داستان یک برنامه نویس عادی
چگونه برنامه نویسی اندروید یاد گرفتم؟
اواخر بهار سال ۹۲ بود که تصمیم گرفتم به دلایلی خودم برنامه نویسی اندروید رو یاد بگیرم. تا قبل اون با اینکه رشتم کامپیوتر بود پایه هام خیلی توی برنامه نویسی قوی نبود و البته بیشتر در زمینه دولوپ بازی مهارت داشتم.
قصه از کجا شروع شد؟
خوب یادمه که فک کردم چطوری یاد بگیرم تا اینکه یه ایده ای به ذهنم رسید. با کارآفرینی دانشگاه روابط خوبی داشتم و یبار یکی از مسئولینش گفت فلانی نمیخوای توی تابستون دوره ای ارائه بدی؟ منم گفتم چرا نمی خوام، دوره تدریس 3D Max (یه نرم افزار طراحی سه بعدی) و تدریس اندروید رو ارائه می دم!
گفت خب پس سرفصل ها و بقیه مشخصات رو ارائه بده تا توی سایت بذاریم، منم گفتم باشه! یه لحظه به خودم اومدم فهمیدم چه غلطی کردم به خودم گفتم که بابا من اصن برنامه نویسی اندروید بلد نیستم که!! گفتم طوری نیست یاد می گیرم تا قبلش. خلاصه رفتم یه سری سایتارو گشتم، اونموقع یه سایتی بود به اسم کمالان (که البته متاسفانه این روزا حال خوشی نداره) رفتم از اون جا و چنتا سایت دیگه سرفصل هارو درووردم و دادم به کارآفرینی و اونام گذاشتن رو سایت دانشگاه.
اولین جلسه کلاس
یادمه بعدش گفتم بابا یه اندرویده دیگه یاد میگیرم، خلاصه انقد پشت گوش انداختم تا رسید به شب اولین جلسه اندروید، که پس از مالیدن دستام بهم گفتم بریم ببینیم اندروید چطوریه. یه سری فیلم اموزشی رو شروع کردم دیدن و تا مقدمات راه اندازی محیط برنامه نویسی و اینا بود و درست کردن یه پروژه Hello World.
گفتم ایول این از جلسه اول. خلاصه فردا رفتیم و با اعتماد به نفس کامل شروع کردم تدریس و اون بخش هایی رو که یاد گرفته بودم رو یاد دادم! =)) خلاصه اون جلسه به خوبی و خوشی تموم شد و گفتم جلسه بعد بخش های اولیه رو توضیح میدیم.
جلسه دوم کلاس - وقوع تراژدی
عصر روز قبل جلسه دوم من داشتم توی سایت اینترنت دانشگاه با لپتاپم کار می کردم (در حقیقت ول می چرخیدم برا خودم) که یهو یادم افتاد باید برم یه جایی (یادم نیست الان). خلاصه رفتمو وقتی برگشتم دیدم بععلهه سایت دانشگاه بستس و همه رفتن و لپتاپم موند اونتو!! گفتم یا خدا من فردا ۸ صبح کلاس اندروید دارم و همه مطالب اموزشیم اونتوعه. به معنای واقعی به چُخ رفته بودم...
برگشتم خوابگاه و تقریبا هیچ سیستمی دم دستم نبود که بتونم باهاش مطالب فردارو اماده کنم، یادمه با بدبختی فیلم هارو پیدا کردم و با اینترنت داغون خوابگاه که ۱۲ به بعد قط می شد دانلود کردم ریختم تو گوشیم و سعی کردم اونتو آموزش هارو ببینم. ولی واقعا تا تست نمی کردم نمی فهمیدم چیکار دارم می کنم (بازم تاکید می کنم که دو روز بود می دونستم یه اپ اندروید چطوری متولد میشه).
با همون وضعی که هیچی بلد نبودم صبح زود زدم بیرون به سمت سایت دانشگاه. با سرعت رفتم پای سیستمم و شروع کردم تند تند دیدن، یادمه تا ۸:۱۵ ۸:۲۰ دیقه یه چیزایی بلغور کردم و سریع رفتم کلاس و با کلی عذرخواهی بابت تاخیر و با اعتماد به نفس جلسه دوم رو شروع کردیم، بازم خداروشکر هیشکی نفهمید که من بلد نبودم. خلاصه با سلام و صلوات هم این جلسه گذشت، دیگه تهش گفتم یه بار جستی ملخک دو بار جستی ملخک دیگه سوم تو دستی ملخک.
دیگه بعد از اون نشستم خوندن و آماده تر رفتم سر کلاسا و بچه ها هم راضی بودن از کلاس و بعد از چند جلسه بهشون گفتم بچه ها منم با شما دارم یاد می گیرم و قبلش هیچی بلد نبودن که دیگه همه خندیدن.
نتیجه گیری
اینطوری بود که من تو ۲ ماه اندروید رو یاد گرفتم و یاد دادم و یادمه اولین اپی رو هم که تو کافه بازار گذاشتم دو ماه بعد از اولین جلسه کلاسم بود.
خلاصه اینکه:
"اگه می خواین چیزی رو بدست بیارین و واسه انجامش منتظر مقدمات هستین، بیخیال مقدمات بشین و خودتونو بندازین تو دلش" و تو عمل انجام شده قرار بگیرین، اینطوری به خودتون اعتماد می کنین و سعی می کنین از مخمصه خلاص بشین.
شما هم از تجربه مشابهتون زیر پست بنویسید و اگر خوشتون اومد اون رو لایک کنین و با دوستاتون به اشتراک بذارین.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دامنه وبسایت چیه؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
ساختن Custom Collection در Swift
مطلبی دیگر از این انتشارات
مفاهیم Little Endian و Big Endian