داستان مهاجرت من
این روزا تو لینکدین پیغام های زیادی برام میاد درباره اینکه چطور میشه کاری مهاجرت کرد. این باعث شد که به این فکر بیوفتم که توی یه پست توضیح بدم برای من چطور اتفاق افتاد شاید بدرد کس دیگه هم خورد.
این داستان رفتن من هست، اگه حوصله خوندن ندارید برید انتهای نوشته، اونجا فقط نکاتی که به نظرم مهم هست رو لیست کردم. این واقعا به این معنی نیست که حرفی که من میزنم درسته و راه رستگاری اینه. این فقط نظر و راه من هست و نظر و راه شما محترم هست.
من حامد هستم، 27 ساله و از سال جدی 93 برنامه نویسی میکنم. میتونم بگم به جز چند مورد جزئی همیشه به صورت متمرکز با ++C کار کردم.
من از همون روزهای اول کاریم به فکر رفتن از ایران بودم. اون موقع مثل خیلی از برنامه نویس های تازه کار غرور و اعتماد به نفس زیادی داشتم و همیشه با خودم فکر میکردم هیچ کاری نیست که من از پسش برنیام و هر شرکتی باید از خداش باشه که منو داشته باشه.
به نظر من چیزی که باعث میشد من این فکر رو بکنم این بود که خوب تا الان هرچی ازم خواستن رو تونستم انجام بدم، خوب پس به اندازه کافی خوبم. چیزی که من نمیدونستم اینه که انجام دادن داریم تا انجام دادن.
اولین باری که شروع کردم برای اپلای کردن برای شرکت های خارجی سال 94 بود. با کمک یه دوست آلمانی که توی یکی از انجمن های برنامه نویسی باهاش آشنا شدم، یه کاور لتر نوشتم و به همراه رزومم برا کلی شرکت فرستادم. دریغ از یک دعوت به مصاحبه...
این دوستی که گفتم یه برنامه نویس خیلی خوب بود و بعد از اینکه بهم چشم دیدم که هیچ جا منو نمیخوان خیلی مهربانانه بهم گفت حامد، تو هنوز خیلی کم تجربه ای، بیا این کتابهایی که بهت میگم رو بخون.
اون زمان یادمه که خیلی بهم برخورد از این حرف. چطور کسی جرئت میکنه به من بگه به اندازه کافی خوب نیستی؟؟ اصلا اون کتابا رو نخوندم. با خودم گفتم مشکل سابقه کاریه. یه چند سال بیشتر کار میکنم، سابقه کاریم زیاد میشه بعد دوباره اپلای میکنم.
2 سال گذشت و فکر رفتن کمرنگ تر شده بود و من با کمی سابقه بیشتر به این نتیجه رسیده بودم که هنوز خیلی مونده تا حرفه ای بشم واسه همین همش اقدام دوباره رو عقب می انداختم. یه روز لینکدین رو باز کردم و دیدم یه پیغام به زبان انگلیسی دارم از یه شرکت بزرگ تو هلند که ما نیرو میخوایم و فلان. خیلی خوشحال شدم و جواب دادم که میخوام اپلای کنم و این حرفا.
مرحله اول یه تست آنلاین بود که اون مرحله رو لب مرز قبول شدم. بعد صحبت با منابع انسانی بود و بعد مدیریت و مرحله آخر مصاحبه فنی که مهمترین بود. کسایی که برنامه نویسی ++C میکنن میدونن این زبان چقدر میتونه ریزه کاری داشته باشه و چقد مبحث درش برای یادگیری وجود داره.
از اونجایی که من خیلی اهل مطالعه نبودم و کارا رو زمان انجامشون یاد گرفتم یکم سردرگم بودم که خوب من میتونم یه سری کارا رو انجام بدم ولی حرف زدن دربارشون رو بلد نیستم! اگه ازم سوال بپرسن چی بگم اخه؟
روز مصاحبه رسید و همین اتفاق افتاد. هرچی ازم پرسیدن یه چیزایی میدونستم ازش ولی درباره هیچی مطمئن نبودم و هیچ سوالی رو درست جواب ندادم. دو هفته بعد، جواب اومد و خوب رد شده بودم. خیلی ناراحت بودم ولی یه چیز مهم رو فهمیدم. مطالعه مطالعه مطالعه.
عزمم رو جزم کردم، با خودم گفتم دیگه شروع میکنم مطالعه کردن. اولش یکم گیج بودم که خوب از کجا شروع کنم حالا؟ اینطوری که من مصاحبه رو خراب کردم خیلی چیزا هست که بلد نیستم. اشتباه هم نمیکردم، واقعا خیلی چیزا بود که باید یاد میگرفتم. از همین گیجی و دوریه راه بازم ناامید شدم و مطالعه رو ادامه ندادم.
فکر میکنم یه سالی گذشت تا یه روز توی فید یوتوب یه ویدئو اومد برام از کنفرانس ++C. بازش کردم و نشستم نگاه کردم. یکی دوتا مطلب که خیلی برام نامفهموم بود تو این سال ها، خیلی خوب فهمیدمشون. پس راهش اینه! فیلم آموزشی!
شروع کردم سرچ کردن واسه فیلمای آموزشی که با خودم قرار گذاشتم که هرروز یک ویدئو ببینم و هرروز یه چیز جدید یاد بگیرم. همین کارو هم کردم. همه چیزی خیلی خوب داشت پیش میرفت. هرروز که از سر کار میومدم یه ویدئو میدیدم و موقع خواب با خودم مرور میکردم که چی یاد گرفتم.
با ادامه این روند خیلی حس بهتری نسبت به دانشم تو این زمینه پیدا کردم و نسبت به آینده خیلی خوشبین تر شدم. تازه فهمیدم که خدای من، چقدر من نمیدونم! تا الان چیکار میکردم؟؟؟
بعد از حدود دوماه مطالعه مستمر یکم اعتماد به نفسم بیشتر شد. یه شب تصمیم گرفتم رزومه بفرستم برا همون شرکتی که قبلا رد شده بودم ازش. فردای روزی که رزومه فرستادم دعوت به تست آنلاین شدم. این بار با نمره خیلی خوبی تست آنلاین رو قبول شدم.
مراحل بعدی هم گذشت و بعد بهم گفتن که برای مصاحبه نهایی باید بیای هلند! بله این بار دیگه غیرحضوری نبود. اولش خوشحال شدم، خوب یه سفر رایگاه به هلند! چی بهتر از این؟ چه میدونستم که صف سفارت 3 ماهه؟ بعد از باخبر شدن از قضیه سفارت، با خودم گفتم که اینم از این، کسی 3 ماه برای من صبر نمیکنه که.
به شرکت خبر دادم قضیه رو و اونا گفتن اشکال نداره، 3 ماه دیگه بیا! این برای من فرصت خیلی خوبی بود. 3 ماه فرصت مطالعه و آماده شدن برای مصاحبه. برنامه عوض شد. جای روزی یه ویدئو و یاد گرفتن یه چیز تبدیل شد به هرچنتا که میتونی! روزای تعطیل شاید 6-7 تا ویدئو میدیدم و انجام میدادم و یادداشت بر میداشتم.
2 ماه و بیست روز گذشت و خودم باورم نمیشد که چقد چیزایی که برام خیلی سخت بود رو یاد گرفتم! ایمیل زدم به شرکت که خوب حالا دعوت نامه رو بفرستید برام 10 روز دیگه وقت سفارت دارم (البته وقت سفارت نبود، vfs کارای ویزای کوتاه مدت رو انجام میده).
در کمال تعجب، جواب دادن که چون از ایران هستی حتی اگه قبول هم بشی ما نمیتونم اسپانسر ویزات بشیم!!! پس بیخیال! مخم داشت سوت میکشید! ازشون پرسیدم خوب اگه اینطور بود چرا از اول نگفتید و توی جوابشون حس کردم که کلا خیلی در جریان نیستن برای همین زنگ زدم به سفارت و قضیه رو پرسیدم. سفارت گفت که اصلا مشکلی نیست و ایران و غیر ایران نداره، اگر به توافق برسید هیچ مشکلی برای رفتن از ایران نیست.
پیغام دادم به شرکت و براشون توضیح دادم قضیه رو و بعد از کلی پیغام و پسغام متوجه شدن که مشکلی نیست و نامه رو برام فرستادن. 10روز بعد از وقتم، ویزای کوتاه مدت (1ماهه) برام اومد و حالا جدی جدی وقت رفتن بود!
حدود 20 روز مونده به رفتنم یه آگهی شغلی توی استک اوورفلو توجهم رو جلب کرد. خیلی جالب به نظر میرسید. گفتم خوب اشکالی نداره برا اینم میفرستم الکی. فرستادم و خیلی زود جواب دادن و دعوت کردن به مصاحبه تلفنی. زنگ زدن و سریع رفتن سر اصل مطلب، مصاحبه فنی. مصاحبه فنی به معنای واقعی عالی پیش رفت. اونجا بود که فهمیدم این وقتی که برای مطالعه گذاشتم هدر نرفته.
اینیکی شرکته بر خلاف اولی خیلی سریع بود تو پروسه ارزیابیش و مرحله بعدی رو برای 3-4 روز بعد هماهنگ کردن. مرحله بعدی یه تست بود که اول برات توضیح میدادن مسئله رو بعد 1 ساعت وقت داشتی انجامش بدی و بعد زنگ میزدن درباره راه حلت ازت سوال میکردن.
انجامش دادم و درکل خوب بود. 2 ساعت بعد زنگ زدن که مرحله بعدی رو برای هفته دیگه هماهنگ کنیم که صحبت با مدیریت و منابع انسانی بود. اونو هم انجام دادم و حالا 4-5 روز مونده بود به رفتنم برای مصاحبه برای شرکت اول در هلند.
خلاصه رفتم اونجا و این مصاحبه هم خیلی خوب پیش رفت. اتفاق جالبی که افتاد این بود که بعد از مصاحبه وقتی تو شرکت نشسته بودم تا تاکسی بیاد وصل شدم به وای فایشون و ایمیلم رو چک کردم. اون شرکت دیگه برام آفر فرستاده بود. خیلی خوشحال بودم. تو همون حین یکی از مدیرایی که باهام مصاحبه کرده بود امروز اومد و بهم گفت یه خبر خوب دارم برات. قبول شدی، ما میخوایمت!!
باورم نمیشد! حالا دوتا پیشنهاد دارم!! منی که فکر میکردم اینقدر نمیدونم که اصلا نمیدونم از کجا شروع کنم. مثل یه رویا بود برام.
درنهایت شرکت دوم (مصاحبه غیر حضوری) رو انتخاب کردم چون مشخصا کارا رو سریع انجام میدادن و میدونستن دارن چیکار میکنن و این مهمه وقتی قراره ویزا بگیری. واقعا هم همینطور شد. شاید باورتون نشه که گرفتن ویزای هلند وقتی از شرکتی دعوت دارید چقدر میتونه آسون و بی دردسر باشه!
از اونجایی که vfs کارای ویزای کوتاه مدت رو انجام میده سفارت خیلی سرش خلوته و معمولا برای 10 روز بعد وقت داره و ویزا هم حدود 1 هفته تا 10 روز طول میکشه تا بیاد. بدون هیچ دردسری.
الان حدود 8 ماه هست که اینجام و هنوزم عادت هرروز یه چیز جدید رو یاد بگیر رو حفظ کردم، چون هدف نهایی فقط رفتن نبود. آرزومه یه روز من باشم که میرم توی کنفرانس سالانه ++C صحبت کنم. خیلی دوره ولی شاید یه روز تونستم.
کلی روده درازی کردم ولی کل صحبت هام خلاصه میشه تو چنتا نکته:
1- اعتماد به نفس و غرور کاذب برا هممون پیش اومده و میاد. وقتی میتونیم پیشرفت کنیم که چشممون رو باز کنیم و ببینیم چقدر نمیدونیم. (برای حل مشکل اول باید مشکل شناسایی بشه)
2- مطالعه مطالعه مطالعه. ما تو دوره ای زندگی میکنیم که همچی رو اینترنت هست پس دسترسی داریم. آره خیلی چیزا واسه یاد گرفتن هست ولی با خودتون قرار بذارید روزی یک چیز یاد بگیرید. آهسته و پیوسته.
3- آموزش تصویری خیلی میتونه کمک کنه. از یوتوب غافل نشید.
4- نگران ویزا و سفارت نباشید. اگر پیشنهاد کاری داشته باشید و اثبات کرده باشید که با ارزشید در همه کشورا بروتون بازه.
5- نیازی به گفتن نیست ولی باید توانایی صحبت به زبان انگلیسی رو تا حد خوبی داشته باشید.
6- برای همه آگهی های استخدامی رزومه نفرستید. بگردید و برای کاری که به توانایی هاتون میخوره اپلای کنید. اپلای زیاد کردن شانستون رو بالا نمیبره.
7- صبور باشید. کاری رفتن احتمالا سختترین راه رفتنه. صبر داشته باشید.
8- کاور لاتر خوب میتونه خیلی تاثیر داشته باشه. وقت بذارید و بخونید شرکتی که دارید براش اپلای میکنید چیکار میکنه و یه کاور خوب براش بنویسید نه اینکه یه کاور داشته باشید و برای همه بفرستید. کاور باید حس شخصی داشته باشه. یادتون باشه کاور تنها راهی هست که شما میتونید با شرکت صحبت کنید و قانعشون کنید که برای مصاحبه دعوتتون کنن.
9- اگر تو مصاحبه ای رد شدید، سرخورده یا عصبانی نشید. برید چیزایی که ازتون پرسیدن و بلد نبودید رو پیدا کنید و یا بگیرید. باید صبر داشته باشید، این اتفاق یه روزه نمیوفته.
در نهایت، همونطور که گفتم فیلد تخصصی من ++C هست، هیچ ادعایی ندارم که من چیزی بیشتر از شما میدونم ولی اگر همکار هستید و حس کردید میتونم کمکی بهتون کنم، بهم پیغام بدید، در حد سوادم جواب میدم.
ایمیل من: hamedbabaeyan@yahoo.com
موفق باشید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
آموزش کامپیوتر به کودکان (1)
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربه کار با فلاتر : مناسب برای پروژه های متوسط
مطلبی دیگر از این انتشارات
python یا c# چه بسا f# مسئله این است!