دانشگاه به چه دردی میخوره ؟

زمانی که پیش دانشگاهی بودم، تنها چیزی که میخواستم این بود که یک دانشگاه خوب قبول شم. توی اون زمان فکر میکردم وقتی یک دانشگاه خوب قبول شم، دیگه پولدار میشم چون یک کار خوب پیدا میکنم، بزودی یک ماشین توپ میخرم و ... ! الان که 2 سال و خورده ای از فارغ التحصیلی من میگذره یک سوالی که از خودم میپرسم اینه که دانشگاه به چه درد من خورد ؟

الان همتون با صدایی رسا و بلند داد میزنید به هیچ دردی :-) ولی نظر من با شما کمی متفاوت هست. دانشگاهی که من بودم دولتی بود و من در یک شهر دیگه دانشجو بودم. خوب ترم اول من بهم بسیار سخت گذشت. برای اولین بار زندگی خوابگاهی رو تجربه میکردم، با افراد بزرگتر از خودم هم اتاق بودم و طبیعتا سختی هایی که زندگی خوابگاهی داشت. اینا تازه شروع داستان من بود.

وقتی شما دانشگاه دولتی در یک شهر دیگه باشید، با قشر های مختلف جامعه و دانشجو های دیگه ای از تمامی شهر های ایران آشنا میشید. همین شناخت آدم های مختلف با برخوردهای مختلف، خودش کلی واسه من چالش ایجاد میکرد. من در ترم اول با 5 هم اتاقی از شهر های مختلف ایران و فرهنگ های متفاوت آشنا شدم. لباس شستن و غذا درست کردن رو هم که بگذریم :-)، سخت ترین کار های دنیا بودن.

من از اون اول دوست نداشتم صرفا به درس های دانشگاه قناعت کنم، واسه همین چون رشته ما به دانشگاه تازه وارد بود توی ترم دوم انجمن علمی مهندسی فناوری اطلاعات رو راه اندازی کردیم. اینجا بود که برای اولین بار با فعالیت های فوق برنامه دانشگاه آشنا شدم. توی انجمن های علمی ما برای دانشجو های هم رشته ایمون کلاس ها، سیمنارها و کارگاه های آموزشی برگزار میکردیم که این خودش خیلی به من توی جهت گیری ذهنیم کمک کرد.

من از همون دوران نوشتن رو دوست داشتم واسه همین توی سال سوم دانشجو بودنم، نشریه الکترونیکی ITEM که برگرفته از کلمه Information Technology Electronic Magazine ( صرفا جهت اطلاع :-) ) بود رو راه اندازی کردم و تعریف از خود نباشه توی دو سال، هر سال تونستیم با کمک همه تیم تحریریه، مقام نشریه برتر رو توی جشنواره درون دانشگاهی حرکت بگیریم. این موضوع هم باعث شد تا با یکی دیگه از علایق خودم آشنا شم و اینکه الان هم دارم مینویسم، مدیون همون دوران هستم.

کار دانشجویی هم یکی دیگه از مواردی هست که بهتون کمک میکنه هم درس بخونید و هم یک پولی رو که کمی توی هزینه هاتون کمک کنه رو بدست بیارید. حداقلش اینه که با کسایی آشنا میشید که خیلی میتونه توی ادامه بهتون کمک کنه. مثلا من با خیلی اساتید ارتباط خوبی داشتم چون کامپیوترشون خراب میشد و من میرفتم و براشون درستش میکردم به عنوان کار دانشجویی و همین باعث خیلی کمک ها بهم شد که ازش میگذریم :-) .

دانشگاه شاید به من کار کردن رو یاد نداد، شاید نتونست درس های خیلی مفیدی رو بهم یاد بده، ولی کمک کرد بهم که زندگی کردن رو یاد بگیرم، یاد بگیرم روی پای خودم بایستم و مهم ترین چیز که بهم کمک کرد این بود که جهت گیری ذهنیم به سمتی بره که تبدیل بشم به کسی که الان هستم. اگر بخوام یک توصیه بهتون بکنم به عنوان یک دوست اینه که هیچ وقت به کتاب های درسی قناعت نکنید. توی فوق برنامه های دانشگاه شرکت کنید و خودتون و ذهنتون رو آماده محیط کار کنید. مطمینا دانشگاه اون چیزی نیست که همیشه تصورش رو داشتیم ولی انقدر میشه توش زندگی کردن رو یادگرفت که بازم ازش تشکر کنم، دانشگاه ممنونم که کمکم کردی.

راستی روز همه مهندس های عزیز مبارک. اگر دوست دارید از چالش های مهندس بودن هم بدونید مطلب زیر رو هم بد نیست مطالعه کنید.
http://vrgl.ir/h7U8q