طنز چه شد که سر کلاس موبایل به دست شدیم

بیایید برگردیم به اول موضوع ، تو خانواده ها جا افتاد که مدرک تحصیلی نشانه ی رستگاری همه ی ما تو دنیا و آخرت شد ؛

شما هم باید فقط تنها از راه تحصیلات دانشگاهی به جایی برسید (حالا نمی خواهیم زیاد به این بپردازیم که آنهایی هم که رفتند سمت خود آموزی الان که داریم دقت می کنیم به چشم ما به رستگاری واقعی رسیدند :D).

حاالا بماند یک سریا برای رسیدن به این برگ کاغذ به غیر از صرف زمان ، چه هزینه مالی میکنند. اینجا دقیقا خود برگه هست نه چیز دیگه ای خدایی ناکرده ! و اینکه این برگه به چه کارشون ممکنه بخوره؟(شما فهمیدین به ماهم بگین!)

و البته مربوط به ما نمی شود که اصلا فلسفه تاسیس بعضی از این مدل مراکز اتلاف وقت و هزینه جوانان چی بود؟؟...

شاید هم این یک توجیه باشد که بخواهیم بیشتر مشکلات را گردن این مراکز بیدازیم و بگوییم یکی از دلایل بی انگیزگی ما همین مراکز بود که باعث شکسته شدن قبح و کم ارزش شدن دانشجویی و دانشجو شد. (مخصوصا در رشته مهندسی K)

یا اصلا چی شد که شغل های خدماتی کم ارزش تر دیده شدند و سطح شعور و سواد افراد مدرک تحصیلی آنها شد ؟؟؟(که البته الان فکر می کنم این مشکل فرهنگی به لطف همون مراکز از بین رفت

و باید احسنت گفت بابت این کار فرهنگی و روشن گریشون :D)

بگذریم....

بعد از اون فشار های ذهنی که قبل کنکور داشتیم و کلی که تلاش کردیم (مثلا ها چون ما که نکردیم منظورم شماهاست :D) رسیدیم به انتخاب رشته و از آنجا که مدرک تحصیلی و درآمد متوسط هر رشته فقط مایه رستگاری بیشتر بود (که شرایط جامعه هم رو نیگا میکردی شاید زیادیم راست میومد ) ، یک لیست قشنگ مرتب کردیم (و همچنان البته که شما از رو علاقه انتخاب کردین).

با یک دید باحالی که داشتیم که دانشگاه مثله قیفه (شما بهتر در جریانی) با دلی شاد و خرامان دانشگاه را شروع کردیم و اصلا بهش فکر نکردیم آغا به کجا میریم :D فقط بریم اغا .

شروع کردیم گوشی به دست سر کلاس ها ، دیدن فوتبال در گارگاه کامپیوتر و همزمان به درس استاد گوش کردن.

غافل ازینکه پیدا کردن شغل برعکس قیفی که تو ذهنمون بود ، مثله رد کردن فیل تو سوراخ سوزن بود. چطور؟؟ کافیه یک نگاه به سایت های کاریابی بیندازید .

وقتی پیشنهادات شغلی و این مهارت های درخواستی برای مشاغل را خوندم فکر کردم که اگه مهندس مکانیک به جای مهندس کامپیوتر می خواستند باید می نوشتند:

مهندس مکانیک مسلط به کارکرد موتور زیردریایی و تانک با تجربه کار حد اقل چهار سال با متوره های انژکتوری حد اقل سابقه شرکت در یک پروژه ساخت ناوهواپیما بر :D .

سخن آخر:

به دور از همه شوخی هایی که بود، عامل اصلی تعیین کننده ی چطور زندگی کردن ، خود ما هستیم.
شاید بهتره دوباره نگاهی به ارزش های زندگیمان بکنیم و دوباره هدف هایمان را بسنجیم که آیا این اهداف با ارزشهایمان هنوز، هم جهت هست ؟ هدف های بهتری می توانیم داشته باشیم؟
که این اشتیاق رسیدن به آرزوها را که محبتی بوده از خدای عزیز باید با جرقه خودآگاهی شعله ورش کنیم و به سوی زندگی بهتر گام برداریم.