توصیه‌های بورسی از برنامه‌نویسی که سرباز شد

روزگار سربازی من
روزگار سربازی من


اول اردیبهشت سال 91 بود که بعد از پایان دوره کارشناسی در رشته مدیریت بازرگانی و تلاش ناموفق ام برای ورود به دوره ارشد، وارد خدمت سربازی شدم.

برای من از نظر روحی و روانی، اصلا دوره آسانی نبود. هر روز و شاید هر لحظه از زمین و زمان شاکی و عصبانی بودم.

در واقع غمگین بودم از اینکه درست زمانی که می‌تونستم پروژه‌های کاری بگیرم و درآمد نسبتا خوبی کسب کنم، زمان، عمر و تخصص ام به فنا میرفت!

غیر از لحظاتی که گاهی به برکت حضور دوستان خوبم، چند دقیقه ای اوضاع را فراموش می‌کردم، اغلب اوقاتش، از سخت ترین و غم انگیزترین ساعات عمرم بود.

زمانِ مرخصیِ خیلی کمی داشتم؛ و خستگی روحی و جسمی اجازه نمیداد حتی به کارهای شخصی برسم چه برسد به کد نوشتن...

من از خودم، و دوستانم از من انتظار داشتند که کد هم نوشته بشود! و حتی بعضی ها با تهدید به شکایت من را تحت فشار گذاشتند!

خلاصه که این دوره با فلاکت واقعی سپری شد و من تقریبا نتونستم کار زیادی بکنم.

امروز که بعد از سالها به اون شرایط نگاه می‌کنم می بینم چقدر نادان بودم، بیخود حرص خوردم و چقدر بیجا می‌خواستم یک تنه آپولو هوا کنم.

می پرسید چرا؟ چطور می‌دانم که بیخود تلاش کردم و حرص خوردم؟

چون حالا خیلی خوب میدانم شرایط می‌توانست بسیار متفاوت باشد و تقریبا هیچ کاری هم لازم نبود بکنم!

من از چند سال قبل تر، تجربه بورس و معاملات سهام را داشتم و مختصری با بازار سهام آشنا بودم. فقط باید چند تا سفارش خرید سهام می‌دادم و میرفتم پیِ کارم.

اوایل سال 91 کمی بیشتر از 10 میلیون تومان پس انداز داشتم (زمانِ دلار حدود 3 هزار تومانی، نزدیک به 50 میلیون تومانِ الان) که بابت این پس اندازم در بانک ماهانه حدود 70هزار تومان سود روزشمار می‌گرفتم!

بیایید "شاخص کل" بورس را نگاه کنیم:

نمودار ماهانه شاخص کل بورس در سالهای 91-92
نمودار ماهانه شاخص کل بورس در سالهای 91-92


شاخص در ابتدای سال 91 بین 26 تا 27 هزار نوسان می کرد، و پایانِ 92 در محدوده ای بین 80 تا 88 هزار نوسان می کرده است.

اگر در آن دوره 2ساله، پس اندازم را تبدیل به سهام می‌کردم، با در نظر گرفتن دو وضعیت خوش بینانه و بدبینانه، سرمایه ام با چیزی بینِ 196 تا 230 درصد صعودِ شاخص همراه می‌شد.

که با رقمِ پایینی، چیزی حدود 19 میلیون تومان سود در انتظارم بود.

این همه سود ضمن اینکه، نه دوستانم از من شاکی بودند! نه حرصِ انجام نشدن پروژه ها را می‌خوردم! نه عصبانی از اینکه فلان احمق اجازه مرخصی نداد!

کاسبیِ من در آن بُرهه، سود بانکی (که قطعا با حساب نرخ تورم، سودش منفی میشد) بعلاوه چیزی بین ماهانه 100-200 هزار تومان بود، که با بحث‌های دایمی، حرص و استرس همراه بود.

در حالی که می توانست ماهانه نزدیک به 1 میلیون تومان (زمانِ دلارِ 3-4 هزار تومانی) باشد، بدون آن همه دغدغه!

در آن دوره ی سخت، در واقع به جای اینکه من بخوابم و سرمایه ام برایم کار کند، من مثل چهارپا کار می کردم، در حالیکه سرمایه ام خواااب بود، خواااب

من در آن زمان، درباره بازار سرمایه مطالعه، تجربه، و درک درستی نداشتم، ضمن اینکه بیش از حد بابت اتفاقات هیجان زده بودم، و متاسفانه اطرافم را نگاه نکردم و فرصت‌ها را ندیدم؛ و هزینه های بسیار زیادی بابت این کم کاری‌ام دادم.

چند توصیه

  • دایم مطالعه کنید و درباره انواع بازارهای سرمایه یاد بگیرید.
  • هرگز بازار سرمایه را کنار نگذارید؛ شاید گاهی از آن متنفر باشید، اما احساسات خودتان را کنترل کنید.
  • به فرزندان خود مدیریتِ سرمایه و سهامداری بیاموزید. وارن بافِت (از بزرگترین سرمایه داران دنیا) اولین سهام خود را در 11 سالگی خریده است.
  • بخش کوچکی از پس اندازتان بصورت نقد در بانک بماند. (برای روز مبادا + شکار فرصت ها)
  • برای بلندمدت سهام بخرید، مخصوصا زمانی که نمی توانید خودتان با آن سرمایه کاری کنید و تورم هم بالاست.
  • از منفی شدن بازار نترسید و در برهه های حساس، کمتر هیجان زده شوید.