قسمت ۳۹ - تلخ شیرین | تاریخ شکلات

فیلم چارلی و کارخانه شکلات‌سازی رو احتمالا دیدید. ماجرای یک پسر بچه‌ای هست که شانس بهش رو می‌کنه و دعوت می‌شه تا شهرک عجیب‌وغریب شکلات‌سازی ویلی وانکا صاحب کارخونه رو ببینه. چیزی که قصه رو از اینم جذاب‌تر می‌کنه، این حقیقته که این فیلم و شخصیت ویلیان از روی یک داستان کاملا واقعی ساخته شده.

سلام به قسمت ۳۹ چیزکست خوش‌ اومدید. توی این پادکست من عرشیا عطاری برای شما از تاریخ چیزهایی می‌گم که زمانی استفاده نمی‌کردیم، امروز استفاده می‌کنیم و شاید در آینده هم ازشون استفاده بکنیم. توی این قسمت می‌خوایم تاریخ شکلات رو تعریف کنیم.

شکلات انقدر خوراکی محبوبیه که شما اگه بخوای به یه بچه‌ی ۶، ۷ ساله مفهوم عشق رو توضیح بدی راحت‌ترین کار اینه که بهش بگی عشق، یعنی همون‌قدری که تو شکلات دوست داری، یه نفر یکی دیگه رو دوست داشته باشی. من به شخصه ندیدم کسی رو که شکلات دوست نداشته باشه! منی که خودمم خیلی شکلات‌خور نیستم، نمی‌تونم دنیا رو بدون شکلات تصور کنم! دیگه اونایی که عاشق شکلات‌اند که تکلیف‌شون معلومه… .

تقریبا از روز اولی که ما چیزکست رو شروع کردیم، من منتظر یک فرصتی بودم که بیام و قصه‌ی شکلات رو تعریف کنم. انقدری که ماجرای جالب و جذابی داره، میره سراغ یه‌سری بخش‌هایی از دنیا و بخش‌هایی از تاریخ که من خودم شخصا خیلی دوسش دارم. یه ویژگی جالبی داره شکلات، اونم اینه که فقط توی یک نقطه‌ی خیلی خاص و کوچیک از کره‌ی زمین پرورش داده می‌شه و متاسفانه تا چند دهه‌ی دیگه، احتمالا منقرض می‌شه.

اصلا همین که یک چیز به این کوچیکی و محدودی، چطوری توی چهار گوشه‌ی دنیا انقدر محبوبه؟ خودش اصلا سوژه‌ی یک اپیزوده، باقی ماجراها اصلا به کنار. واسه همین دیگه بیشتر از این مقدمه رو کشش نمیدم که سریع بریم سر اصل مطلب.

بریم سر قصه و ماجرای شکلات رو تعریف کنیم. من عرشیا عطاری هستم، تدوین این قسمت رو طنین خاکسار انجام داده و تارا نباتیان کاور اپیزود رو طراحی کرده و موسیقی تیتراژ هم کار مودی موسویه.

شکلات از یه درختی به‌دست میاد به اسم Theobroma cacao. میوه‌ی این درخت یه چیزی شبیه مثلا انبه. این رو از وسط باز می‌کنن، توش پر از هسته‌های تقریبا درشته، اندازه‌ی خرماست هر هسته. این دونه‌ها رو در میارن و حالا یه بلاهایی سرشون میارن و ازشون شکلات درست می‌کنن. از الان بگم کاکائو این گیاه‌ است. شکلات محصولی که ازش می‌سازنه. کاکائو همون شکلات نیست، کاکائو گیاهشه و شکلات اون محصولی هست که باهاش می‌سازن.

این درخت Theobroma cacao فقط توی فاصله‌ی خط استوا تا مدار بیست درجه شمالی قابل پرورشه، بعدش هم احتیاج داره که همیشه زیر سایه‌ی درختای بزرگ‌تر باشه و تو یک محیط شرجی باشه که دماش از ۱۶ درجه پایین‌تر نیاد. همه‌ی اینا هم باعث می‌شه که این درخته فقط توی یه بخش خیلی کوچیکی از آفریقا و آمریکای مرکزی قابل پرورش باشه؛ در نتیجه قصه‌ی شکلات هم از همین مناطق شروع می‌شه.

منطقه‌ای که امروز بهش می‌گیم مزوآمریکا یا آمریکای میانه. حدودا ۱۴۰۰ سال قبل از میلاد، مردمی که تو این منطقه ساکن بودند یعنی المک‌ها برای اولین بار متوجه وجود این گیاه Theobroma cacaoمی‌شن. دقیقا مشخص نیست که چی می‌شه و چطوری علما میان این گیاه رو اهلی می‌کنن و شروع می‌کنن به کشت کردنش، ولی چیزی که معلومه این که کاکائو برای الیکایی‌ها مهم بوده.

اصلا اسم این درخت توی زبان‌شون می‌شده غذای خدایان. المک‌ها می‌اومدن این دونه‌های کاکائو رو از توی گیاه درمی‌آوردن زیر نور آفتاب خشک می‌کردند، بعد توی آونگ خوردشون می‌کردن، حاصلش می‌شد یک ماده‌ی خمیری شکلی که بعد با وانیل و فلفل چیلی، قاطیش می‌کردن و می‌گذاشتن توی یک ظرف‌های مخصوص تا تخمیر بشه و یک چیزی مثل آبجو ازش درست بشه. این‌طوری بود که شکلات نوشیدنی درست می‌کردن المک‌ها.

این شکلات نوشیدنی یا حالا نوشیدنی کاکائو از لحاظ ظاهری یه چیزی شبیه هات‌چاکلت امروزی بود، ولی مزش خیلی خیلی خیلی تلخ بود. احتمالا می‌دونید دیگه شکلات به خودیه خود، شیرین نیست! مزه‌اش خیلی تلخه! از اونجایی که نوشیدنی تخمیر شده بود، توش الکل داشت و خود دانه‌های کاکائو هم توشون کافئین داشت.

در نتیجه وقتی که این المک‌ها می‌اومدن این نوشیدنی رو می‌خوردند، یک حالت سرخوشی و سرحالی هم‌زمانی بهشون دست می‌داد! این نوشیدنی تلخ و تند رو المک‌ها توی مراسم‌های مذهبی و مناسبت‌های خاص می‌خوردند و براشون یک حالت مقدسی داشت.

قرن‌ها به همین شکل گذشت و این نوشیدنی نسل به نسل تو اون منطقه منتقل شد و جلو اومد و جلو اومد تا زمان مایاها. مایاها توی همون منطقه تشکیل تمدن و حکومت داده‌بودن و این نوشیدنی هم از المک‌ها بهشون ارث رسیده بود. در نتیجه برای مایاها هم این نوشیدنی یک چیز مقدسی بود و کلی ارج و قرب براش قائل بودند؛ حتی یک خدایی داشتند که این خدای کاکائو بود.

اینا سالی یه بار یه مراسمی می‌گرفتن و توش این نوشیدنی کاکائو را می‌خوردند و خدا رو شکر می‌کردند. بابت داشتن کاکائو قربانی می‌دادند و کلی کارای عجیب غریب می‌کردن شایدم عجیب‌غریب نبوده، از نظر ما عجیب غریبه! بگذریم.

قرن‌ها به همین منوال گذشت و گذشت و کاکايو از نوشیدنی مقدس مایاها فراتر نرفت. تا اینکه رسیدیم به اوایل قرن ۱۴. اوایل قرن ۱۴ که جنگ‌های صلیبی چند سالی بود توی اروپا تمام شده بود و دنیا داشت به اواخر قرون وسطی نزدیک می‌شد، توی آمریکای میانه مردمی زندگی می‌کردند که زندگی‌شون هیچ شباهتی به مردم دیگه‌ی دنیا نداشت.

مردم آمریکای میانه همچنان با همون سیستم‌های باستانی زندگی می‌کردن، قبیله‌ای بودن، چند خدا بودن، قربانی می‌کردند برای خودشون، دنیای خودشون رو داشتن و مایاها که بحث‌شون رو کردیم جز همین مردم بودن. مهم‌ترین همسایه‌ی مایاها امپراطوری استک بود. آستک رو هم قبلا توی اپیزود تنباکو دربارشون صحبت کردیم، اینا بخش‌هایی از مکزیک امروز دست‌شون بود.

از اونجایی که همسایه‌ی مایاها بودن این نوشیدنی کاکائو اونا هم داشتن و با همون سیستم مصرفش می‌کردن. البته آستک‌ها یکم متفاوت بود روش درست کردن‌شون. می‌اومدن دونه‌ها رو درمی‌آوردن، خشک می‌کردن، بعد با ادویه و اینا می‌کوبیدن تا اون خمیری که بحثش رو کردیم درست بشه، بعد با خمیر یه چیزی مثل کیک درست می‌کردن و می‌گذاشتن تا این خشک بشه. بعد هر وقت که می‌خواستن نوشیدنی درست کنن یه تیکه از این کیک رو جدا می‌کردن و می‌نداختن توی ظرف آب‌جوش و انقدر هم می‌زدند تا روش کف کنه؛ بعدش هم همون‌طوری داغ‌داغ می‌خوردنش.

همچنان هم مزه زهرمار می‌داد این نوشیدنی، ولی خب برای استک‌‌ها مقدس بود و خیلی هم دوسش داشتن، می‌خوردن، حتی دونه‌های کاکاؤو توی امپراتوری استک به‌عنوان پول استفاده می‌شد. در حدی که یه‌سری‌ها می‌اومدن با گل دونه‌های کاکائوی فیک درست می‌کردند و باهاش خرید می‌کردن اینورواونور. اینا یه دو قرنی به همین منوال زندگی کردن، این نوشیدنی کاکائویی رو خوردن و حالش رو بردند تا اینکه چی شد؟ کریستف کلمب رسید به آمریکا و پشت سرش کمیسارهای اسپانیایی مثل مور و ملخ ریختن توی آمریکایی میانه.

بعد اینکه خبر کشف آمریکا رسید به گوش پادشاه اسپانیا و بهش گفتن آمریکا پر از طلاست، یک دوره‌ای توی تاریخ اروپا شروع شد به اسم عصر اکتشاف. قصه‌ی مفصلش رو توی اپیزود تنباکو براتون تعریف کردم، خلاصش این بود که اسپانیا و پرتغال که جفت‌شون روی طلا خورده بود به شام‌شون و می‌خواستن برن آمریکا رو بگیرن رفتن پیش پاپ و اونم یک خطی کشید وسط کره‌ی زمین گفت این‌ورش مال اسپانیا اون‌ورش مال پرتقال. اسم این پیمان هم شد پیمان تردسیلاس.

طبق پیمان تردسیلاس برزیل و آفریقا شد مال پرتقال و قاره‌ی آمریکا که هنوز هیچی رو کشف نکرده بودند، شد مال اسپانیا. البته اینکه می‌گم مال اسپانیا مال پرتقال، نه اینکه تا پیمان بستن اضافه شد به خاک‌شون این صرفا به این معنی بود که اینا تو مناطق هم‌دیگه نرن و محدوده‌ی استعماری خودشون رو مشخص کردن با این پیمان. بعد از این پیمان تازه شروع کردن به لشکرکشی کردن و گرفتن اون منطقه‌ها با کلی بکش‌بکش و ماجرای مختلف حالا ساید پرتغال رو کاری نداریم، ربطی به قصه‌مون نداره! ما از سمت اسپانیا می‌ریم جلو.

اسپانیا تا اون زمان یک پادشاهی ساده بود و تازه داشت یک‌سری توی سرها درمی‌آورد در نتیجه اگر می‌ومد و سرزمین‌های آمریکایی را اضافه می‌کرد به قلمروش می‌تونست که یک امپراتوری عریض و طویل قوی درست کنه که همین کار رو هم کرد.

از اواخر قرن ۱۵ یه‌سری شوالیه‌ی اسپانیایی شروع کردن جداجدا لشکر جمع کردن و حمله کردن به این مناطق جدید که سرزمین‌های جدید اضافه کنند به خاک اسپانیا. این شوالیه‌ها اسم‌شون تصرف کننده یا همون کنکیستادور بود. کنکیستادورها سربازای عادی نبودن. اینا می‌اومدن یک لشکری جمع می‌کردن یه پلنی می‌ریختن بعد می‌رفتن ایده‌شون رو جایی که می‌خواستن بگیرن رو ارائه می‌کردند به پادشاه اسپانیا. پادشاه هم پول و امکانات می‌داد بهشون که برن اونجا رو بگیرن.

اگر هم موفق می‌شدند که اونجا رو بگیرن خودشون یک سهمی از غنیمت بر می‌داشتن به همون‌جا هم حکمرانی می‌کردن. عین سیستم استارتاپ‌های امروز بود دیگه! ایده رو می‌رفتن پیچ می‌کردن به سرمایه‌گذار، سرمایه‌گذار که پادشاه باشه پول می‌داد، اونا هم این کار رو جلو می‌بردن و نهایتا مسئولیت اجراییش رو دست‌شون می‌گرفتن؛ یعنی یک کنکیستادور از شوالیه‌ی ساده شروع می‌کرد، لشکر جمع می‌کرد، حمله می‌کرد به یه جای آمریکا، بعد از اونجا می‌شد حاکم این منطقه. از طرف پادشاه اسپانیا و از شوالیه تبدیل به سیاست‌مدار می‌شد!

یه جورایی نون تو کنکیستادور بودن بود اون زمان. هر بچه‌ای که تو خانواده می‌خواست دکتر مهندس بشه پدر مادرش می‌گفتن که تو برو شوالیه شو و کنکیستادور و بعد حالا در کنارش دکتری رو هم ادامه بده! با همین سیستم نیمه‌آزادی که برای تصرف سرزمین‌های جدید وجود داشت، کم‌کم کوبا و هیسپانیولا اضافه شدن به قلمرو اسپانیا؛ اما این دو تا منطقه اون طلایی که اسپانیا دنبالش بود رو نداشت و این شده بود که سرمایه‌گذار اصلی، یعنی پادشاه اسپانیا خیلی از این وضعیت راضی نبود!

الان اواسط قرن شونزده‌‌ایم. آستک‌ها و مایا‌ها دارن تو همون مناطق آمریکای شمالی و مرکزی که صحبتش بود، حکمرانی می‌کنند و زندگی‌شون رو می‌کنن. همین زمان که یک فرمانده اسپانیایی به اسم کورتز که دست‌راست حاکم کوبا بود به گوشش می‌رسه که سرزمین آستکا پر از طلاست، کورتز هم که همه‌ی عمرش منتظر یک همچین فرصتی بود، تیمش رو جمع می‌کنه و لشکر می‌کشه به‌سمت سرزمین آستکا.

با خودش می‌گفت که می‌رم اونجا یه مقدار طلا جمع می‌کنم و میارم و پادشاه اسپانیا هم خوشحال می‌شه و بهم ترفی می‌ده. این می‌شه که لشکرش رو جمع می‌کنه و راه می‌افته می‌ره به‌سمت قلمرو آستک‌ها و مایاها، اول یک مناطقی از سرزمین مایاها رو می‌گیره و بعدش هم می‌ره به‌سمت آستک‌ها توی سرزمین آستک‌ها که می‌رسه مردم بومی یه مقدار هدیه به‌عنوان حسن‌نیت میارن براش که بین‌شون هم کلی مجسمه‌های طلایی بود.

کورتز با خودش می‌گه که خب مشت نمونه خرواره دیگه! ببین چقدر طلا دارن که واسه من انقدش رو آوردن. پس اینجا پر از طلاست و نون‌مون توی روغنه. کورتز برنامش این بود که یک چند روزی استراحت کنند و کم‌کم جمع کنن بساط‌شون رو و با طلاهایی که گرفتن برگردن و این سفر به یک خوش خدمتی واسه‌ی پادشاه اسپانیا.

اما در طی اون چند روزی که اونجا بودن، کورتز متوجه یک فرصت استثنایی می‌شه. حاکمان محلی و روسا قبایل دونه‌دونه می‌اومدن پیشش و از امپراتور آستک‌ها شکایت می‌کردن. می‌گفتن خیلی قدرت طلبه، مالیات زیاد می‌گیره، باقی قبایل رو ضعیف کرده، ما واسه خودمون کسی بودیم! الان ارج و قرب‌مون رو از دست دادیم و از این حرفا! مخلص کلام که ما از دست این امپراتور ناراضی هستیم و شما اگه پلنی داری ما پایه‌تیم که این امپراطوری رو کله کنیم!

کورتز دید فرصتی که جلو چشمشه خیلی بزرگ‌تر از گرفتن چند کیلو طلاست! اگر که زرنگ باشه می‌تونه یک امپراطوری به خاک اسپانیا اضافه بکنه. این شد که برنامه شد تصرف امپراطوری آستک‌ها جدای از اینم خودش یه‌سری مشکلات سیاسی داشت و تحت تعقیب بود و اینا اگر که می‌اومد این امپراطوری رو می‌گرفت دیگه پادشاه اون گناهاش رو می‌بخشید و حل می‌شد ماجرا.

خیلی جزئیاتو بالا پایین‌های عجیب‌وغریبی داره، اینا رو بیشترش رو توی اپیزود تنباکو توضیح دادم، دیگه اینجا سرتون درد نمیارم. خلاصه‌ش اینکه بعد از دو سال درگیری، کورتز تونست کل امپراطوری آستک رو شکست بده و اضافه‌ش کنه به خاک اسپانیا. بعد از اونم کم‌کم امپراطوری اینکا و باقی حکومت‌های محلی آمریکای جنوبی به‌جز برزیل افتادن دست اسپانیا و قرن ۱۶ که تموم شد، دیگه آمریکا عملا مال اسپانیا بود. باز اینجا داریم از همه‌ی جنایت‌ها و نسل‌کشی‌ها و برده کشی‌ها و باقی بلاهایی که اینا سر مردم بومی آمریکا آوردن می‌گذریم.

انقد همه چی به خوبی و خوشی نبود. یکی از فجایع تاریخ این جریان تصرف آمریکا، ولی خب الان دیگه کاریش نداریم خیلی نمی‌خوام وارد بشیم. طی قرن ۱۶ و ۱۷ یک اتفاق مهمی می‌افته که بهش می‌گن مبادله‌ی کلمبی. قضیه این بود که تا اون موقع اروپا داشت توی دنیای خودش زندگی می‌کرد و عادت‌های غذایی و محصولات خودش رو داشت.

از قرن ۱۶ به واسطه‌ی تسلط اسپانیا روی آمریکا، کلی محصولات بومی آمریکا که تا اون زمان فقط تو خود آمریکا بودند وارد اروپا شدن. محصولاتی که شاید الان خیلی بدیهی باشن برامون، ولی تا اون زمان هیچ جایی جز آمریکا نداشتش. چیزهایی مثل گوجه فرنگی، لوبیا و ذرت آووکادو، حتی سیب‌زمینی این می‌شه که اروپا در عرض چند سال با کلی محصول کشاورزی جدید آشنا می‌شه و وارد فرهنگ غذایی خودش می‌کندشون.

این مبادله‌ی فرهنگی غذایی رو بهش می‌گن مبادله‌ی کلمبی. حالا بین این محصولاتی که از آمریکا به اروپا رسید، شکلات هم بود، البته که به این سادگی‌ها نبود، مسیرش اسپانیایی‌ها اولش اصن از شکلات خوش‌شون نمی‌اومد. شکلات که می‌گیم منظور همون نوشیدنی کاکائو یادتونه دیگه، مزه زهرمار می‌داد نوشیدنیه. واسه همین وقتی بار اول اسپانیایی‌ها امتحانش کردن اصلا واکنش مثبتی بهش نداشتن؛ اما کم‌کم مجبور شدن باهاش ارتباط برقرار کنن.

شاید بشه گفت مهم‌ترین دلیلش این بود که کنکیستادورهای اسپانیایی که توی آمریکا ساکن شده بودند، همه‌شون مرد بودن، واسه همین اونا مجبور بودن با زنای بومی ازدواج کنن و درنتیجه غذایی که زناشون براشون می‌پختن غذاهای محلی بود و کاکائو هم جز همین غذاها بود. این شد که خواسته، ناخواسته اینا مجبور شدن که این نوشیدنی شکلات رو توی رژیم غذایی‌شون جا بدن.

تا آخر قرن ۱۶ کاکائو توی همون آمریکا موند و نرفت اروپا، اما ۱۰، ۲۰ سال بعد اروپا پر شده بود از کاکائو. کی این پل جادویی رو ساخت؟ مبلغان مسیحی که از طرف پاپ اومده‌ بودن.

تصرف آمریکا تنها هدفش طلا و زمین و افتخار نظامی نبود، یکی از حامیان اصلی لشکرکشی‌های امپراتوری اسپانیا خود کلیسا بود و دلیل حمایتش هم این بود که بتونه به یک سرزمین ناشناخته‌ای کشیش بفرسته و آدمای بیشتری رو مسیحی کنه. این شد که از همون اوایل تاسیس کلنی‌های اسپانیایی توی آمریکا، مبلغی مسیحی مدام در رفت‌وآمد بودند تا مردم بومی آمریکا را به راه راست هدایت کنن. بعد از یه مدتی این کشیش‌ها دیدن که خب این ماموریت خرجش رو داره کلیسا می‌ده، در نتیجه اینا مفت‌ومجانی هی دارن بین آمریکا و اروپا جابه‌جا می‌شن. خب بیان یه تجارتی هم این وسط بکنن دیگه! از این موقعیت‌شون یه سو استفاده بکنن.

این شد که کم‌کم کشیش‌هایی که می‌اومدن آمریکا مردم رو هدایت کنند، شدن یکی از بازوهای تجاری بین اروپا و آمریکا و یکی از محصولاتی که کشیش آوردن به اروپا، همین نوشیدنی کاکائو بود. البته که اروپایی‌ها همون‌طور که گفتم اصلا از کاکائوی اورجینال استقبال نکردن، واسه همین یه کاری باید می‌کردند که این مزه‌ی تلخش کمتر کنن. این شد که بهش عسل و نیشکر اضافه کردن و اون کاکائوی تلخ آستک‌ها تبدیل شد به یک نوشیدنی شیرین همین تغییر کوچیک باعث شد که اروپایی‌ها عاشق این نوشیدنی جدید بشن.

از اسپانیا به انگلیس، از انگلیس به فرانسه، از فرانسه به ایتالیا، دیگه همه آشنا شده بودند با این نوشیدنی کاکائو؛ البته اگه خیلی خیلی نوشیدنی با کلاسی بود، چون که دو تا عنصر خاص و گرون رو توی خودش داشت. یکیش که خود دونه‌ی کاکائو بود که وارداتی بود و به زحمت و خیلی محدود از آمریکا می‌اومد، دومیش هم شکر بود که اون زمان مثل طلای سفید بود، به‌جز دربار پادشاهان و خونه‌ی اشراف جایی پیداش نمی‌کردی.

واسه همین نوشیدنی کاکائو دیگه آخرت نوشیدنی باکلاس بود توی اروپا! اواسط قرن ۱۷ همون‌طوری که قهوه‌خونه داشتیم، شکلات‌خونه هم داشتیم.

شکلات خونه‌ها یه‌سری کافه‌های خاص بودن توی انگلیس که مثل این کلاب‌ها گلف امروزی بودند که میلیاردرها توشون عضون. اینا کل کارشون این بود که برای آدم پولدارا نوشیدنی کاکائو سرو کنن. اپیزود قهوه رو اگه یادتون باشه، اونجا گفتم که قهوه خونه‌ها محل بحث و صحبت و مناظره و مباحثه علمی بود. آدمای روشنفکر و دانشمند‌ها می‌رفتن تو قهوه‌خونه و صحبتای جدی و مهمی کردن، بحث می‌کردن؛ اما شکلات خونه‌ها اینطوری نبودن!

شکلات خونه‌ها پاتوق یه‌سری پیرمرد پولدار بود که اینا دور هم جمع می‌شدند، قمار می‌کردن و درباره‌ی انواع و اقسام درد و مرض و داروهاشون حرف می‌زدن و حوض حیاط پشت‌شون که ۲ متر از حیاط پشتی دوست‌شون بزرگ‌تر بود و می‌دادن اون زمان کاکائو یکی از گرون‌ترین محصولات بازار بود.

اگر یه نفر کارش واردات و صادرات کاکائو بود، مثل این بود که یکی الان کارش تجارت خاویار باشه. کم‌کم که توی اروپا تقاضا برای کاکائو زیاد و زیادتر شد، شرکت‌های تجاری هم وارد بازار شدند و شروع کردن به گسترش بیزنس کاکائو. اگه به اندازه‌ی کافی اپیزود‌های چیزکست رو شنیده باشید یا کلا تاریخ خونده باشید، می‌دونید که وقتی شرکت‌های بزرگ تجاری قرن ۱۷ وارد یه بازاری می‌شن.
یه عده‌ی زیادی آدم بدبخت می‌شن، چرا؟ چون این شرکت‌ها برای نیروی انسانی‌شون پول نمی‌دادند که! همه‌شون برده داشتن و وقتی قرار باشه که برای تقاضای بالای اروپا کشت کاکائو تو آمریکا چندین و چند برابر بشه، برده‌های بدبختم که باید جوش و بکشن. بعد از اینکه مردم بومی آمریکا مقاومت نشون دادن نذاشتن که به بردگی گرفته بشن، این کمپانی رفتن سراغ آفریقا و کشتی‌ کشتی برده‌ی آفریقایی آوردند تا روی زمین‌های کاکائو کار کنن.

البته فقط مختص کاکائو نبودها! تنباکو و نیشکر و قهوه و تقریبا هر محصول پرزحمتی یه تیکه‌ی تاریخش رو برده‌ها شکل دادن. تنباکو و قهوه رو ما تعریف کردیم قصه‌شو قبلا، شکر و کاکائو رو هم تو این فصل می‌ریم سراغش. خلاصه که شرکت‌های اروپایی اومدن و شروع کردن تو زمینه‌ی آمریکا کشت کاکائو انجام دادند، اینم که می‌گم شرکت فکر نکنید مردم عادی بودن بیزینس راه انداخته بودن و اینا همشون اشراف‌زاده‌هایی بودن که وصل بودن به خاندان سلطنتی، ولی خب چون کمپانی تجاری بود با همین اسم شرکت صداش می‌کنیم.

خلاصه که به لطف همین کمپانی‌های هلندی و انگلیسی و فرانسوی اواخر قرن ۱۷ تجارت کاکائو یک شکل ابتدایی گرفت و اشراف اروپایی می‌تونستن هر وقتی که دوست داشتن نوشیدنی کاکائو بخورن.

یه توضیحی درباره‌ی اسمش بدم، این نوشیدنی توی زبان آستکی اسمش کاکا‌وات بود، معنیش می‌شد آب کاکائو؛ اما اسپانیایی‌ها نمی‌تونستن از این اسم استفاده کنن، به‌خاطر این که توی زبان لاتین اون زمان، کاکا معنی مدفوع می‌داد. واسه همین اسپانیایی اومدن اسم این نوشیدنی رو عوض کردن گفتن خب ما این کلمه‌ی کاکائو کاکاش که نمی‌تونیم استفاده کنیم، اون آت رو نگه می‌داریم و قبلش یه چیز دیگه می‌گذاریم. این شد که اومدن کلمه‌ی مایایی شوکول که معنی داغ می‌داد رو چسبوندن به آت کاکاوات. نتیجه چی شد؟ شکلات. پس شکلات در اصل معنیش می‌شه آب داغ، چه ربطی داره من نمی‌دونم! بعد هم که اسپانیا صادر کرد این نوشیدنی رو با همین اسم شکلات بود و همین اسم موند روش دیگه. الان همه جای دنیا تقریبا بهش می‌گن شکلات. حالا یه سریا مثل ما می‌گن شکلات. یه سریا توی انگلیس یه‌جور دیگه می‌گن، یه سریا توی فرانسه یه‌جور دیگه می‌گن؛ ولی خب همین کلمه است دیگه. حالا با تلفظ و لهجه‌های مختلف. پس آدم اروپایی قرن ۱۷ به نوشیدنی داغ کاکائو می‌گه شکلات یه دو قرنی به‌همین منوال جلو رفت و رسیدیم به قرن ۱۹. قرن ۱۹ آبستن اتفاقات مهم بود. چه اتفاقایی؟ عرض می‌کنم خدمت‌تون.

قرن ۱۸ با یک اتفاق خیلی مهم توی اروپا تمام شد. سال ۱۷۹۹ ناپلیون توی فرانسه به قدرت رسید. به قدرت رسیدن ناپلیون نتیجه‌ی تمام اتفاقات انقلاب فرانسه بود و بعد از ۱۰ سال درگیری به‌خاطر انقلاب فرانسه، بالاخره زیر سلطه‌ی ناپلئون داشت رنگ ثبات می‌دید. انقلاب فرانسه ایده‌هایی مثل آزادی و استقلال مردم رو مطرح کرده بود و از فرانسه داشت به باقی جاهای اروپا هم می‌رفت.

در نتیجه خاندان سلطنتی باقی کشورهای اروپایی مدام نگران این بودند که این ایده‌های انقلابی فرانسه پاش به کشور خودشون هم کشیده بشه و مردم‌شان بر علیه سلطنت انقلاب کنن. این شده بود که یک ترکیبی از پارانویا و بگیر ببند راه افتاده بود توی کشورهای اروپایی و هر حاکمی که به تخت می‌نشست مدام باید با دوست و دشمن مردم درگیر می‌بود.

نتیجش این بود که خیلی از کشورهای اروپا یه وضع بی‌ثبات و ضعیفی پیدا کرده بودن. فرانسه از اون‌طرف تازه به ثبات رسیده بود و به‌خاطر تاثیرات انقلاب همه‌ی مردمش یک حس وطن‌پرستی خاصی داشتند. این دو تا فاکتور یعنی بی‌ثباتی کشورهای اروپایی و هم‌بستگی ملی فرانسوی‌ها باعث شد که ناپلئون به این فکر بیفته که قلمرو فرانسه رو گسترش بده و یک هژمونی فرانسوی درست بکنه توی اروپا و در نتیجه با شروع قرن ۱۹ یک دوره‌ی جنگی شروع شد که یکی از مهم‌ترین جنگ‌های تاریخ به‌حساب میاد.

جنگ‌های ناپلئون از سال ۱۸۳۰ تا ۱۸۱۵ به مدت ۱۲ سال ناپلئون در حال جنگ با باقی دولت‌های اروپایی بود و شده بود لولوخورخوره اروپایی‌ها. از اونجایی که هر وقت توی اروپای جنگی می‌شه یه خاکی هم به سر ما می‌شه. این جنگ‌های ناپلئونی هم برای ما اومد نداشت. متاسفانه ایران همسایه هند به‌حساب می‌اومد. اون زمان پاکستان که امروز همسایه‌ی ماست، جز هند بود، دیگه هند دست بریتانیا بود؛ یعنی اگر ناپلئون می‌تونست ایران متحد خودش بکنه می‌تونست مثل کره به انگلیس برسه. راحت از ایران رد بشه و بره به خاک انگلیس. این شد که سال ۱۸۰۷ میلادی بین فتحعلی شاه قاجار و ناپلئون یک قرارداد نوشته می‌شه به اسم فینکنشتاین به ظاهر قرارداد بدیم نبوده.

یعنی حالا ما تو کتاب تاریخ‌مون که می‌خونیم فقط نتایجش رو می‌بینیم. دیگه می‌گیم فقط خاک بر سر شدیم و فقط این قرارداد ما رو بدبخت کرده و اینا… ولی شما قرارداد رو که بخونی می‌گی که چقدر مرام گذاشته بود ناپلئون واسه‌مون.

اولا که گفته بوده گرجستان تمام و کمال از روسیه می‌گیرم میدن به شماها. دوما که گفته بود ارتش ایران مجهز می‌کنم و توپ‌خونه تاسیس می‌کنم برای ایران، مدرسه‌ی نظامی مدرن راه می‌ندازم توی ایران و از این حرفا. از اون ورم ایران متعهد شد که به انگلیس اعلان جنگ بده و راه رو باز بکنه برای ناپلون که اگر خواست از طریق ایران به انگلیس، ظاهر قرارداد این بود؛ حتی یه بخش‌هاییش عمل شد یه‌سری تجهیزات نظامی و کارخونه‌ی توپ سازی و مدرسه‌ی نظامی توی ایران راه انداخت فرانسه، ولی وسط کار همه چی ریخت به هم. یکم بعد از امضای قرارداد ناپلون تونست با تزار روسیه قرارداد صلح ببنده و در نتیجه قضیه‌ی گرجستان قرارداد فینکنشتاین باید منتفی می‌شد.

روسیه گرجستان رو می‌خواست دیگه، اصلا گرجستان به روسیه گفته بود که آیا ما رو بگیر زیر بال‌وپر خودت، این شد که از اونجایی که ناپلئون هم عاشق چشم و ابروی ما نبود و دنبال منافع خودش بود، زد زیر قرارداد و ما موندیم و یه ایران جنگی که به انگلیس داده بودیم و گرجستانی که سرش با روسیه درگیر بودیم.

این شد که به ترتیب عهدنامه‌های مجلل و مفصل و گلستان و ترکمانچای، رفتن تو باهامون و این قضایا یکی از هزاران ماجرای جنگ‌های ناپلئون مهم‌ترین اتفاق جنگ‌های ناپلئونی توی قصه‌ی ما، حمله‌ی ناپلئون به اسپانیا سال ۱۸۰۸ یه سال تقریبا بعد از اون ماجرای قرارداد ویتگنشتاین ناپلئون به اسپانیا حمله کرد و کاسه کوزه‌ی پادشاه اسپانیا رو ریخت بهم.

در نتیجه اسپانیایی که تا اون زمان کلی مستعمره توی آمریکا داشت الان کشور خودش هم نمی‌تونست جمع کنه. ضعیف شدن اسپانیا و ایده‌های استقلال خواهانه‌ای که از انقلاب فرانسه صادر شده بود، باعث شد که کلنی‌های آمریکای لاتین که مستعمره اسپانیا بودند، بخوان مستقل بشن. یه طبقه‌ی اشراف وجود داشت توی آمریکای لاتین که اینا اسپانیایی‌هایی بودن که پدر مادرشون اومده بودن آمریکای لاتین ساکن شده بودند و خودشون توی آمریکای لاتین به دنیا اومده بودن؛ یعنی اسپانیایی‌هایی که توی آمریکای لاتین به دنیا اومدن. این طبقه رو بهشون می‌گفتن کریول، این اشراف کریول سردمدار مستقل شدن آمریکای لاتین بودند و می‌خواستند که خودشون قدرت توی آمریکای لاتین دست‌شون رو بگیرن.

این شد که اینا و باقی استقلال‌خواهی آمریکای لاتین شروع کردن جنگیدن با اسپانیا و اسپانیا هم که داشت توی دو تا جبهه می‌جنگید، نتونست سرکوب‌شون کنه. در نتیجه آمریکای لاتین تا حد قابل‌قبولی از اسپانیا مستقل شد و استقلال آمریکای لاتین به چه معنا بود؟ قطع شدن زنجیره‌ی تامین کاکائو. این شد که کاکائو توی دنیا نایاب شد. واسه همین همه به این فکر بودند که از همون کاکائوی موجود توی دست‌شون نهایت استفاده رو بکنن و هیچیش حروم نشه.

توی همین دوره و با همین هدف استفاده حداکثری از کاکائو یک مخترع هلندی به اسم آقای ونهوت میاد و یک پروسه‌ی پرس طراحی می‌کنه که باهاش کاکائوی برشته شده رو جوری پرس کنن که چربی دانه‌های کاکائو که اصطلاحا بهش میگن کره‌ی کاکائو ازش جدا بشه.

هدفش از جدا کردن کره کاکائو این بود که بتونه یک پودر کاکائویی درست کنه که چربی نداشته باشه و در نتیجه راحت توی آب حل بشه. چربی توی آب حل نمی‌شه دیگه! وقتی چربی رو بکشی از کاکائو بیرون، اون پودر راحت حل می‌شه. این‌طوری می‌شد از ذخیره‌ی کاکائویی که داشتند بیشتر استفاده کنند و جای این که مثلا هر چهار تا دونه‌ی کاکائو یه دونه نوشیدنی شکلات بده، هر دوتا دونه کاکائو بشه ازش همون نوشیدنی کشید بیرون. این شد که برای اولین بار کره‌ی کاکائو از خود کاکائو جدا شد.

این آقای ونهوت با همین اسم ونهوت شروع کرد پودر کاکائوش رو فروختن. بعدا یک نوآوری دیگه‌ای هم کرد و یه‌سری از بعدا یه نوآوری دیگه هم کرد و یه‌سری نمک‌های قلیایی اضافه کرد به پودر کاکائوش و باعث شد که مزه‌ی کاکائو تلخیش کمتر بشه.

در نتیجه هم برای مصرف کننده خوشمزه‌تر بود و هم شکر کمتری احتیاج بود، برای پوشش دادن تلخی کاکائو و توی هزینه کلی صرفه‌جویی می‌شد. اون زمان همه‌ی شرکت‌های رقیب منوط آرزوشون این بود که بتونن پودرشون رو مثل ونهوت کنن، ولی چون پتنت یا همون حق اختراع این پروسه دست ونهوت بود کسی نمی‌تونست از ایده‌ش استفاده کنه؛ اما این آقای ونهونت خبطی می‌کنه و ۱۰ سال بعد از ثبت پتنتش نمیره تمدیدش کنه! این می‌شه که حق استفاده از اون پروسه از حالت خصوصی درمیاد و هم پروسه‌ی گرفتن کره کاکائو و هم استفاده از نمک‌های قلیایی به‌شکل عمومی قابل استفاده می‌شه.

در نتیجه همه‌ی شرکت‌ها حالا می‌تونستن هم تولیدش کنن و هم باهاش وربرن تا نوآوری‌های جدید بکنن. یکی از این شرکت‌ها هم شرکت جی اس راینسانس بود. اینا اومدن یک مرحله‌ای به اون پروسه‌ی ونهوت اضافه کردن. اون کره کاکايو که از دونه‌ها جدا می‌شد، اینا اومدن بعد از اینکه پودر کاکائو درست شد، دوباره کره کاکائو خیلی یواش و قطره‌قطره بهش اضافه کردن؛ یعنی اول از دونه‌ها کره رو می‌کشیدن بیرون بعد تحت حرارت و قطره قطره آروم‌آروم کره کاکائو رو بهش اضافه می‌کردن.

این پروسه باعث شد که برای اولین بار توی تاریخ شکلات جامد درست بشه. این شکلات جامع در جای خود اختراع خیلی مهمی بود، ولی همچنان محصول محبوبی نبود؛ چون مردم عادی هنوز نمی‌تونستن بخرن شکلات چه مایه جامد هنوز مال آدم پولدارا بود. البته به گرونی قدیم نبود چون خب انقلاب صنعتی شده بود و تولید ساده‌تر و مکانیزه شده بود، ولی خب همچنان مواد اولیه که کاکائو و شکر باشه گرون بود دیگه. پس چی شد که شکلات گرون برای همه‌ی مردم قابل تهیه شد؟ عرض می‌کنم خدمت‌تون.

گفتیم که چون آمریکای لاتین مستقر شده بود و برده‌داری هم توش ممنوع بود، تامین کاکائو برای شرکت‌های اروپایی خیلی گرون درمی‌اومد، ولی نیمه‌ی دوم قرن نوزده یه‌سری اتفاقات افتاد که بازی رو عوض کرد کلا.

اولا شرکت‌های اروپایی که دیدن نمی‌شه توی آمریکای لاتین کاکائو پرورش داد، برده‌های آفریقایی‌شون رو سوار کشتی کردن و برگردوندن آفریقا. چرا؟ خب می‌خواستن آزادشون کنن دیگه. گفتن حالا که آزادشون کردیم، خودمون ببریم سرزمین مادری‌شون که اذیت نشن. باور کردین الان، دلتون خوشه دیگه؟ آفریقا آب‌و‌هوای پرورش کاکائو داشت. برده‌داری هم توش آزاد بود. بعدشم مستقل نشده بود دیگه، جا داشت برای سواستفاده قطعا. ابرقدرت‌های قرن ۱۹ همچنین مورد کازینو ول نمی‌کنن به فکر صلاح بره‌هاشو باشن. این شد که شرکت‌های پرتغالی و انگلیسی و فرانسوی اومدن یک زمین‌هایی از آفریقا که می‌شد توشون کاکائو پرورش داد رو گرفتن. بعدشم دوباره کلی آفریقایی بدبخت دیگر و به بردگی گرفتند تا تولید کاکايوپودر از قبل بشه.

این شد که اینا اومدن توی غنا و یه‌سری از مناطق همسایه‌اش مزرعه‌های کاکائو راه انداختن. در نتیجه با راه افتادن زنجیره‌ی تامین و تولید کاکائو بیشتر قیمت کاکائو پایین‌تر اومد. این یه فاکتور بود البته. فاکتور بعدی که باعث شد شکلات برسه دست مردم عادی، کم شدن قیمت شکر بود. توی اواخر قرن ۱۹ کم‌کم یه‌سری جایگزین برای شکری که از نیشکر می‌گرفتند به‌وجود اومد، معروف‌ترینش شکر چغندر و شیره‌ی ذرت بودند که هنوز به‌عنوان شیرین کننده مصرف می‌شن در نتیجه برای شیرین کردن شکلات لازم نبود فقط به نیشکری که قیمتش بالا بود اتکا کنن.

این شده بود که دیگه شیرین کننده‌ای که توی شکلات استفاده می‌کردن گرون نبود، فاکتور سوم اختراع شیرخشک بود. شیرخشک کم و بیش به‌شکل تجربی درست شده بود. توی زمان‌های گذشته، ولی توی اواخر قرن ۱۹ هنری مثل موسس همین کارخونه‌ی نسله اومد و یک پروسه‌ای طراحی کرد که به شیر خشک مخصوص نوزاد تولید کرد باهاش.

از اینجا به بعد تازه شیرخشک به‌شکل عمومی و کارخونه‌ای وارد بازار شد. این آقای نسل یک رفیقی داشت به اسم دنیل پیتر. دنیل پیتر یک شرکت شکلات‌سازی داشت و این ایده به ذهنش رسیده بود که بیاد شکلات شیری درست کنه، ولی سال‌ها درگیر این بود که بتونه پودر کاکائو با شیر قاطی کنه چون اینا رو با هم قاطی می‌کنیم می‌شه شیرکاکائو دیگه یه مایع می‌شه این می‌خواد شکلات جامد شیری بسازه بعد از اینکه نسل شیرخشک و اختراع می‌کنه اینم به فکرش می‌ر‌سه که بیاد شیرخشک رو با پودر کاکائو قاطی کنه و بعد به این ترتیب شکلات جامد شیعی درست کنه.

یه چند سالی درگیر این پروسه بود تا بالاخره تونست یه محصول درست حسابی در بیاره و اولین شکلات شیری تاریخ رو بده توی بازار. شکلات شیری هم که می‌گم فکر نکنید شکلات خاصی‌ها! همین شکلات‌هایی که ما می‌خوریم. شکلات شیرین همه‌شون به جز شکلات دارک البته شکلات دارک یا خشکش خیلی کم یا اصلا نداره. درست شدن شکلات شیری باعث شد که توی ترکیب شکلات از کاکائوی کمتری استفاده بشه و هزینه‌ی تولید باز هم کمتر بشه. این سه تا عامل یعنی انتقال مزارع کاکائو به آفریقا، ارزون‌تر شدن شکر و اختراع شکلات شیری باعث شد قیمت شکلات خیلی کم بشه و همه بتونن بخرن.

از اینجا به بعد که شکلات می‌شه اینه که الان هست آدما دونه‌دونه باهاش آشنا می‌شن و بعد از اول یک دل نه صد دل دلباخته‌اش می‌شن. از اینجاست که تازه کمپانی‌های تبلیغاتی وارد عمل می‌شن و برای شکلات یک تصویر و هویت می‌سازن شاید بشه گفت مهم‌ترین کمپین تبلیغاتی که برای شکلات اجرا شد همین قضیه‌ی شکلات دادن توی روز ولنتاین بود.

روز ولنتاین ماجراش اون‌طوری که می‌گن مربوط به یک کشیشی به اسم ولنتاین توی زمان رم باستان، حالا کاری به این ندارم که ماجرای خودش کلی باگ داره، بر فرض هم بگیریم که درست باشه شکلاتی که تازه اواخر قرن ۱۹ اختراع شده جایی توی سنتش نداشته. بعدش هم اصلا مردم ولنتاین نداشتن تا قبل اون‌موقع یه روزی بوده از هزار تا روز تقویم مسیحی که کسی همچین کاری نداشته تا قبل قرن ۱۹ اصلا اوضاع مردم دنیا و مخصوصا اروپا جوری نبوده که هدیه دادن و هدیه گرفتن باز باشه بین‌شون. بوده‌ها، ولی خیلی محدود انقدر مردم عادی وضع‌شون خراب بوده که فقط شکم خودشون رو می‌تونستند سیر بکنن. حالا جزییات زیاد داره شکل‌گیری این سنت هدیه دادن در دنیای غرب؛ ولی اینجا دیگه توش نمیریم، واردش نمی‌شیم.

پس اگر کسی روز ولنتاین رو می‌شناخته این وسط هدیه‌ای رد و بدل نمی‌شده از اواسط قرن نوزدهم تازه توی آمریکا باب می‌شه که عاشق معشوقه توی روز ولنتاین به همدیگه کادو بدن و کادو معمولا یا قاشق بوده یا دستکش حالا چرا واقعا نمی‌دونم! ولی نه گل رزی در کار بوده و نه شکلاتی قاشق می‌دادن یا دستکش به همدیگه. یکم بعد از اینکه این کادو دادن باب می‌شه می‌رسیم به زمانی که کم‌کم شرکت‌های شکلات‌سازی شروع می‌کنن تولید انبوه شکولات بین این بیزنس من.

این شکلات‌ساز یک آقایی هم بوده به اسم ریچارد کدبری، برند معروف کدبری که هنوزم هست مال همین ریچارد کردی بوده. این آقا سال ۱۸۶۱ اولین جعبه‌ی شکلات طراحی می‌کنه و می‌ره توی بازار دیدم این بود که آدما بیان به‌عنوان هدیه به همدیگه شکلات بدن یه جعبه‌ی شیک و پیک طراحی کنیم که برای هدیه دادن مناسب باشه.

یکم بعد میاد این ایده رو یکم بال‌وپر می‌ده بهش و روز ولنتاین شکلات‌ها توی جعبه‌های قلبی شکل می‌ذاره بعدشم به کلی جادوجمبل تبلیغاتی این ایده‌ی شکلات قلبی روز ولنتاین تو کل آمریکا میترک و یواش‌یواش با کمپین‌های مختلف ولنتاین می‌شه یک مناسبت رسمی و جدی و کادو دادن شکلات تو روزای ولنتاین می‌شه رسم‌ورسوم این وسط برنده کی بود؟ شرکت‌های شکلات‌سازی و گل‌فروشان. در نتیجه شاید بشه گفت که روز ولنتاین اختراع صنعت شکلات‌سازی بوده نه که از صفر اونا اختراعش کرده باشن و گفتیم دیگه بود توی تقویم، ولی خب اونا بابش کردن تبدیل کردن به یک مناسبتی که توش آدما به همدیگه کادو بدن این حرفا این یک نمونه از رابطه‌ی صنعت شکلات و تبلیغات بود.

از همون قرن ۱۹ به لطف تبلیغات و البته پیشرفت پروسه‌های تولید و خوشمزه و خوشمزه‌تر شدن شکلات صنعت شکلات روزبه‌روز بزرگ و بزرگ‌تر شد و شکلات شد عضو جدا نشدنی زندگی‌هامون البته ناگفته نمونه که با زیاد شدن تقاضا کم‌کم شکلات‌های بنجل که توش پر از ناخالصی بود وارد بازار شد.

اون شکلات با کیفیت و درجه یک که غذای ثروتمند بود هنوزم تو بازار هست و چون خالص و مرغوب هنوزم قیمتیه، اما دیگه الان انقدر علم پیشرفت کرده و انواع و اقسام پیدا کرده شکلات که دیگه می‌شه هم شکلات خوب خورد و هم دو تا کلیه‌ها سر جاشون باشن بین این شرکت‌های شکلات‌سازی یک برندی هم بود که بیشتر از اینکه شکلات‌ها محبوب باشن صاحبش معروف بود.

برند هرشی که یکی از بزرگ‌ترین برندهای شکلات جهانه. شکلاتا خیلی‌خوب و اینکه بد باشن منتها این شهرتش را بیشتر مدیون کارهای ویلیام حرفه‌ای صاحب کارخونه‌س. نرشخی آدم خیری بود کلی مدرسه داشت بچه‌های زیادی ر به فرزندی قبول کرده بود هزینه تحصیل بچه‌های کارگراش می‌داد و کلا خیلی آدم خیری بود و کارهای خیر یکرد یکی از کارهای خیلی جالبی که حرفه‌ای کرد هم ساختن حرفه‌ای پارک بود.

پرش‌های پارک یک شهربازی توی آمریکاست که کلا تیم شکلات حتی شعارش اینه که اینجا شیرین‌ترین جای روی زمینه ماجراش این‌طوری بود که کارخونه‌های حرفه‌ای توی یه‌سری شهرک‌هایی بودن به اسم حرفه‌ای تاوم ویلیام هرشی می‌اومد این شهرک‌ها رو می‌ساخت تا کارگرای کارخونش بتونن توی رفاه و با خیال راحت زندگی کنن. خونه‌ی خوب بهشون داده بود، برای بچه‌هاشون مدرسه ساخته بود، تمام امکانات رفاهی رو براشون فراهم کرده بود. هرشی پارک یکی از بخش‌های همین شهرک‌ها بود از اونجایی که شهرک حرفه‌ای دور بود از مرکز شهر یک منطقه‌ی صنعتی بود کارگرا و خانواده‌هاشون آخر هفته‌ها تفریحی نداشتن این شد که ویلیام ارشادیه شهربازی بزرگی ساخت توی شهرک که کارگرا و بچه‌هاشون بتونن روزای تعطیل توش بگردن و تفریح کنن این شهر بازی کم‌کم بزرگ و بزرگ‌تر شد و یواش‌یواش تبدیل شد به یک شهربازی عمومی.

باطن شکلات اون سرزمین عجایب شکلاتی که توی فیلم چارلی و کارخانه شکلات‌سازی ترسیم شده نمونه‌ی خیلی حرفه‌ای پارکه و شخصیت ویلی وانکا هم تا حدودی از خود حرفه‌ای الهام گرفته شده پرش‌های البته یکی از هزاران برند شکلات جهانه یکی از هزاران برندی که متاسفانه ممکنه تا چندین سال دیگه، دیگه شکلات نسازن چون گیاه کاکائو داره منقرض می‌شه البته با این همه پیشرفت علم و تکنولوژی شاید بشه یه‌جوری شکلات مصنوعی درست کرد و بعد از کلی بالا و پایین نزدیکش کرد به طعمه شکلات طبیعی؛ ولی اگه نشه معنیش اینه که چند سالی بیشتر وقت نداریم تا از شکلات لذت ببریم.

چند سال که کم چند دهه‌ای بیشتر وقت نداریم. پس سعی کنید زندگی ساده بگیرید و تا قبل اینکه شکلات‌ها تموم بشه تا می‌تونید شکلات بخورید شاید یه روز مجبور باشید برای نوه‌هاشون توضیح بدید که اصلا شکلات چیه، چون اونا دیگه ندارن البته اون روز هم می‌تونید این قسمت چیزکست رو براشون پخش کنید تا شاید بفهمند که داریم در مورد چه جواهری صحبت می‌کنیم.

چیزی که شنیدید قسمت ۳۹ چیزکست بود که از هر سه هفته یک بار روزهای دوشنبه منتشر می‌شه و می‌تونید روی تمام اپلیکیشن‌های پادگیر، پادکست و اسپاتیفای بشنویدش. علاوه‌بر این با یک اپیزود تاخیر توی کانال تلگرام اپیزود را منتشر می‌کنیم اگه که خوش‌تون اومده از اپیزودهای چیز که هست به بقیه هم معرفی‌شون کنید.

شاید اونا هم خوش‌شون بیاد و واسه حمایت مالی از چیزکست همین از لینک سایت حامی باشه که توی توضیحات اپیزود هست استفاده کنید. ممنون از اینکه شنونده‌ی چیزکست هستید سه هفته‌ی بعد با یه چیز دیگه برمی‌گردیم.



بقیه قسمت‌های پادکست چیزکست را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید.

https://castbox.fm/vi/592274145