لوپ فکری استارتاپی!

مشاوره استارتاپ جاب تیم
مشاوره استارتاپ جاب تیم

⛱ چندسالی میشه که استارتاپ ها بعنوان یک محرک اقتصادی اما با هزینه های خیلی کمتر شناخته شدن (جای بحث داره !)
منظورم از محرک اقتصادی اینه که بتونن اشتغال ایجاد کنن مخصوصا از نوع ارز آور

?! اما مسئله فعلی ما خود استارتاپ نیست
مسئله اصلی الان نیروی کارآمد و خوب هستش که از ۱۰۰ رزومه فقط ۱۰ تا شاید قبول بشه
و از این ۱۰ تا ۱ نفر فقط برای مصاحبه بیاد!


یکی از بزرگترین مشکلات برای یک شرکت نداشتن نیروی خوب و پر اشتیاق برای یادگیری هستش

بریم سراغ استارتاپ ها و بررسی کنیم که چه ضرر های جبران ناپذیری به پیکره جامعه فعلی وارد کردن به جای مفید بودن !؟
الان با خودتون فکر میکنید که اصلا هم اینطور نیست و استارتاپها خیلی هم مفید بودن

بله حرف شما هم درسته مفید هستند
اما اجازه بدید یک دید کلی هم به این قضیه بندازیم که چرا ضررهای جبران ناپذیری هم وارد کردند

چند سالی هست که به صورت متمادی به مراکز استارتاپی دعوت شدم
مثل دانشگاه تهران، کارخانه نوآوری (یه مدت اینجا هم بودیم ) ، سامسونگ و ...

بیشتر تیم هایی که دیدم اولا تقریبا ۸۰ درصد با برنامه نویسی حالا چه کم و چه زیاد سرو کار داشتن
وقتی با هرکدوم صحبت میکردید مخصوصا کسانی که خود رو بعنوان کوفاندر معرفی میکردن از تخصص های عجیب و غریبی میگفتند که در این ۱۰ سال برنامه نویسی حتی لمس نکرده بودم
مگر یک فرد تا چه حد تایم داره که بتونه به این مسائل مسلط بشه!
اصلا مسلط بودن از دید این افراد واقعا چطوری محاسبه شده؟ (دقیقا مثل رزومه هایی که مثلا زدن ۸۰ % مسلط به php و ...)

حتی یکبار دیدم که یک تیم میخواست با jquery سایت های استخدامی رو کراول و حتی با jquery پی دی اف هارو هم بخونه اونم زبان فارسی!
ایده هایی عجیب و عجیب!

حالا بنظرتون چند درصد از این استارتاپ ها موفق شدند؟ تا حالا آمار گرفتید؟
هیچ آمار دقیقی وجود نداره!

اما بریم سراغ بررسی این افراد که صاحب یا سهامدارن یا بعنوان فریلنسر تایمی کنار یک استارتاپ هستند

بگذریم از اشتباهات منتورهایی که خودشون حتی یک کسب و کار موفق ندارند و به این استارتاپ ها مشاوره میدن!

اجازه بدید برگردیم به لوپ فکری استارتاپی
فریلنسرها و صاحبان (سهامداران) استارتاپ ها دچار خودشیفتگی خاصی شدند! چون از همین الان خودشون رو رئیس میدونن سرتایم نمیان سرتایم نمیرن، به هیچکس جواب پس نمیدن و ...
الان میگید این که خوبه
بله خوبه اما برای یک بیزینس موفق

بزارید یک مثال بزنیم یک کلونی مورچه رو درنظر بگیرید کلونی اول دقیق و مثل ساعت سرتایم کار میکنند هر کسی وظیفش مشخص شده و درحال انجام هست
اما یک کلونی دیگه رو در نظر بگیرید مورچه کارگر دنبال غذا نمیره
مورچه نگهبان از لونه محافظت نمیکنه و میگیره میخابه
ملکه میگه من رئیسم اصلا دوس ندارم تخم بزارم و ....
میشه داستان بیشتر استارتاپهای فعلی

حالا ببینید که این نیروها که اکثرا حتی سواد یک پروژه واقعی و بزرگ رو ندارن شکست میخورن

الان این نیروها برمیگردن به بازار کار عادی ورزومه ارسال میکنن برای آگهی های استخدامی

چون قبلا آرزوهای بزرگی داشتند و فکر میکردند یک شبه میرسند بهشون و الان شکست خوردن پس اعداد بزرگ برای حقوق و تایم های شناور و راحت برای کارشون درخواست میدن
اما با مخالفت شرکت ها روبه رو میشند
بالغ بر ۹۰ درصدشون اصلا برای مصاحبه نمیرن و با مصاحبه تلفنی بهشون برمیخوره این شرایط

و فرداش یه ایده جدید به ذهنشون خطور میکنه و با تشکر از منتورها و شتاب دهنده های بی سواد باز هم وارد این لوپ میشند

این یعنی لوپ عجیب استارتاپی که شاهد تکرارش هستیم

عزیزان شما قبل از همه چیز نیاز به تجربه دارید لطفا تایمی هم برای یادگیری بزارید و با استفاده از چند کتابخانه پایتون فکر نکنید که الان همه چیز رو بلدید این تفکر کاملا اشتباهه

بهزاد میرزازاده