مثل یک دختر سوارکاری کن!

ميخوام یکم راجع فیلم Ride like a girl بنویسم و خوندن این نوشته، خطر اسپویل داستان رو داره!


داستان راجع دختری به اسم ميشل پاین است که در خانواده ای سوارکار به دنیا مياد و خواهرها و برادرهاش سوارکارهای ماهر و موفقی هستند، اما جنس علاقه و رویای ميشل کمی متفاوت است؛ علاقه ای که شاید اولش الگو برداری از خانواده به نظر بیاد اما چیزی فراتر از اونه، ميشل آرزو داره برنده جایزه ملبورن که بهترین جایزه سوارکاریه بشه اما مدام این جمله رو میشنوه که: "تو نمیتونی چون هرگز دختری جایزه ملبورن رو برنده نشده!" جمله ای که اکثر دخترها فارغ از اینکه تو چه حوزه ای فعالیت میکنند، یا چه علاقه ای داشته باشند، شنیدنش: "تو نمیتونی، یا نميشه فلان کار رو انجام بدی، چون دختری!" و ما رو با به اصطلاح مانعی مواجه میکنند که نه نقشی تو بودنش داريم و نه میتونیم از سر راه برش داریم. برای همین خانم ها همیشه نیمی از انرژی شون صرف اثبات خودشون ميشه، صرف اینکه نشون بدند که چیزی کم ندارند و ميتوانند یک پزشک خوب، یک ورزشکار موفق با یک سیاستمدار کار کشته باشند. ميشل یکی از اون دختر هاست، برق چشم های Teresa Palmer بازیگر نقش ميشل، بیننده رو به وجد مياره، اشتیاق و علاقه اش برای رسیدن به جایگاهی که همیشه رویاش بوده باعث ميشه با شخصیت داستان همزاد پنداری کنیم. از يه جایی به بعد در روند فیلم، بیننده نه به "ميشل پاین " که به خودش در فیلم نگاه میکنه، باهاش ذوق میکنه، احساساتی ميشه، میخنده، گریه میکنه، جیغ ميزنه و شوکه ميشه... ميشل برای همه قسمت های موفقيتش می جنگه، فارغ از اینکه اطرافیان در کنارش هستند و حمایتش میکنند یا نه! ميشل مادرش رو هرگز ندیده است، با پدرش رابطه خوبی دارد اما از مقطعي از پدرش جدا شده و سعی میکنه بدون حمايت پدر و خانواده اش خودش رو به چیزی برسونه که ميخواد و این شاید نقطه شروع پیروزیش باشد.

به زعم من موفقیت بی شباهت به قیف نیست، تو شروع افراد زیادی تو مسیرش قدم میزارن اما لزوما همه شون طاقت و تحمل سختی های احتمالی راه رو ندارن و يه جایی کم ميارن، يه جایی خسته میشد، يه جایی تسلیم اون صدایی ميشن ما دائم تو گوش شون ميگه: "هی! رها کن! کافیه! نميشه! نمیتونی! برو سراغ يه کار ديگه! " اما اگر به قدر کافی عاشق اون کار باشید، جا نمیزنید، درست مثل يه دختر! اشک هايی که در حین تماشای این فیلم گونه هاتون رو خیس میکنه، برای همه اون وقت هاييه که تو مسیر رسیدن به رویا همه تلاش تون رو نکردید و شاید يه جایی کم آوردید!

سکانسی در فیلم هست که ميشل بعد سختی های زیاد و کم کردن وزن در مدت کوتاه وقتی با پیروزی فقط چند قدم فاصله داره از اسب پرت ميشه پایین و آسیب سختی میبینه و تا به آغوش کشیدن مرگ فاصله چندانی نداره، اما رویاش نجاتش ميده! و یکی از بهترین دیالوگ های فیلم جاييه که بعد بهبودی نصبی وقتی داره برای سواری با اسب محبوبش با مسوولش حرف ميزنه و سعی میکنه متقاعدش کنه، مسوول بهش ميگه :" ميشل، جمجمه ات رو شکستی، گردنت، دوتا آرنج هات، جاییت مونده که آسیب ندیده باشه؟ " و ميشل جواب ميده: "تواناییم برای برنده شدن."

جایی خونده بودم: یک راند دیگر مبارزه کن! وقتی چنان خسته ای که به زور راه میروی، یک راند دیگر مبارزه کن! وقتی بارزوهایت چنان خسته اند که توان گارد گرفتن نداری، یک راند دیگر مبارزه کن! وقتی که خون از دماغت جاری است و چنان خسته ای که آرزو میکنی حرف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود، یک راند دیگر مبارزه کن! و به یاد داشته باش، کسی که تنها یک راند دیگر مبارزه میکند، هرگز شکست نخواهند خورد....