یه برنامه نویس بکند ک عشق قبلیش وردپرس بوده... 🫰
برنامهنویسها چرا نصف شب بیدارن؟

چرا منِ برنامهنویس نصف شب بیدارم؟
اگه بخوام خیلی رک بگم، من یه برنامهنویسم و نصف شب بیدار بودن، بخشی از زندگی روزمرهمه. یعنی دیگه اونقدر عادت شده که اگه ساعت ۱۱ شب بخوابم، حس میکنم مریض شدم! خیلیها ازم میپرسن: «سجاد، چرا تو هیچوقت مث آدمیزاد نمیخوابی؟» خب راستش دلیلش خیلی پیچیدهست. بذار برات از دید خودم تعریف کنم.
سکوت شب؛ لذتی که هیچوقت روز تجربه نمیکنی
روز که میشه، همه چیز در حال حرکته. پیامها، زنگ تلفن، نوتیفیکیشن، صدای خیابون، درگیریهای ریز و درشت. تو همچین شرایطی میخوای روی کدی تمرکز کنی که هزار خطشه؟ محاله.
ولی نصف شب، یه آرامشی میاد که انگار دنیا خاموش میشه و فقط تو میمونی و مانیتورت. دقیقاً همون موقع میتونی بشینی پای کد و توی خط به خطش غرق بشی.
برای خیلیها، سکوت یعنی خواب. برای ما برنامهنویسها، سکوت یعنی تمرکز.
باگهای شبانه: دشمنهای مخفی
بذار یه اعتراف کنم. بعضی باگها انگار شخصیت دارن! روزها قایم میشن، هرچی میگردی پیداشون نمیکنی. ولی نصف شب، درست وقتی داری قهوهتو مینوشی، میان بیرون و میگن: «سلام! اینجاییم.»
بارها شده من از صبح تا شب دنبال یه مشکل کوچیک گشتم و هیچ نتیجهای نگرفتم. ولی همون باگ نصف شب با یه نگاه کوچیک لو رفته. چرا؟ چون مغز تو اون ساعت توی یه حالت خاص میره. تمرکز شدید، انگار فقط و فقط روی یه چیز زوم کرده.
الهام نصفشب: ایدههایی که صبح یادم نمیاد
یه بار ساعت ۳ صبح داشتم کدی رو دیباگ میکردم. یهو یه ایده خفن برای یه پروژه جدید به ذهنم رسید. قشنگ حس کردم اگه همین الان ننویسمش، صبح یادم نمیاد. همون موقع لپتاپ دوم رو باز کردم، شروع کردم یادداشت کردن.
این فقط من نیستم. خیلی از برنامهنویسها میگن بهترین ایدههاشون توی اون ساعت به ذهنشون میاد. شاید چون سکوت و تمرکز باعث میشه مغز به شکل آزادتر فکر کنه.
قهوه، این رفیق نیمهشب
دیگه نمیتونم دروغ بگم: قهوه نقش بزرگی توی بیدار موندن من داره. وقتی ساعت ۱۱ شب یه ماگ بزرگ قهوه میزنم، دیگه خبری از خواب نیست. اون انرژی کاذب باعث میشه تا سه چهار صبح بشینم پای کد.
و خب، چه بهتر! به جای اینکه الکی وقت بگذرونم، تبدیلش میکنم به کدنویسی.
یه اعتراف شخصی
بعضی وقتا حس میکنم شب زندهداری فقط بهانهست. در واقع من شبها خودم رو پیدا میکنم. روزها هزار تا دغدغه هست: خانواده، کارهای جانبی، آدمهایی که مدام چیزی میخوان. ولی نصف شب، فقط خودمم و کیبورد و مانیتور.
اون موقعه که حس میکنم میتونم دنیا رو عوض کنم. حتی اگه در واقع فقط دارم یه فرم ساده رو کدنویسی میکنم!
آخر قصه
حالا میپرسی: سجاد، این همه دلیل آوردی، بالاخره چرا نصف شب بیداری؟
جوابش سادهست: چون نصف شب برای من یعنی زمان طلایی.
زمانی که باگها لو میرن، ایدهها میریزن، تمرکز میاد و قهوه اثر میکنه.
شاید برای بقیه عجیبه، ولی برای من زندگی بدون این شبهای سفید اصلاً برنامهنویسی نیست.
حالا نوبت شماست
شما چی فکر میکنید؟
شبا بهتر میتونید تمرکز کنید یا صبحها؟
تا حالا شده یه ایده خفن یا حل یه باگ بزرگ نصف شب به ذهنتون رسیده باشه؟
بیاید تجربههاتون رو بگید، شاید با هم کلی داستان باحال از شبزندهداریهای برنامهنویسی جمع شد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه از نشت حافظه در برنامه نویسی اندروید جلوگیری کنیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا ابزارهای AI واقعاً توسعهدهندگان را کند میکنند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوبرنتیز: 01-معرفی