انتقاد نکنیم؟!

انتقاد نکنیم؟
انتقاد نکنیم؟


فرض کنید در حال قدم زدن توی پیاده‌روی یک خیابان هستید، خیابانی که با سایه درختان بلند و انبوه پوشیده شده و عطر خوش گل‌ها و صدای دیوانه کننده آواز پرنده‌ها روح شما رو نوازش میده. چشم‌ها را به سنگ فرش خیابان دوخته اید به آرامی قدم برمیدارید که ای کاش این خیابان طولانی‌ترین خیابان دنیا بود و هیچ وقت به آخر نمیرسید.

در همین حین صدای فریاد وحشتناکی که هر لحظه از پشت سر به شما نزدیک میشود آرامش فضا را میشکند، به سرعت به پشت سر برمیگردید و آنچه میبینید برایتان قابل باور نیست، یکی از بهترین و نزدیکترین دوستانتان چاقویی در دست گرفته و دوان دوان به سمت شما میآید با فریادی گوش خراش و چهره پر از خشم.

انتقاد مخرب
انتقاد مخرب


همینجا صبر کنید، واکنش شما چیست؟ با خود چه فکری میکنید؟!

واکنش طبیعی این است که یا پا به فرار میگذاریم یا به هر شکلی که شده سعی میکنیم از خودمان دفاع کنیم. مگر چیزی غیر از این است؟

اما نه کمی صبر کنید این مرد دیوانه نیت بدی ندارد او تنها این چاقو را برایمان آورده تا کمی میوه پوست کنیم و با هم بخوریم و لذت بیشتری ببریم. آری به همین سادگی.

این مثال به نظر مضحک و باور نکردنی میآید ولی هر روز با همچنین اتفاقاتی رو برو میشویم و بدون اینکه درست فکر کنیم خودمان هم دچار همچنین رفتارهایی هستیم.

کمک یا تحمیل
کمک یا تحمیل


یادم میآید روزی بچه ها سر کلاس سوال جالبی پرسیدند که آنجا نتوانستم جواب قانع کننده‌ای به آنها بدهم ولی پس از مدتی فکر کردن به نتایج جالبی رسیدم که میخواهم اینجا برایشان مطلب را باز کنم. اگر این متن را میخوانند امیدوارم که به جوابشان برسند. آنها پرسیدند که چرا اکثر معلم‌های ادبیات و دینی علاقه به نصیحت کردن دارند؟

وقتی با این سوال مواجه شدم مرا به چندین سال قبل برد و این درست همان سوالی بود که در ذهن من هم چندین سال پیش تشکیل شده بود. به راستی چرا بعضی‌ها علاقه به نصیحت کردن و یا انتقاد کردن دارند؟

چرا انتقاد؟

بیایید منصف باشیم و از زاویه دید منتقدین و نصیحت کنندگان به موضوع نگاه کنیم. فرض کنید دوست شما در رانندگی به شکل دنده عقب به طرف لبه یک پرتگاه نزدیک میشود و شما کنار ماشین ایستاده‌اید و صحنه را مشاهده میکنید، چه قدر صبر میکنید؟ تا جایی که ماشین سرازیر به دره شود؟ صبر میکنید تنها به این بهانه که من اهل انتقاد و نصیحت کردن نیستم؟ آیا این رفتار خودتان را فضول نبودن مینامید؟

مگر میشود پدر یا مادر باشید و در مقابل اشتباهات فرزندان دلبدتان سکوت کنید؟ پس دیگر آن فرزند کی به شما نیاز دارد و شما چه کمکی میخواهید به او بکنید؟

مگر میتوان یک معلم بود و در مقابل اشتباهات شاگردان بیخیال بود؟ مگر معلم بودن ادعای این نیست که من آمده‌ام تا چیزی به شما بیاموزم که به دردتان میخورد و باعث سعادت شما میشود و اگر سکوت کنید آیا خیانتکار شمرده نمیشوید؟

همه مثال‌های مشابه را فرض کنید آیا یک رئیس در هر مجموعه ای که باشد، میتواند در مقابل کارشکنی‌های کارمندانش سکوت کند؟ آیا یک دکتر جراح چی؟ او میتواند ندانم‌کاری‌های پرستارانش را که منجر به مرگ بیماران میشود نادیده بگیرد به این امید که منتقد و یا نصیحت‌کن خوانده نشود؟

مسلما پاسخ همه ما به این پرسش‌ها منفی است. پس ریشه تنفر از انتقاد کجاست؟ مگر حافظ نمیگوید:

نصیحت گوش کن جانا، که از جان دوست‌تر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

پس چرا جوانان ما از نصیحت فرار میکنند؟

به نظرم باید دلیل را در نوع انتقاد و شیوه بیان آن جستجو کنیم و بعضا هم در غرض و نیت افراد از این کار. مثال اول متن را به یاد بیاورید، آیا میتوانید چاقوی تیز انتقاد را به طرف فرد ناآگاه که غرق در دنیای خوش رنگ و لعاب خودش است بگیرید و با داد و فریاد آرامش غفلتش را به هم بزنید؟ درست است که او تاریک‌های جهل را سایه آرامش راحتی تصور میکند و زمزمه نادانی را صوت دلکش بلبلان میشمارد ولی هر چه باشد او در این سرزمین در آرامش است ولو اینکه تا نابودی فاصله‌ زیادی نداشته باشد. و این درست است که نیت شما کمک به اوست و میخواهید او را از این غفلت بیدار کنید ولی رفتار شما تنها باعث ساخته شدن یک حصار و یا یک دیوار دفاعی محکم به دور او میشود و او برای نجات خودش از دست شما میکوشد نه از دام جهالت.

اگر او نادان است، پس باید بگویم رفتار شما هم دست کمی از جهل ندارد.

نصیحت یا تحقیر
نصیحت یا تحقیر


چگونه انتقاد کنیم؟

همیشه برای بیرون آوردن تیر یا تیغی که به بدن فرو رفته یا برای یک جراحی عمیق نیاز است که حداقل یک بیهوشی موضعی به بیمار تزریق کنند. پس این کمال بی رحمی است که برای جراحی در اعماق روح و جان یک نفر مستقیما به سراغ غده سمی عادات و رفتار بیمار برویم و با تندترین الفاظ شروع به بریدن و زخم کردن روح او کنیم .

نویسنده بزرگ دیل کارنگی در کتاب آیین دوست‌یابی که توصیه میکنم شما هم این کتاب را بخوانید. یک روش معرفی میکند، میگوید همیشه قبل از اتنقاد کردن از شخص، اول از او تعریف کنید.

به نظرم دیل کارنگی هم به دنبال یک بیحسی موضعی برای بیمارنش بوده و چه بیحسی بهتر از تعریف کردن تا شنونده به شما اعتماد کند و غرق در خوشی و سرمستی شود تا خودش به شما اجازه بدهد به عنوان یک رفیق شفیق شروع به جراحی اعمال و رفتارش بکنید. با این کار شما وجدان خود شخص را بیدار میکنید تا همراه با شما شروع به انتقاد کند و شخص همه حرفهای شما را از جانب خودش بشنود و بپذیرد.

وجدان، بهترین منتقد
وجدان، بهترین منتقد


بیایید یک مثال بزنیم، اوایلی که توی شرکت برنامه نویسی کنترل اعداد مشغول به کار شده بودم، از من خواسته میشد که متن‌هایی برای مارکتینگ و تبلیغات و حتی مناسب برای فضاهای مجازی بنویسم ولی منکه یک دانشجوی رشته زبان و ادبیات فارسی بودم فقط صدای حافظ و سعدی توی سرم میپیچید و هر وقت میخواستم چیزی بنویسم آرایه‌های ادبی و کلمات مسجع و جملات پیچیده ادبی مغزم را پر میکرد به عنوان مثال همان متنی که توی مقاله قبلی برای استاد دانشگاه نوشته بودم را به یاد بیاورید، مگر میشود یه همچنین متنی را گذاشت توی سایت یک شرکت برنامه نویسی یا برای تبلیغات و فضای مجازی از اینطور متون استفاده کرد؟ خب مشخصه که نه و این نکته‌ای بود که من تازه‌کار ازش غافل بودم.

یادمه اولین متنی رو که نوشتم و به سرپرست تیم ارائه کردم دچار یک همچنین اشتباهی بودم و طبیعی بود که سرپرست تیم که اتفاقا دوست صمیمی خودم بود شروع کند به ایراد گرفتن و خندیدن که این مزخرفات چیه تو نوشتی و بگوید همشو پاک کنم و از اول یک متن درست و حسابی بنویسم. درست همان کاری همه ما به عنوان یک مسئول میکنیم و همین کار کافی بود که من اگر میخواستم خیلی محترمانه رفتار کنم لبخندی اجباری بزنم و اون روز را به هر شکلی که شده سپری کنم و از فردا شروع کنم به بهانه آوردن و بعدش هم از کارم خداحافظی کنم و خودم را از فضایی که نمیتونم توش نفس بکشم نجات بدم. ولی کاری که این دوست من کرد این بود اول با حوصله متن رو خوند و کمی با تعجب به صفحه کامپیوتر ذل زد، دل تو دلم نبود که نظرشو بشنوم، بعد بهم گفت چه طور تونستی توی مدت به این کوتاهی یه همچین متنی بنویسی؟ ایول دمت گرم.

همین یک جمله کافی بود تا من تمام دیوار‌های دفاعی دور و برم رو کنار بزنم، باعث شد که کیف کنم و آماده هر گونه انتقادی باشم، اونموقع بود که شروع کرد به اینکه : اما اینجور متن‌ها اینجا به درد ما نمیخورد و توضیح داد که دنیای مارکتینگ با نوشتن متون ادبی چقدر متفاوت هست و از من خواست که این متن رو نگه دارم و باز شروع کنم به نوشتن متنی امروزی‌تر و عامه پسندتر. درسته اون متن رو هنوز داریم و هرگز هم ازش استفاده نکردیم ولی نوع برخورد مسئول بخش تولید محتوا با من تازه‌کار باعث شد که تا هم‌اکنون هم وقتی اون داره شدید‌ترین انتقادات رو به من و متنم میکنه من با دقت گوش بدم و با هم به اشتباهات بخنیدیم و اصلاحشون کنیم، این موضوع نتیجه انتقادپذیر بودن من نیست، به هیچ وجه، من خودم رو خوب میشناسم که اصلا انتقاد پذیر نیستم، بلکه نتیجه درست انتقاد کردن دوستم هست که دانسته یا ندانسته همه دیوارهای دفاعی رو کنار زد و اول دوستی خودش رو ثابت کرد بعد شروع به نقد کرد.

به راستی آیا هیچ نکته مثبتی در اشتباه ترین کار‌ها پیدا نمیشود که ما بخواهیم اول نیمه پر لیوان را ببینیم بعد شروع به انتقاد کنیم؟ بیایید کمی منصف باشیم به هر حال شخصی که این کار را انجام داده آنرا درست میپنداشته که مرتکب آن شده وگر نه که روش دیگری را امتحان میکرد. فقط کافیست خودتان را جای او بگذارید و از دریچه دید او به موضوع نگاه کنید و به حسن نیت او ایمان داشته باشید آنگاه نکات مثبتی هم پیدا میشود. این کار اصلا قرار نیست صرف نظر از دیدگاه صحیح خودتان باشد بلکه کمی زمینه سازی به دور از چاپلوسی برای یک انتقاد سازنده است.

میدانم که اینطور رفتار کردن خیلی سخت به نظر میرسد، چراکه راحت‌ترین راه وقتی که یک اشتباه میبینیم، این است که صدا را بندازی توی سرت و شروع کنی به فریاد کشیدن اینطوری خودت رو خالی میکنی و اسم نصیحت و انتقاد رو روش میزاری، درست همان کاری که اکثر معلم‌ها، مدیران، پدر و مادر‌ها و همسرها انجام میدن، درست کاری که رفتار بارز خود من هم هست. ولی اگر به اطرافیانت علاقه داری و میخواهی با انتقادت بهشون کمک کنی فقط این روش رو تمرین کن مطمئن باش با تمرین میتونی این عادت رو جایگزین کنی و کمتر عصبانی بشی چرا که به قول یک فیلسوف هندی عصبانیت مجازات کردن خود به خاطر اشتباه دیگران است.

مطمئنم شما هم تا به حال در مقابل نقد قرار گرفته اید یا در شرایطی بودید که مجبور به ایراد گرفتن و نصیحت کردن شده باشید. میخواهم برای ما بنویسید که حس شما درباره انتقادهای درست و یا غلطی که تجربه کرده‌اید چه بوده؟ شما هم داستان خودتون رو برامون تعریف کنید. بنویسید که آیا دیدن نکات مثبت قبل از شروع به انتقاد میتونه به شنونده کمک کنه در پذیرش اشتباهاتش یا نه؟

راستی انتشارات ما رو با اسم تفکر آزاد دنبال کنید، من و همین دوستم که دربارش حرف زدیم مقالات متنوعی اونجا انتشار میدیم که برای همه نیازها و سلیقه‌ها جذاب باشه.