متولد سالهای دور، کرفس لاور و پراکندهنویس
پراکنده از توسعه فردی (قسمت سوم- مرتبط شدن با احساسات)
احساسات به مثابه موتور محرک رفتار آدمی
مرتبط شدن با احساسات یعنی کشف کنی در لحظه چه احساسی رو داری تجربه میکنی، چرا تجربه میکنی و برای بهبود حالت، چه کار باید کنی. اینکه چطور این کارها رو انجام بدیم رو در ادامه میخونیم.
قصه از اینجا شروع شد که امروز حسابی عدم تمرکز داشتم؛ مدام توییتر و اینستاگرام رو چکمیکردم و با اینکه کارهای شرکت حسابی عقب افتاده بود، به هیچ وجه نمیتونستم انجامشون بدم و از اینکه کارام مونده بود حسابی عصبی شده بودم. سرآخر خسته شدم و به خودم گفتم محسن جان، بیشک یه چیزی بهت شده که اینجور رفتار میکنی؛ سعی کن با احساساتت مرتبط شی و راه حلی براش پیدا کنی. بعد، کاغذ و خودکاری که روی میزم داشتم رو برداشتم و شروع کردم به نوشتن:
"امروز چهارشنبه 17 فروردین 1401؛ ساعت 11:35 صبح است و من هنوز کارم را شروعنکردهام. دلم میخواهد با احساساتم مرتبط شوم؛ کمی سخت است! احساس خشم دارم؛ فکرمیکنم دیدهنمیشوم؛ بنظرم..."
یک صفحهی تمام نوشتم؛ یک صفحه از احساساتی که در لحظه تجربه میکردم و از رویدادها منجر به پیدایش این احساسات شده بودند و نیازهای برآوردهنشدهایی که پشتشون بودن؛ در پایان صفحه، به وضوحی در افکارم رسیده بودم و به اینکه چه رفتار سازندهای رو بهتره انتخاب کنم تا احساس آرامش داشته باشم (به جای چککردن مدام گوشی).
تو این دو سال که من با این تکنیک آشنا شدم، چه بارها که بهم کمک کرده. اگه تا حالا ازش استفاده نکردی، بهت پیشنهاد میکنم چندباری تجربهاش کنی.
برای شروع، کافیه روزی چند مرتبه رو خودمون متمرکز بشیم و ببینیم چه احساسات، هیجان و عواطفی رو داریم تجربه میکنیم؛ مثلا من الان خوشحالم یا الان ناراحتم. سعی کنیم به مرور کلمات رو دقیقتر انتخاب کنیم؛ مثلا من الان ذوق دارم، من الان احساس لذت دارم؛ احساس شادی دارم؛ الان دارم کیف میکنم؛ الان غمگینم؛ اندوهگینم؛ احساس کلافگی میکنم؛ احساس خشم دارم؛ احساس ترس دارم؛ احساس پیروزی میکنم و ...
وقتی احساساتمون رو کشف کردیم، میتونیم پی ببریم به منشا این احساسات، به نیازهای برآوردهنشدهمون؛ مثلا من الان احساس سردرگمی دارم، چون علی قرار بوده تا ظهر در مورد برنامه سفر فردا بهم خبر بده و تا هنوز خبری ازش نشده. در حقیقت ما نیاز به امنیت و آرامش داشتیم و چون این نیاز برآورده نشده، ما احساس سردرگمی رو تجربه میکنیم.
وقتی نیاز برآورده نشدهامون شناسایی شد، میتونیم برای ارضاء اون، یک رفتار مناسب و سازنده انجام بدیم. مثلا به جای اینکه منتظر تماس علی باشیم و احساس سردرگمی بیشتری رو تجربه کنیم، خودمون بهش زنگ بزنیم و در مورد برنامه فردا ازش سوال کنیم. همین!
مهمترین هدفم از نوشتن این مطالب، به اشتراکگذاری آموختهها و تجربههای زیستی هست؛ به امید اینکه منجر به بهبود کیفیت زندگی کسی یا کسانی بشه. در قسمت بعدی راجع به مهارت فوقالعادهای صحبت میکنیم به اسم ارتباط بدون خشونت. مهارتی که پیش نیازش شناسایی احساسات هست و به نظرم میتونه تاثیر زیادی بر روابط فردی و اجتماعی بذاره.
مطلبی دیگر از این انتشارات
پراکنده از توسعه فردی (قسمت صفرم- تصمیم)
مطلبی دیگر از این انتشارات
پراکنده از توسعه فردی (قسمت اول- نوشتن)
مطلبی دیگر از این انتشارات
پراکنده از توسعه فردی (قسمت دوم- خودشفقتی)