قسمت ۰۸.۵ چیزکست- مافیا

تقریبا همه‌ی ما می‌دونیم مافیا چیه؛ به لطف فیلمایی مثل پدرخوانده و رفقای خوب الان دیگه همه توی ذهنمون یک تصویری از گروه‌های مافیایی داریم. دیدن عکس‌های ماشین‌های کلاسیک، اسلحه‌ی تامی‌گان، مردای ایتالیایی که کت شلوار سه تکه پوشیدن، سیگار برگ و حتی بغل کردن گربه ما رو یاد مافیا میندازه. اما شاید داستان بوجود اومدن و رشد گروه‌های مافیایی رو همه ندونن.

اگر طرفدار فیلم‌های مافیایی و پلیسی هستین یا اینکه توی ذهنتون این سوال همیشه وجود داشته که چی شد گروه‌های مافیایی به این قدرت رسیدن و اصلا تاریخ پشت مافیا چی بوده، این اپیزود برای شماست. تو این اپیزود قراره با همدیگه قصه‌ی مافیا رو مرور کنیم.



سلام، به قسمت هشت و نیم چیزکست خوش اومدین؛ توی اپیزودهای چیزکست ما معمولا تاریخ چیزها رو می‌گیم. ولی این قسمت اپیزود مستقل نیست و یک بخش تکمیلی از قسمت هشتم چیزکست که در مورد پیتزا بوده.

توی قسمت هشتم که در مورد پیتزا بود، ما اشاره کردیم به مافیای ایتالیایی توی آمریکا و قرار شد که کوتاه و مختصر مفید توی قالب یک مینی اپیزود در مورد تاریخ همین مافیای ایتالیایی هم صحبت بکنیم. راستش خودم هدفم این یه اپیزود بود ولی وقتی که نشستم پشت میکروفون و شروع کردم به حرف زدن انقدر حرفای مختلف از جاهای مختلف به ذهنم رسید که دیگه زمانش از دستم دررفت و این اپیزود به کوتاهی یه مینی اپیزود در نیومد. راستش دلم نیومد که از سر و تهش بزنم و کوتاهش کنم؛ در نتیجه این قسمت اندازه‌ی یه اپیزود کامل براتون قصه داریم.

تو اپیزود هشتم گفتیم نقش مافیا توی گسترش پیتزا توی آمریکا خیلی مهم بوده، اما این مافیا اصلا از کجا اومده؟ کی اولین بار درست شده؟ واسه‌ی چی درست شده؟ چیکار کردن تا الان؟ الان کجان؟ قرار الان بریم و در مورد این موضوع صحبت کنیم. پس بدون اتلاف وقت مستقیم میریم سر تاریخ پر از تامی‌گان وکلاه شاپوی مافیا.




داستان مافیا از سیسیل شروع شد؛ سیسیل یکی از شهرهای جنوبی ایتالیا بود که خیلی فقیر بودن مردمشون. اگه یادتون باشه توی اپیزود هشتم گفتیم که ایتالیا قبل از اینکه یک کشور یکپارچه بشه، به شکل ارباب‌رعیتی اداره می‌شد و هر ارباب کلی زمین داشت که کلی دهقان و کشاورز توش کار می‌کردن. سیسیل هم همینجوری اداره می‌شد، یعنی یه سری خان و ارباب بودن که کلی زمین داشتن و یه جورایی هر کی حاکم زمین خودش بود. بعد سال 1820 یعنی یه کمی قبل از جریان متحد شدن ایتالیا، قانونی که می‌گفت زمینای هر ارباب بعد از مرگش می‌رسه به پسر بزرگش ملغی میشه. یعنی دیگه عملا زمین‌هایی که بحثشون بود موروثی نمی‌مونه توی خاندان.

اینطوری میشه که یک سری از همون دهقانایی که روی زمینا کار می‌کردن میان ویک بخش‌هایی از این زمینا رو میخرن. اینطوری دیگه ارباب بالا سرشون نبوده و حاصل دسترنج شون تو جیب خودشون می‌رفته. در نتیجه تعداد زمین دارا هم بیشتر میشه چرا؟ چون دهقانا هم شده بودن جزو زمین‌دارا. تا قبل از این دوره زمین‌ها یا مال اربابا بوده یا مال کلیسای کاتولیک.

تکلیف زمین‌هایی که دست ارباب‌ها بوده رو تقریبا مشخص کردیم، دهقانا اومدن و خریدشون. بعد از اینکه ایتالیا با کلی کشمکش و بکش بکش میشه یک کشور یکپارچه و همشون میرن زیر یک پرچم، زمین‌هایی که دست کلیسا بوده هم بین دهقانا تقسیم میشه و کلا دیگع سیستم ارباب رعیتی برمیوفته.

اینطوری میشه که سیسیلی که دو سه تا ارباب داشت و همون دو سه تا ارباب صاحب همه‌ی زمینا بودن، دیگه هزارتا زمین‌دار داشت که هر کدوم یه تیکه از زمینارو دستشون گرفته بودن. اینطوری قدرت و ثروت پخش شده بود و زمین‌دارا دیگه توی راس قدرت نبودن و همه به یک نون و نوایی رسیده بودن.

ولی یه مساله‌ای وجود داشت؛ سیسیل کلا جز شهرای فقیر بود، جنگ‌ها و درگیری‌هایی که واسه‌ی یکپارچه شدن ایتالیا اتفاق افتاده بود، مردم سیسیل را از قبل هم فقیرتر کرده بود. اینطوری شد که اون تعداد از مردم که دهقان نبودن و بهشون نرسیده بود و در عین حال یه ذره‌ام رگ خشن سیسیلی داشتن شروع کردن دزدی کردن از زمین دارای تازه.

این زمین دارای تازه که هر کدوم یه ذره زمین داشتن توی جلوگیری از این دزدیا موندن؛ قبلا که ارباب‌ها روی کار بودن هر کدومشون انقدر قدرت داشتن که برای خودشون یه ارتش داشته باشن که کار محافظت از زمیناشونو انجام بده. حالا که قدرت تقسیم شده و این دهقانایی تازه زمین‌دار شده که زور ارتش داشتن نداشتن، قبلا هرکس امنیت خودشو اندازه‌ی زورش برقرار می‌کرد. حالا که کشور یکپارچه شده بود و یک دولت مرکزی وجود داشت، وظیفه‌ی این دولت مرکزی بود که امنیت رو برقرار کنه.

در نتیجه قرار شد حکومت ایتالیا و پلیس امنیت این زمین‌ها رو تامین کنن. وعده سر خرمن می‌دونین چیه؟ این همون بود. دهقانای سیسیلی هیچ حمایتی از دولت مرکزی ندیدن. کلا شهرهای شمالی ایتالیا و مخصوصا رم که پایتخت بود به روی خودشونم نمیآوردن که باید امنیت اینا رو تامین کنن. یعنی رسما اومده بودن یه سری زمین بین مردم پخش کرده بودن، ولی هیچ نقشی توی برقراری امنیت نداشتن.

این شد که صاحبان زمین‌ها و مزرعه‌های سیسیل دیدن راهی ندارن جز اینکه یک سری آدم بزن‌بهادر و خشن و استخدام کنن که از زمیناشون محافظت کنند؛ اما چه محافظتی. یه ذره که گذشت همین آدمایی که باید از زمینا محافظت می‌کردن قدرتشون زیاد شد. بینشون یه مرام سازمانی و گروهی به وجود اومده و انقدر قدرتمند شدن که حالا خودشون شدن یه دردسر جدید واسه‌ی زمین‌دارا. قدرت این گروه انقدر زیاد شد که دیگه رسما زمین دارا ازشون می‌ترسیدن؛ همه‌جا آدم داشتن، همه جور کاری ازشون برمیومد، زمین‌دارها برای امنیت بهشون پول می‌دادن، نه اون امنیتی که شما دارین بهش فکر می‌کنید، زمین‌داران بهشون پول می‌دادن که فقط بذارن اینا کارشونو بکنن.

اگه یه زمین‌داری کله‌ش بوی قرمه‌سبزی می‌داد و تصمیم می‌گرفت که به این گروه پول نده، به خودش و زمین‌هاش حمله می‌کردن و روزگارشو سیاه می‌کردن؛ به زبان ساده رسما باج‌گیری می‌کردن. می‌گفتن باج بده تا بذاریم راحت کارتو بکنی. نه میذاریم کسی واست دردسر درست کنه نه خودمون دردسر می‌شیم برات. اما تا وقتی که باج ماهیانه‌تو به موقع بدی. قدرت اینا روز به روز بیشتر می‌شد و همه جور کاری ازشون برمیومد.

آدم‌کشی، باج‌گیری، راه‌زنی، هرچی، کم‌کم که قدرت این گروه زیاد و زیادتر شد یه شکل انجمن برادری به خودش گرفت. ایتالیاییا خیلی رو مسئله‌ی خانواده حساس بودن و همه چیزو خانوادگی اداره‌ می‌کردن.

این گروهی که بحثشه هم تقسیم شد بین چند تا خانواده‌ی مهم که با هم کارا رو اداره می‌کردن؛ کم‌کم مراسم و مناسکی هم پیدا کردن، سلسله مراتب پیدا کردن، پدرخوانده‌ دار شدن، آداب و رسوم خودشون رو پیدا کردن، از نحوه‌ی ورود به تشکیلات تا نحوه‌ی اعدام یک شخص رو روی اصول و مراسم خاص انجام می‌دادن.

مثلا اگر کسی می‌خواست عضو این گروه بشه باید انگشتش خراش می‌داد و انگشت خونیش رو روی عکس یک قدیس مسیحی می‌کشید و اینجوری سوگند وفاداری تا پایان عمر می‌خوند. خوبه که اعتقادات هنوز از بین نرفته بود. هر عضو بعد از اینکه جزو این گروه می‌شد انگار جزو خانواده‌ی اونا شده بود، در نتیجه دیگه نمی‌تونست از گروه خارج بشه، همونطوری که آدم نمی‌تونه از خانواده‌ی خودش به راحتی جدا بشه.

همه‌جا آدم داشتن؛ ریشه‌ی ارتباطاتشون تا خود مقامات سیاسی سیسیل هم رسیده بود. همه‌چی تحت کنترل‌شون. از زمین‌های کشاورزی بگیر تا صادرات و واردات و هر بیزینسی که فکر کنید اینا توش نقش‌داشتن. به مرور زمان اسم این گروه پرنفوذ و ترسناک که حالا همه‌ی اعضاش کت شلوار پوش شده بودن و کلاه شاپو میذاشتن سرشون، شد مافیا.


حالا فهمیدین مافیا از کجا اومده؛ پس مافیا صرفا به معنی یه باند خلافکار نیست، معنیش یک سازمان سلسله مراتب داری که اکثرا توش آدما یه نسبت خونی با هم دارن و همه چی توش منظم و دقیق انجام میشه. مافیا با روش‌های خشونت‌بار روی بیزینس‌های مختلف کنترل داره و توی همه جا هم نفوذ داره. یه سری مناطق رو تحت کنترلش داره و اگه میخوای توی منطقه‌ی اونا کار کنی یا وارد بیزینسی که اونا توش دست دارن بشی، باید بهشون باج بدی.


تا اینجای کار مافیا فقط تو سیسیل داره کار می‌کنه و هنوز از سیسیل خارج نشده؛ اما پای مافیا توی سیسیل بند نشد.

تو اپیزود هشت توضیح دادیم که بین سالهای 1880 و 1930 حدود چهار میلیون ایتالیایی از جنوب ایتالیا اومدن آمریکا؛ دلیل مهاجرت اکثرشون فقر و نداری بود واسه اینکه یه زندگی بهتر داشته باشن داشتن مهاجرت می‌کردن. ولی اون چهار میلیون ایتالیایی که اومده بودن آمریکا همشون آدمای شریفی نبودن، یه سریاشون از همین اعضای مافیا بودن و از سیسیل به سمت آمریکا اومده بودن. اما توی آمریکا اینا قدرتی نداشتن.

اگه یادتون باشه تو اپیزود قبلی گفتم که وقتی ایتالیایی‌ها اومده بودن نیویورک شرایط زندگیشون خیلی سخت بود. بهشون کار نمی‌دادن و اگرم می‌دادن به عنوان کارگر، توی سخت‌ترین و خطرناک‌ترین شغل‌ها می‌ذاشتن‌شون.

بعدشم مردم آمریکا اصلا از ایتالیایی‌های مهاجر خوششون نمیومد و می‌گفتن یه مشت آدم بی فرهنگ و فقیر و این حرفا. پذیرفته نشدن ایتالیایی‌ها بین آمریکایی‌ها از یه طرف، روحیه‌ی زندگی جمعی و خانوادگی ایتالیایی‌ها هم از سمت دیگه، باعث شدن که ایتالیایی جامعه‌ی خودشونو توی نیویورک بسازن. محله‌ی لیتل ایتالی حاصل این تلاش ایتالیایی‌ها برای جمع شدن دور همدیگه بود.

همشون تو اون منطقه جمع شدن و اون منطقه‌ی ایتالیایی‌نشین رو به یه تیکه از ایتالیا تبدیل کردن. مردم ایتالیایی، فرهنگ ایتالیایی، غذای ایتالیایی، همه‌چی. اون اعضای مافیایی که گفتیم از سیسیل اومده بودن تو همین لیتل ایتالی شروع کردن یه گروه خلافکاری کوچیک درست کردن و افتادن به دزدی و خلافای ریز.

گفتم دیگه خیلی زورشون زیاد نبود توی آمریکا؛ وضعیت این گروه‌های خلافکار کوچیک ایتالیایی که اعضای مهاجر مافیا اداره‌ش می‌کردن به همین شکل کوچیک و بسته پیش رفت تا اینکه بچه‌های مهاجرای ایتالیایی نیویورک به سنی رسیدن که می‌تونستن واسه خودشون تصمیم بگیرن.

این بچه‌ها که نمی‌خواستن مثل باباهاشون فقیر بمونن گفتن گور بابای شرافت و زدن تو کار خلاف. این نسل جدید ایتالیایی‌های نیویورک که وارد اون گروه‌های کوچیک تبهکار شدن یواش یواش اون ساختار مافیا توی نیویورک هم شکل گرفته و چند سالی بیشتر طول نکشید که مافیای نیویورک هم برای خودش برو بیایی پیدا کرد.

اعضای مافیای نیویورک با کمک ارتباطات‌هایی که با مافیای سیسیل داشتن، تونستن یواش یواش شبکه‌ی مافیایی نیویورک رو به وجود بیارن. کم‌کم خانواده‌های اصلی این مافیا و سلسله مراتب سازمانی هم مشخص شدن. این مافیای تازه تاسیس یه جورایی شعبه‌ی مافیای سیسیل بود. هر جور خلافی بگین از مافیای نیویورک برمیومد، اما همچنان مافیا مافیا نشده بود.

چیزی که باعث شد قدرت و ثروت مافیا توی نیویورک سر به فلک بکشه و مافیا بشه صاحب نیویورک، قانونی بود که توی سال 1919 تصویب شد؛ قانونی که با خودش یک دهه ترس و وحشت و جنایت و آدم‌کشی بی‌رحمانه اورد، ممنوعیت نوشیدنی‌های الکلی.

از زمانی که آمریکا مستعمره بود مشروبات الکلی جز نوشیدنی‌های مورد علاقه‌ی آمریکایی‌ها بود؛ داریم راجب پونصد سال پیش حرف می‌زنیما حواستون باشه. اون موقع آب تمیز و تصفیه شده گیر نمیومد، قهوه و چایی هم برای ساکنان آمریکا گرون بود. این شد که آبجو شد نوشیدنی مورد علاقه‌ی مردای آمریکایی. این عادت مصرف آبجو توی این مردم موند و مدام بیشتر و بیشتر شد. دیگه نمی‌شد مرد آمریکایی تصور که توی دستش یه بطری آبجو نباشه و هر جایی‌ام که میره جلوش یه لیوان آب جو بذارن. مصرف زیاد الکل کلی دردسر درست کرده بود؛ خشونت خانگی و اعتیاد به الکل زیاد شده بود.

سلامت فیزیکی و روانی مردای آمریکایی هم تحت تاثیر این مصرف بی‌رویه الکل قرار گرفته بود و خلاصه همه چی ریخته بود بهم. این وضعیت همینطوری ادامه پیدا کرد تا اینکه سال 1873 یه گروهی از خانوما که از این وضع شوهرای دائما مستشون عاصی شده بودن یه جمعیتی درست می‌کنن و شروع می‌کنن به اعتراض کردن و درخواست می‌کنن که نوشیدنی‌های الکلی توی آمریکا ممنوع بشن. این اعتراض‌ها ایالت به ایالت می‌گرده و آخرش توی سال 1919 قانون ممنوعیت نوشیدنی‌های الکلی توی کل آمریکا تصویب می‌شه.

در ظاهر به نظر می‌رسید که این قانون قراره آمریکا رو یک کشور امن و زیبا بدون مشکلات مصرف الکل بکنه؛ اما کاری که این ممنوعیت کرد این بود که تولید و فروش نوشیدنی‌های الکلی رو از دست کسب و کارهای عادی و قانونی گرفت و راه را برای ورود مافیا به این بیزنس باز کرد. مافیا که حالا یه اسم و رسمی هم درست کرده بود و یه ارتباط‌هایی هم داشت با شروع شدن دوره ممنوعیت الکل وارد این بیزینس شد و کل کار قاچاق و تولید غیرقانونی مشروبو دستش گرفت. آمریکایی‌هایی که صبح تا شب شون با الکل می‌گذشت و مونده بودن بی الکل، هجوم بردن سمت بازار غیرقانونی مشروبات الکلی که دست مافیا بود.

اینطوری شد که قدرت و ثروت مافیا بین سال‌های 1920 تا 1930 چندین و چند برابر شد و دیگه حرف اولو توی همه‌جا مافیا می‌زد. یک شبکه‌ی عظیمی از آدم‌ها درست کرده بودن که سر و تهش معلوم نبود. همه هم خوش‌تیپ، با کت شلوارای سه تیکه، کروات‌های قشنگ، صورت شیش تیغ کرده و کلاه شاپو.

اکثریت جمعیت آمریکا پیرو مذهب پروتستان مسیحی بودن و تعداد کاتولیک‌ها توشون کم بود؛ اما از اونجایی که ایتالیاییا کاتولیک بودن و کاتولیک‌های بسیار متعصبی هم بودن جمعیت کاتولیک‌های آمریکا هم به واسطه‌ی ایتالیایی‌ها زیاد شده بود. هر یکشنبه کلیسای کاتولیک پر بود از ایتالیایی‌هایی که برای مراسم مذهبی اومده بودن. رستوران‌های تمام شهر محل قرار اعضای مافیا بود که شیک و تر و تمیز میشستن سر میز و با هم گل می‌گفتن و گل می‌شنفتن.

ماشینای قشنگ، لباس‌های قشنگ، آدمای قشنگ، خونه‌های قشنگ، دیگه توی چشم مردم آمریکا ایتالیایی‌ها آدمای فقیر و بدبخت بیچاره نبودن. دیگه ایتالیاییا خودشون برو بیایی داشتن، پول داشتن، قدرت داشتن، دروه دوره‌ی اسلحه‌ی تامی‌گان و ماشین‌های کلاسیک و سیگار برگ بود. آدمی مثل آلکاپون که نماد زندگی گنگستری آمریکاییه، توی همین دوره روی کار اومد.

خلاصه هر کسب و کار قانونی و غیرقانونی که توی نیویورک وجود داشت زیر نظر مافیا انجام می‌شد؛ دیگه کار مافیا فقط قاچاق الکل نبود. با پول و ثروتی که به دست آورده بودن توی تمام کسب و کارهایی که وجود داشت نفوذ کرده بودن و مناطق مختلفی رو توی آمریکا، که مهمترینشون مناطق نیویورک بودن دستشون گرفته بودن.

گروه‌های مافیایی دیگه اون آدمای فقیر و بیچاره نبودن که از زور بدبختی و بیچارگی افتادن به کار خلاف، الان دیگه رییسای هر بخش مافیا هر کدومشون یه بیزنس‌من درست حسابی بودن برای خودشون. انقدی درمیاوردن که کلی وکیل داشتن و بهترین وکیلای آمریکا رو هم داشتن، کلی حسابدار داشتن، کلی مسئول رسیدگی به املاک و مستقلات داشتن، کلی زمین و ملک و این حرفا داشتن، اوضاعشون کلا خیلی خیلی خیلی خوب بود و در نتیجه قدرتی که بین این اعضای مافیا وجود داشت، خیلی خیلی زیاد بود. توی دهه‌ی بیست آمریکا به‌طور متوسط هر کدوم از روسای گنگ‌های مختلف مافیا ماهیانه حدود هفت میلیون دلار فقط رشوه می‌دادن.

اما یه نکته‌ای وجود داره؛ فکر نکنید که حالا که اینا وارد یه همچین بیزینسی شدن و به همچین قدرتی رسیدن همه‌چی به خوبی و خوشی پیش می‌رفته بینشون. بین این خانواده‌های مختلف که داشتن در کنار همدیگه کار می‌کردن یک رقابت خیلی شدیدی هم وجود داشته.

در نتیجه هر کدوم از خانواده‌ها برای حفظ اون قلمرو خودشون توی آمریکا، دست به قتل می‌زدن، دست به آدم‌ربایی می‌زدن، آتیش‌سوزی را مینداختن، مغازه‌های مختلف رقیباشونو منفجر می‌کردن، از طرف دیگه مافیای ایتالیایی که توی نیویورک و شیکاگو بیشتر از همه بود تنها گروه خلافکاری آمریکا نبود و یه سری گروه‌های ایرلندی و یهودی و اینا هم وجود داشتن، که اونام داشتن کار خودشونو می‌کردن. در نتیجه این رقابت بین این گروه‌های مختلف یه ذره هم بازارو خراب کرده بود، هم اینکه خب امنیتو یه ذره آورده بود پایین دیگه.

همون آلکاپونی که بحث شدو در نظر بگیرید؛ آلکاپون جز پدر خوانده‌ها و سرهای خانواده‌های مافیایی ایتالیایی بود و توی شیکاگو فعالیت می‌کرد. یک رقیبی داشته این آقای آلکاپون که رییس یک گنگ ایرلندی بوده، اونا ایتالیایی نبودن و جز مافیا هم نبودن ولی خب یه گروهی بودن برای خودشون که اونام یه مناطقی توی شیکاگو دستشون داشتن دیگه.

رقابت بین این گروه مافیایی آلکاپون و اون گروه ایرلندی رقیبش انقدر زیاد میشه که توی اواخر دهه‌ی بیست، سال 1929، شب ولنتاین یه سری از آدمای آلکاپون، تامی‌گان به دست جلوی چشم همه‌ی مردم و در ملاعام هفت نفر از اعضای گنگ اون یارو ایرلندی‌ارو، همچین حرکت خشنی توی چشم جامعه‌ی آمریکایی اون موقع واقعا ترسناک بوده و با وجودی که همه‌ی مردم می‌دونستن که آلکاپون پشت این قضیه است، هیچوقت آلکاپون به خاطر این قتل‌ها محکوم نمیشه.

اما تصویر گروه‌های مافیایی و مافیا توی ذهن ما یک سری گروه به هم وابسته است که هیچ کدومشون از اون سیستم و نظم سازمانی‌شون تخطی نمی‌کنه. چه اتفاقی میوفته که این خانواده‌ها و گروه‌های مختلفی که داشتن با هم رقابت می‌کردن یهو با هم متحد میشن؟ اینجا باید با یه شخصیتی آشنا بشیم به اسم چارلز لویچیانو.

لویچیانو توی سیسیل به دنیا میاد و پدرش یک کارگر معدن گوگرد بوده که خیلی هم آدم زحمتکشی بوده. خانواده‌ی لویچیانو جزو همون مردمی بودن که از ایتالیا مهاجرت می‌کنن به آمریکا و در نتیجه لوچیانو هم به آمریکا میاد. توی آمریکا لویچیانو میره جزو گروه کاستاناسترا میش. گروه کاستاناسترا در واقع همون مافیای سنتی سیسیل بوده که حالا توی آمریکا شروع به کار کرده بوده.

برعکس بقیه‌ی گروه‌های مافیایی که از همه‌ی نژادها و آدم‌های مختلف می‌تونستن عزا بگیرن؛ کاستاناسترا فقط و فقط از ایتالیایی‌ها و دقیق‌تر از سیسیلی‌ها عضو می‌گرفته. یعنی برای عضو شدن توی کاستاناسترا فقط باید سیسیلی می‌بودی و از هیچ شهر دیگه‌ای حتی برای اطراف سیسیل هم عضو نمی‌گرفتن.

لویچیانو که توی نوجوانی میاد و عضو کاستاناسترا میشه شروع می‌کنه رشد کردن و پیشرفت کردن و جزو یکی از اشخاص مهم کاستاناسترا میشه. چند ماه بعد از این کشتاری که آدمای آلکاپون انجام دادن لوچیانو رو که دیگه جزو اعضای مهم کاستاناسترا حساب می‌شده رو میکشن تو یه لیموزینی و به شکل وحشیا کتکش می‌زنن و چاقوش می‌زنن و سعی میکنن خفش کنن و بعدشم از یه خونه‌ای آویزونش میکنن و ولش می‌کنن که همونجا بمیره. ولی با وجود تمام این اتفاقات لویچیانو نمی‌میره و زنده می‌مونه.

همین میشه که لقب لویچیانو میشه لاکی یا خوش شانس؛ سال 1931 لویچیانو می‌زنه رییس خودش رو توی کاستاناسترا می‌کشه ومیره به سمت یک گنگ سیسیلی دیگه که رقیب کاستاناسترا بودن و رییسشون آقایی بوده به اسم سالواتوره مارانزانو. این آقای مارانزانو یک آدم خیلی پرنفوذی بوده و روی تک‌تک خانواده‌های ایتالیایی مهمی که توی کار مافیایی بودن یک تاثیری داشته و یه جورایی پدرخوانده‌‌ی خانواده‌های مهم ایتالیایی حساب می‌شده و هم ازش حرف شنوی داشتن.

یک شبکه‌ی خیلی تر و تمیزی از ایتالیایی‌های مافیایی داشته. این آقای مارانزانو به خودش لقب رییس همه‌ی رییس‌ها رو میده؛ که این لقب نشون میده که چه جایگاهی داشته بین گنگ‌های ایتالیایی.

لویچیانو هم میاد و میشه دست راست این آقای مارانزانو و انگار میشه نفر دوم تشکیلاتی که مارانزانو داشته اداره می‌کرده. همون سال لویچیانو یه آدم کشی رو استخدام می‌کنه و ترتیب آقای مارانزانورو میده و مارانزانو رو می‌کشه و اینجوری لویچیانو میشه رییس اون تشکیلاتی که مارانزانو داشته اداره می‌کرده و یه جورایی لویچیانو میشه پدرخوانده‌ مهمترین خانواده‌های مافیایی ایتالیایی.

حالا که لویچیانو توی راس قدرت بوده بین این خانواده‌های ایتالیایی، ایده‌ای که همیشه توی ذهنش داشته رو می‌خواسته عملی کنه؛ ایده‌ای تحت عنوان کمیسیون.

ایده‌ی کمیسیون باعث شد که تمامی گروه‌های مافیایی که توی نیویورک، شیکاگو و فیلادلفیا کار می‌کردن، به اضافه‌ی گروه‌های تبهکار ایرلندی و یهودی به همدیگه متصل بشن و همشون تحت یک اتحادی کار کنن. یک نفر که خود لویچیانو می‌شد بشه راس این اتحاد و در واقع پدرخوانده‌ همشون بشه و همه‌ی این‌ها با همدیگه وصل باشن و به شکل یک شبکه تمامی بیزنس‌ها رو اداره کنن، کاری به کار همدیگه نداشته باشن و به رییس اصلی کمیسیون بدن.

اینطوری شد که لویچیانو برای اولین بار توی آمریکا، چیزی رو تحت عنوان ارگانیز کرایم یا جرایم سازمان یافته بوجود آورد و اینجا بود که قدرت افسانه‌ای مافیا و شبکه‌ی اصلی و بزرگشون شکل گرفت.


نظم و ترتیبی توی این سازمان‌های مافیایی وجود داشت که توی دولت آمریکا هم نظیرش وجود نداشت. سلسله مراتبی وجود داشت، خانواده‌ها مشخص بودن، خانواده‌های مهم توی راس کار بودن و کارا رو اداره می‌کردن، در عین حال با همدیگه هم اتحاد داشتن، یک نظم به شدت جالبی توشون وجود داشت که به هیچ وجه نمی‌شد به همش ریخت و رسما مافیا اداره‌ی نیویورک و شیکاگو و یه سری شهرای دیگه رو گرفته بود دستش. این قانون ممنوعیت الکل سال 1933 برداشته میشه، ولی دیگه برداشتن و برداشتنش اهمیت خاصی نداشت؛ مافیا از بغل این قانون به یک قدرت افسانه‌ای رسیده بود.



بقیه قسمت‌های پادکست چیزکست را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید.

https://castbox.fm/episode/E08.5--Mafia-%7C-%D9%82%D8%B5%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%D9%85%D8%A7%D9%81%DB%8C%D8%A7-id3627404-id339599341?utm_source=website&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=E08.5-%20Mafia%20%7C%20%D9%82%D8%B5%D9%87%E2%80%8C%DB%8C%20%D9%85%D8%A7%D9%81%DB%8C%D8%A7-CastBox_FM