توی شهرهای مهم ایران از نظر فرش، یعنی مشهد و اصفهان و کاشان و کرمان و آذربایجان یزد و اینا خوب بوده، اوکی بوده. کمابیش همونطوری بوده که در زمان‌های گذشته وجود داشته. بعد از زندیه، نوبت به قاجاریه رسید. روی کار اومدن سلسله‌ی قاجاریه، اتفاق مهم بعدی تاریخ فرشه. توی دوران قاجاریه و مخصوصا بعد از دوران فتحعلی شاه قاجار، پای اروپایی‌ها به ایران باز شد و توی دوران ناصرالدین شاه فرش یک کالای مهم صادراتی حساب می‌شد.


ناصرالدین شاه جدا از همه‌ی دسته گلایی که به آب داد، پای مدرنیته و سرمایه‌گذاری خارجی به ایران باز کرده بود. تو این دوران به خاطر نتایج انقلاب صنعتی و اضافه شدن فروشگاه‌های بزرگ توی غرب و راحت‌تر شدن خرید محصولات برای غربیا، مصرف همچیز توی غرب و توی اروپا چند برابر شده بود و واسه همین هر چیزی باید بیشتر و بیشتر تولید می‌شد. فرش هم از این قاعده مستثنی نبود. بازار فرش به شدت عظیم بود و حکومت ایران توانایی ادارش نداشت. همین شد که یه سری شرکت خارجی مثل شرکت زیگلر یا برادران کاسلی اینا اومدن یک سرمایه‌گذاری خیلی سنگینی روی تولید فرش ایرانی کردن، داخل ایران. ظرفیت تولید توی این دوره طبعا چند برابر شد، تونست جوابگوی نیاز مشتری خارجی باشه، به صادرات برسه، منتها هزینه‌ی این بالا رفتن تولید رو ایران با نیروی انسانی داشت می‌داد. وضعیت جوری شده بود که از کارگرای ساده بگیر تا زنان باردار و بچه‌های کوچیک خردسال شب و روز پای دارقالی جو می‌کنن تا چندر غاز پول بهشون داده بشه و بتونن شکمشونو سیر کنن.


کار به شدت سنگین، ساعات کاری طولانی، پول کم، شرایط سخت کار قالیبافی و کلی مشکل دیگه، باعث شده بودن کلی آدم طی همین فرایند زیاد شدن صادرات فرش از بین برن. نتیجه‌ی این وضعیت اسفناک اما این بود که قالی ایرانی توی بازارهای بین‌المللی پخش شد و به عنوان یک محصول مهم ایرانی شناخته شد. تو همین دوران بود که نقش‌هایی مثل بته‌جقه به فرش ایرانی اضافه شدن، تیپ فرش‌های قاجاری از بته‌جقه‌ها و نقش‌های اون چنینی کاملا مشخصه. وضعیت تولید فرش ایرانی به همون وضعی که گفتیم پیش رفت، تا اینکه حکومت قاجاریه رسما سال 1304 شمسی منقرض شد و حکومت پهلوی توی ایران تاسیس شد. توی دوران پهلوی که دیگه رسما وارد قرن بیستم شده بودیم، کم کم فرش بافی ایران فرم منظم و مدرن به خودش گرفت، از اون حالت سنتی و بی‌نظم خودش فاصله گرفت. قانون و مقررات برای حقوق کارگرای بافنده وضع شد، ممنوعیت به کار گرفتن بچه‌های زیر دوازده سال تصویب شد، شرکت فرش و موسسه‌ی قالی ایران و شرکت سهامی فرش ایران تاسیس شدن، موزه‌ی ملی فرش ایرانی تاسیس شد، بازار فرش ایرانی کم‌کم منظم و با قاعده و قانون شد، بهداشتی شد، اداری شد، خلاصه که سال به سال اوضاع کارخانه‌ها و کارگاه‌های فرش بهبود پیدا کرد.


تو اوایل دهه‌ی پنجاه شمسی هم اولین کارخونه‌ی فرش ماشینی توی ایران تاسیس شد و اولین فرش‌های ماشینی که با الیاف مصنوعی بافته شده بودن، توی ایران تولید شدن و وارد بازار شدن. سال به سال اوضاع سیستم تولید فرش بهبود پیدا کرد و قوانین مختلف برای حمایت از قالیبافت وضع شد. بعد از انقلاب هم یه سری اتحادیه و سازمان برای حمایت از تولید کننده‌ها و تجار فرش تاسیس شد و یه سری فعالیت‌های علمی فرهنگی تو سطح آکادمیک درباره‌ی فرش انجام شد.


مثلا مرکز تحقیقات فرش دستباف تاسیس شد یا رشته‌ی دانشگاهی فرش دستباف اضافه شد به دانشگاها. البته که با تمام این تفاسیر صنعت فرش ایران در حال حاضر مشکلاتش کم نیست. از نوسانات ارز بگیر تا کمبود ایده‌های نو و زیاد شدن فرش ماشینی و کپی شدن طرح‌ها و نقشه‌های فرش ایرانی. ولی با تمام این اوصاف، از اونجایی که فرش جزیی از فرهنگ و هنر ایران به حساب میاد، نقش فرش ایرانی به عنوان یک کالای مهم و ارزشمند توی بازار جهانی، غیرقابل انکاره.


تاریخچه‌ی فرش اینجا به پایان می‌رسه، امیدواریم که در سال‌های آینده بشه شرایطی بوجود بیاد، با توجه به اتفاقاتی که میفته، با توجه به کارایی که از دست خودمون برمیاد. که اگر صد سال دیگه، دویست سال دیگه، یکی داشت یک پادکستی می‌ساخت، یک برنامه‌ای می‌ساخت، یه کتابی می‌نوشت، از دوران ما هم به عنوان یک دوران مهمی در زمینه‌ی فرش ایرانی اسم ببره و تحولات مهمی توش داشته باشیم، پیشرفت‌های خوبی توش داشته باشیم، و در زمینه‌ی فرش ازمون مثل دوران شاه عباس یاد بکنن نه مثل دوران اولیه‌ی مغول‌ها.



بقیه قسمت‌های پادکست چیزکست را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید.

https://castbox.fm/episode/%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D8%AF%D9%88---%D8%A8%D9%87-%D9%BE%D9%87%D9%86%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%7C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D9%81%D8%B1%D8%B4-id3627404-id423014769?utm_source=virgool&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA%20%D9%88%20%D8%AF%D9%88%20-%20%D8%A8%D9%87%20%D9%BE%D9%87%D9%86%D8%A7%DB%8C%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%7C%20%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%20%D9%81%D8%B1%D8%B4-CastBox_FM