نقد گفتگو با موسی غنی‌نژاد درباره آینده ایران

صحبت های اخیر موسی غنی نژاد امکان دستیابی جامع تری به نظرگاه سیاسی وی فراهم می کند.

پیش از ورود به دیدگاه غنی نژاد، باید به این نکته توجه شود که مباحث سیاسی در ایران دارای پیچیدگی بوده و معمولا آنچه در پس پرده رخ می دهد با آنچه در ظاهر و نگاه اول به نظر می رسد بسیار متفاوت است.

یکی از عوارض دموکراسی در جوامع واگرا، بروز دو قطبی هایی است که موجب رنگ باختن عقل و خرد و حکمت و فهم و شعور می شوند. یکی از این دو قطبی ها امروز در فضای سیاسی جامعه ما میان دو طیف ایجاد شده. یک طرف هواداران لیبرالیسم، مانند موسی غنی نژاد. و طرف دیگر «مخالفان نولیبرالیسم»، مانند یاسر جبرائیلی و رسانه چی مورد علاقه او «علی آقا»، یا همان علی علیزاده.

ما در ظاهر دعوای میان دو دیدگاه متعارض و مخالف را مشاهده می کنیم. اما در واقع دو سر این دو قطبی در خدمت تداوم و بازتولید یک پدیده اند و جالبتر اینکه علی الظاهر هر دو ادعای مخالفت و دشمنی با این پدیده ای را دارند که خود عامل بقای آن هستند.

از یک سو موسی غنی نژاد را مشاهده می کنیم که یک کلکسیون از گزاره های بحث انگیز در صحبت های خود ارائه می دهد. اولا از لیبرالیسم دفاع تمام قد می کند و با استبداد ابراز مخالفت. ثانیا ادعا می کند مشکل اقتصاد ایران سرمایه داری رفاقتی، بی قانونی، و رویکرد دستوری در اقتصاد است. ثالثا نسبت به ارز ترجیحی و رانت و سوبسید به واردات و نابودی تولید ملی به شدت معترض است. و رابعا هر گونه تاثیر مثبت واقعه ملی شدن صنعت نفت و سیاست های دکتر مصدق را به شدت زیر سوال می برد. مضافا اینکه در حاشیه این مباحث، اصرار دارد که ریشه تقابل میان ایران و غرب ناشی از رویکرد ایدئولوژیک و غیر عقلانی نظام جمهوری اسلامی است و همینطور هزینه ها و سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی هم در راستای سراب های ایدئولوژیک بوده و هیچ جای توجیهی در راستای منافع ملی ایران ندارد.

اما از سوی دیگر شاهد معرکه گیری های باند یاسر جبرائیلی و رفقای وی هستیم که به طرز مشکوکی دقیقا معکوس دیدگاه غنی نژاد را ارائه می کنند. یعنی اولا به لیبرالیسم دهن کجی می کنند. ثانیا طرفدار دو آتشه اقتصاد دستوری هستند و به طور کاملا علنی و بدون هیچ لکنتی قانون را بی اهمیت دانسته و حتی از اصطلاحاتی مانند «قوانین شتر گاو پلنگی» برای اعتبار زدایی از قانون استفاده می کنند. ثالثا هوادار سینه چاک ارز ترجیحی و سوبسید به واردات هستند و در عین حال ادعا می کنند سوبسید به واردات موجب رونق تولید داخلی خواهد شد!! و رابعا ادعای ملی گرایی و تضاد با امپریالیسم و ایستادگی در برابر نظام سلطه دارند، و البته دکتر مصدق را هم یکی از چهره های شاخص تاریخی در راه دستیابی به همین آرمان ها می دانند. و صد البته که در حاشیه ادعای حمایت تمام قد از سیاست های کلی نظام و فرامین مقام معظم رهبری را هم دارند، حتی اگر شخص رهبری مستقیما و صریحا موضعی خلاف مواضع اینها گرفته باشد!

در دیدگاه هر دو طرف هم مطالب درست هست و هم غلط. هر دو در مواردی در راستای منافع ملی موضع گرفته و در مواردی تا حد وطن فروشی محرز پیش می روند. هر دو گاهی آنچنان دقیق صحبت می کنند که مو لای درزش نمی رود، و گاهی دیگر آنچنان آدرس غلط می دهند که از سطح یک بی سواد عامی هم نازل تر است.

اما ترکیب گزاره های درست و غلط در هر یک از دو طرف به گونه ای چیده شده که طرف مقابل را قادر به زورچپان کردن دروغ های خود در حلق و جاهای دیگر مخاطبان و هوادارنش می کند.

آنجایی که غنی نژاد از اقتصاد دستوری و سرمایه داری رفاقتی در ایران انتقاد می کند، آنچنان تحلیلش دقیق است که حقیقتا مو لای درزش نمی رود. این را هر ایرانی در هر شغل و مرتبه اجتماعی حتی با چشم غیر مسلح هم می تواند ببیند که در ایران هم اقتصاد دستوری هست و هم سرمایه داری رفاقتی. هم رانت های چند صد میلیارد دلاری که به جیب عده ای نور چشمی سرازیر می شود معروف نظر همگان است و هم ضرر و زیان هایی که دولت مردمی به مثال کُنده ای قطور و به اسم حمایت از مردم و مستضعفان در پاچه فعالان اقتصادی فرو می کند.

آنجایی که غنی نژاد از بر هم خوردن توازن های اقتصادی در ایران به دلیل سوء استفاده دولت از درآمدهای نفتی، و سوبسید به واردات، و از بین بردن توجیه اقتصادی بسیاری از فعالیت های تولیدی در داخل صحبت می کند، هر کسی که سر سوزنی از وضعیت اقتصادی ایران مطلع باشد دهان او را طلا خواهد گرفت.

آنجایی که غنی نژاد از نبود نظام مالیاتی کارآمد و سیاست های غلط و تورم زای پولی در ایران انتقاد می کند، اثبات تسلط وی است هم بر دانش و فن و علم اقتصاد، و هم بر واقعیات میدانی در عرصه اقتصادی کشور ایران.

پس تا اینجای کار غنی نژاد مجموعه ای از گزاره های درست را ارائه کرده که اتفاقا همین ها اگر در دستور کار یک دولت در ایران قرار گیرد، بسیاری از مشکلات دانه درشت کشور ظرف مدت بسیار کوتاهی حل خواهد شد.

اما غنی نژاد در ارائه گزاره های درست متوقف نمی شود. از جایی به بعد همین غنی نژاد آدرس های غلطی می دهد که نه تنها اعتبار حرف های درستش را می زداید، بلکه دستاویزی برای باند مخالف جهت تداوم اجرای سیاست هایی در جهت مخالف همان گزاره های درست هم می شود.



غنی نژاد ادعا می کند مشکل ایران استبداد و نبود آزادی است. این گزاره نتیجه مستقیم همان دیدگاه کودکانه ای است که قائل به دوگانه «مردم» در برابر «مسئولین» یا «مردم» در برابر «حکومت» است. غنی نژاد هیچ درک و شناختی از کیفیت واگرایی اجتماعی و توسعه نامتقارن ندارد. متوجه نیست در شرایطی که منافع طبقاتی و اقشار و گروه های مختلف اجتماعی در تضاد با هم قرار می گیرد، برایند این نیروهای اجتماعی در یک نظام دموکراتیک دقیقا همین وضعیت خر تو خری را می دهد که امروز در ایران مشاهده می کنیم.

و چون این مطلب را نادیده گرفته، این را هم متوجه نمی شود که اتفاقا عدم استقرار یک اقتدار مرکزی است که موجب بروز سرمایه داری رفاقتی و بی معنا شدن حاکمیت قانون شده است. پس مشکل از استبداد و سرکوب جامعه توسط حکومت نیست. بلکه برعکس، مشکل از ول بودن جامعه و فقدان اقتدار حکومت است که موجب استقرار حکمرانی ملوک الطوایفی آلکاپون ها و گانگسترهای سرمایه داری رفاقتی شده.

غنی نژاد ادعا می کند نظام جمهوری اسلامی سیاست های ایدئولوژی زده و غیر عقلانی دارد که از بالا به پایین تحمیل و دیکته شده است. این ادعا هم نتیجه بی توجهی به همان نکته قبلی است. یعنی در حوزه سیاست داخلی، همانطور که خود غنی نژاد در انتهای صحبتش با ارجاع یه یک متفکر فرانسوی قرن شانزدهم تصدیق می کند، کلیه سیاست های حکومت از پایین به بالا دیکته و تحمیل شده اند و نه برعکس. اگر تضاد و تنش میان سیاست ها و قوانین در سطح جامعه و اجتماع می بینیم، که می بینیم، این تضاد و تنش حاصل همان واگرایی اجتماعی است. مشکل اینجاست که حکومت کوچک و ضعیف و به شدت به گروگان گرفته شده توسط اقشار مختلف اجتماعی، توان همگرا کردن جامعه را ندارد. در ایران بر خلاف جوامع لیبرال غربی، حکومت جامعه را هدایت نمی کند. بلکه حکومت روی امواج اجتماعی سوار شده و همراه با تلاطمات و موج ها به اینسو و آنسو می رود.

در حوزه سیاست خارجی هم غنی نژاد فراموش می کند همین حکومت لااقل بیش از سی سال است برای آشتی و دوستی با غرب له له زده و همچنان هم می زند. اگر غرب به هزاران دلیل ترجیح می دهد همان بلایی که بر سر عراق و افغانستان و لیبی و سوریه آمد بر سر ایران هم بیاید، این کیفیت کوچکترین ارتباطی به گرایشات ایدئولوژیک در مراکز تصمیم ساز نظام جمهوری اسلامی ندارد.

و البته فراموش نکنیم، همه این آدرس غلط دادن ها خود معلول نگاه ایدئولوژی زده ای است که غنی نژاد هم به آن مبتلاست. وقتی آزادی و دموکراسی و مبارزه با استبداد تبدیل به ارزش شد، آنطور که در آموزه های فون هایک و دیگر متفکرین لیبرال عرضه شده، و آنطور که در سخنان خود غنی نژاد واضح و روشن است، طبیعتا انسان نسبت به این واقعیت که اتفاقا همین دموکراسی و عدم اقتدار مرکزی عامل گرفتاریهاست نابینا خواهد شد.



در نقطه مقابل هم یاسر جبرائیلی و استاد مورد علاقه اش، پروفسور درخشان و رسانه چی حامی ایشان، حضرت علیز، دقیقا دست می گذارند روی آن بخش هایی از صحبت های غنی نژاد که یا بی پایه و اساس است و یا لااقل احساسات عده ای افراد احساساتی را جریحه دار می کند!

ادعای ایدئولوژی زده غنی نژاد که مدعی ایدئولوژی زدگی سیاست های نظام است را روی دست می گیرند و هو می کنند، که تو خودت بیش از هر کسی ایدئولوژی زده هستی ای بدبخت نئولیبرال!! و از اینطرف ایدئولوژی نئوکمونیستی خودشان را توجیه می کنند.

کذب بودن ادعای استبدادی بودن حکومت جمهوری اسلامی را پیش می کشند و می گویند ای خاکت به سر!! ما در ایران دموکراسی داریم... و از اینطرف «معیشت مردم» را می کنند ابزار توجیه قیمت گذاری دستوری.

ادعای جفنگ حیف و میل شدن ثروت های ملی در راه ساختن امت اسلامی را رد می کنند، اما در مقابل از ارز ترجیحی و آتش زدن ثروت های ملی حمایتی دو آتشه می کنند!


گویی غنی نژاد و دیگر هم قطاران وی آفریده شده اند تا با به گند کشیدن چهره منتقدین از ساختار فاسد اقتصاد رانتی ایران، راه را بر هر گونه نقد و اصلاح ببندند و بازار هوچی های شارلاتانی که تظاهر به ولایت مداری و انقلابی گری می کنند را داغ نمایند.

به نظر نمی رسد غنی نژاد آگاهانه وارد این بازی شده باشد. لیکن به هر حال کنشگری وی چنین اثری دارد.