روزنامه شریف/ اخبار راستکی دانشگاه صنعتی شریف را از روزنامه دنبال کنید.
نان، درس و هوس فرار
دانشجوی دکتری باید تمام وقت در دانشگاه باشد و حق کار کردن در بیرون دانشگاه ندارد. احتمالا این قانون که چندان هم سفت و سخت اجرا نمیشود، برای بالا رفتن کیفیت خروجی دکتری مصوب شده. این در حالی است که دانشجوی دکتری درآمدی از سوی دانشگاه ندارد، یعنی کسی که به فکر دکتری است، باید تا 30 سالگی قید ازدواج، درآمد و خیلی چیزهای دیگر را بزند یا پشتش به جیب پدرش گرم باشد و چشیدن طعم استقلال و روی پای خود ایستادن را تا آن زمان به تعویق بیندازد.
تجربه یک دانشجوی اخراجی دکتری باعث شد یک بار دیگر داغ دلمان برای پیردانشجوهای بیکار و بیپول تازه شود. درست است که فرد مورد مصاحبه روزنامه کمی خاص است و آنطور که میگوید تا ترم 9 هم چیزی دست استاد محترم نداده، با این حال همه آنهایی که دکتری را در دانشگاه به سرانجام رساندهاند، سختیهای نداشتن کار و درآمد مکفی را حس کردهاند و میفهمند که این دوستمان چطور از رتبه یک کنکور دکتری به اخراج از دانشگاه رسیده است.
ورودی چه سال و رشتهای هستی؟
من دانشجوی دکتری دانشکده ریاضی بودم. کارشناسی را سال ۸۶ در دانشگاه خوارزمی شروع کردم. سال ۹۰ برای ارشد به شریف آمدم و دکترا را سال ۹۲ شروع کردم. در همه دورهها ریاضی کاربردی میخواندم.
چه زمانی ازدواج کردی؟ برای تأمین هزینههای زندگی چه میکردی؟
قبل از دفاع پایاننامه ارشد با یکی از همکلاسیهایم عقد کردیم. قبلش در خانه پدر و مادرم در تهران زندگی میکردم و هزینه زندگی را والدینم تأمین میکردند اما از زمان عقد پولی از والدینم نگرفتم. در واقع زندگی متأهلی را با دو سه میلیون تومن قرض شروع کردیم.
بعد از عقد سه چهار ماهی دنبال کارهای مختلف مثل تدریس و برنامهنویسی بودم. یک روز که به میدان انقلاب رفته بودم، یکسری آگهی انجام پروژههای درسی دیدم. خودم را معرفی کردم و حدود یک سال پروژههای درسی انجام میدادم؛ پروژههایی مثل پیادهسازی الگوریتم، مقاله با Matlab یا پیادهسازی ماشین حساب با C++، مشاوره پایاننامه ارشد ریاضی و صنایع و...
این مدت در خوابگاه متأهلی شریف زندگی میکردیم، چون همسرم اهل شهرستان دیگری بود و دانشجوی دکتری دانشگاه خوارزمی. کاری که با آن پول درمیآوردم، با اینکه به نظرم اخلاقی نبود ولی در آن زمان راه حل خوبی بود، چون میتوانستم همزمان کلاسهای دکتری را بروم و پول هم دربیاورم.
استاد دکتری را خودت انتخاب کردی؟ شناخت داشتی یا مجبور به انتخاب شدی ؟ معیارت برای انتخاب چه بود؟
خودم انتخاب کردم. پایاننامه ارشد خودم و همسرم هم با او بود. من دوست داشتم روی موضوعهای مرتبط با پردازش تصویر کار کنم. آن زمان تا جایی که من میدانستم، اغلب استادان یا تخصصشان یکی از شاخههای ریاضی محض بود و کاملا بیربط به پردازش تصویر. حتی در دوره دکتری درس کاربردیای نبود که من در ارشد پاس نکرده باشم و مجبور شدم درسهایی بردارم که به گرایشم ربطی نداشت.
استاد من نزدیکترین تخصص را به پردازش تصویر داشت و میشود گفت تنها انتخابی بود که میتوانستم داشته باشم. این را هم باید اعتراف کنم که متأسفانه به اندازه کافی روی استاد تحقیق نکردم، چون در زمان کارشناسی ارشد تجربه بدی با او نداشتیم. در همه درسها هم جزء بهترین دانشجوها بودم و تا زمان دفاع هیچ گزارشی از پیشرفت کار از من نخواست. وقتی پایاننامه را تحویل دادم، یکسری ایراد نگارشی گرفت که تصحیح کردم، نمره دفاعم هم ۱۹ شد. فکر میکردم دکتری هم همینطور خواهد بود و میتوانم همزمان کار کنم و درس بخوانم.
اصلا چرا تصمیم گرفتی دکتری بخونی؟ انگیزه و هدفات چه بود؟
ترم آخر دوره کارشناسی در کلاس یکی از استادها از بچهها پرسید: «کدامتان میخواهید ریاضی را ادامه بدهید؟» از حدود ۵۰ نفری که در کلاس بودیم، تنها کسی که دستش را بالا برد من بودم. من با هدف اینکه ارشد کامپیوتر بخوانم، کارشناسی ریاضی را شروع کردم ولی اواسط کارشناسی بود که متوجه شدم به ریاضی بیشتر علاقه دارم. در این مدت همیشه دانشجوی خیلی خوبی بودم. رتبه ارشدم ۱۴ شد و رتبه دکترا یک. در ترم اول و دوم ارشد تقریبا تمام ساعتهای هفته را در کلاسهایی که برنداشته بودم (مثل سیستمهای دینامیکی، گراف، ریاضیات زیستی، پردازش تصویر دانشکده مهندسی کامپیوتر و...) به صورت مستمع آزاد شرکت میکردم. همه به این خاطر که علاقه داشتم.
هیئت علمی شدن هم همیشه یکی از گزینههای شغلیام بود اما اگر بخواهم دلیل اصلیام را برای خواندن دکترا بگویم، خیلی ساده است: «به ریاضی علاقه دارم».
چرا قصد داشتی حتما همراه با دکتری کار کنی؟ چند ساعت در هفته برای کار در نظر گرفته بودی؟
چند ماه بعد از شروع دکتری به خوابگاه متأهلی رفتیم، پس باید مخارج زندگیام را تأمین میکردم. اوایل که پروژههای درسی میدان انقلاب را انجام میدادم، زیاد وقت نمیگذاشتم اما بعد از سال دوم دکتری شغل برنامهنویسی را به صورت پارهوقت (با حقوق ساعتی ۱۳ هزار تومن) شروع کردم و حدود ۱۰۰ ساعت در ماه کار میکردم. وقتی مشکلاتم با استاد راهنما شروع شد، انگیزهام برای کار کردن روی مقاله به شدت کم شد، از طرفی به زمان مراسم عروسی نزدیک میشدیم و پول بیشتری نیاز داشتیم. پس به صورت تماموقت وارد شرکت اسنپتریپ شدم.
استاد چه برخوردی با کار کردن تو داشت؟
استادم اعتقاد داشت دانشجوی دکتری باید به صورت تماموقت در دانشگاه باشد، به بند قانونی در این مورد هم اشاره میکرد. اول ترمها برای این که دسترسی ثبتنام به من بدهد، همیشه تنش داشتیم. یک ماه قبل از شروع ترم فشار عصبی شدیدی روی من بود. تهدیدش همیشه این بود که ترم بعدی اجازه ثبتنام نمیدهم و اخراجت میکنم. یک سری دیالوگ هست که هیچوقت فراموش نمیکنم:
استاد: تو نباید سر کار بری و باید همه وقتت رو روی پایاننامه بذاری.
من: استاد اگه سرِ کار نرم، چهجوری زندگی کنیم؟ از کجا پول بیاریم غذا بخوریم؟
استاد: اگه مشکل داشتی نباید دکتری میخوندی.
من: الآن حداقل هزینه یه زندگی فقیرانه ماهی یه میلیون تومنه. یعنی شما میگید اگه کسی میخواد توی ایران ۴ سال دکتری بخونه، باید حداقل ۵۰ میلیون تومن پسانداز داشته باشه؟
استاد: آره.
آخر ترم چهار بعد از دفاع از پروپوزال که استاد راهنما قطعی شد، کاملا رفتارش با من عوض شد. بعد از جلسه دفاع به من گفت معلوم است داری کار میکنی و کمتر روی درس وقت میگذاری، از این به بعد باید حواست را جمع کنی و روی پایان نامه وقت بگذاری. در خوابگاه تقریبا نصف زمانم را روی پایاننامه کار میکردم. برای ثبتنام ترم ۶ که رفتم، گفت چرا دانشگاه نیستی و باید هر روز اینجا باشی. گفتم که هر روز نمیتوانم به دانشگاه بیایم، چون سر کار میروم و به پول نیاز دارم، اما کار پایاننامه جلو میرود.
این را هم باید بگویم که استادم در مورد موضوع من تخصصی نداشت و کمکی نمیکرد، در نتیجه دانشگاه رفتن من از نظر خودم کاملا بیهوده بودريال چون فقط روزی سه ساعت باید توی مسیر خوابگاه وردآورد تا دانشگاه میبودم تا به اتاق دانشجوهای دکترا در دانشکده برسم که اصلا مناسب برای درس خواندن و کار علمی نبود. این را هم بگویم که وامی وجود داشت که هر ترم به دانشجوهای دکترا داده میشد و تأیید استاد راهنما را لازم داشت. ترم شش استاد گفت چون از کار کردنات راضی نیستم و دانشگاه نمیآیی امضا نمیکنم. در نتیجه از وام هم محروم شدم.
از دانشگاه و دانشکده هم پیگیری کردی؟
با مسئول دفتر تحصیلات تکمیلی دانشکده حرف میزدیم و میپرسیدیم که چه میشود کرد، گفت هیچ کاری نمیتوانی بکنی. اگر استادت را هم عوض کنی، هیچ استادی تو را قبول نمیکند و اوضاع فقط بدتر میشود.
الان پشیمان نیستی؟
از اینکه وقت زیادی روی دکترا نگذاشتم و سر کار رفتم، اصلا پشیمان نیستم. چون الان تخصص و تجربهای دارم که قابل مقایسه با چیزی که در دانشگاه نصیبم میشد نیست اما از اینکه دکتری و حتی ارشد خواندم و عمر خودم را تلف کردم، از استرسهایی که قبل ثبتنام هر ترم داشتم و از اینکه زودتر انصراف ندادم، کاملا پشیمان هستم.
اگر من دکترا نخوانده بودم تا الآن هم سربازی را تمام کرده بودم و هم ۶ سال سابقه بیمه، با احتساب دو سال سربازی داشتم و میتوانستم مدرک کارشناسی و ارشدم را آزاد کنم.
چه زمانی انصراف دادی؟
بعد از دو سه ترم انگیزهام کمتر و کمتر میشد و در نتیجه کمتر روی پایاننامه کار میکردم و جر و بحث با استاد راهنما سر ثبتنام هر ترم بیشتر میشد. آخرین بار زمان ثبتنام ترم ۹ بالاخره یک پیشنویس از مقاله آماده کردم. استادم متوجه واقعی یا غیر واقعی بودن ایده نشد و فکر کرد که من میخواهم فریبش بدهم. جر و بحث شدیدی اتفاق افتاد. گفت تا وقتی مقاله را کامل ننوشتی دیگر پیش من نیا.
این ترم آخرین ترمی بود که ثبت نام کردم، البته با تعهد اینکه تا آخر ترم مقاله را آماده خواهم کرد. من که از این رفتار خیلی ناراحت شده بودم تا تابستان ۹۸ (آخر ترم ۱۲) نیامدم. اول تابستان دوباره شروع کردم به کار کردن روی مقاله و در عرض دو هفته تکمیلش کردم و برای استاد ایمیل کردم و معذرتخواهی کردم از اینکه تا این حد دیر شده. او در جواب ایمیل گفت که دو نمره U (عدم رضایت) به من داده و من دیگر دانشجویش نیستم.
به تحصیلات تکمیلی دانشگاه مراجعه کردم. گفتند باید درخواست بنویسم تا رئیس تحصیلات تکمیلی دانشگاه بررسی کند. بعد از چند ماه و پیگیریهای متعدد از تحصیلات تکمیلی تماس گرفتند و گفتند اگر تعهد میدهی که تا زمان دفاع هر روز به صورت تماموقت در دانشگاه حضور داشته باشی میتوانی ثبتنام کنی. جواب من نه بود و گفتند در این صورت اخراج خواهی شد.
راستش خوشحال شدم، چون باعث میشد از بلاتکلیفی دربیایم. با تخصصی که در این چند سال به دست آوردم، توانستم زندگی مرفهی داشته باشم. مقایسه کنید با حالتی که کار نمیکردم و تماموقت در دانشکده کار میکردم. در این صورت در چه وضعیتی بودم؟
قانون فقط برای دانشجوهاست؟
· استادان دانشگاه اعتقاد دارند که دانشجوی دکتری باید به صورت تماموقت در دانشگاه باشد. سوال من این است که چرا همین قانون برای استادان اجرا نمیشود؟ خیلی استادان تنها دو روز در هفته در دانشگاه هستند. استاد من در دانشگاههای دیگر هم تدریس میکند و دانشجوی تحصیلات تکمیلی دارد. چرا قانون این اجازه را به استادان میدهد که بیشتر زمانشان را خارج از دانشگاه باشند اما به دانشجوی دکترا این اجازه داده نمیشود؟ احتمالا چون خود استادان این قوانین رو تعیین میکنند.
· سوال بعدی این است که چرا مربوط بودن موضوع پایاننامه با تخصص استاد راهنما در دانشگاه بررسی نمیشود؟ کل زمانی که استاد من برای دانشجوهای دکتری و ارشدش میگذارد، بررسی و تصحیح مشکلات املایی، نگارشی و نه علمی مقالهها و پایاننامه دانشجوهاست. کاری که باید از سوی ویراستار انجام شود.
· همچنین خیلی از دانشجوهای تحصیلات تکمیلی به حقوق خودشان آگاه نیستند و از جانب استاد راهنما مورد سوءاستفاده قرار میگیرند. چه کسی مسئول آگاه کردن دانشجوهاست؟
· این نکته هم جالب است که از نظر بنیاد نخبگان کشور کار کردن در یک شرکت دانشبنیان برای یک دانشجو امتیاز محسوب میشود؟ در حالی که دانشجوی دکتری باید به صورت تماموقت در اختیار دانشگاه باشد و عملا این امکان برایش وجود ندارد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
آموزش کامل ماینینگ اتریوم با کارت گرافیک GPU (قسمت سوم - راه اندازی اولیه ریگ ماینینگ)
مطلبی دیگر از این انتشارات
لوپ فکری استارتاپی!
مطلبی دیگر از این انتشارات
آموزش GDB - قسمت ۰