بنفش اسمانی!

موبایلش را از کنارش برداشت.

اهنگ را پخش کرد.

_از اهنگ خوشت میاد؟

+همه اهنگ دوست دارن.

_آسمونو چه رنگی دوس داری؟

+بنفش.

_مگه اسمون بنفش داریم عاخه؟

+آره داریم.

_من تاحالا ندیدم که

+ولی داریم.

_تو دیدی؟

+آره

_کی؟

+اولین باری که دیدمت.اسمون بنفش بود و بهت نشون دادم.چرا یادت نیست؟

_من حافظمو از دست دادماااا.یادته که.حتی توروهم خوب نمیشناسم.

+آره...این ناراحتم میکنه.

_ببخش‌...

+تقصیر تو نیست.

_فقط اگه اون روز کوفتی!اگه اون روز کوفتی حواسمو بیشتر جمع میکردم هیچ کدوممون آسیب نمیدیدم.

دوباره صدا رو از تخت کنارش شنید

+تقصیر تو نبود. خودتو سرزنش نکن.

_اما به خاطر من ممکن بود تو بمیری!

+منم باید حواسم جمع می‌بود.من آسیب ندیدم حافظه تو پاک شده که خیلی مهمه و منم سعی میکنم یادت بیارم.

_نصف بدنت سوخت!بعد میگی سالمی؟

+همچین نصفه‌ام نبود.ولی تو الان باید به یاد بیاری.

_کمکم میکنی؟

+معلومه!خب تو چه آهنگایی دوست داری؟

_نمیدونم.

+اگه بشنویش میفهمی؟

_شاید...

+خب حالا اسم من چی بود؟و تو چند تا خواهر برادر داشتی و اسم خونوادت چیه؟



_مرسی که به یادم اوردی.

اگه تو نبودی الان منم بدون حافظه بودم،یه آدم پوچ و خالی.

معذرت میخوام.تو میگفتی خویی ولی ۵۰ درصد سوختگی خیلی بد بود.تقصیر من بود.منو ببخش...

گل رز سفید را روی قبرش گذاشت.

_لارن منو ببخش.من تورو کاملا یادمه.هپه چیزو یادمه.به لطف تو.اما من علت مرگت شدم.

راستی لارن!اهنگ مورد علاقم یادم اومد.

این خیلی اهنگ قشنگیه.و حالا بیشتر از قبل دوسش دارم.

اهنگ می خواند

Don’t leave me
I believe 走り出す...

_لارن چرا منو ترک کردی؟



روز ها می‌گذشتند و او به مرگ بهترین دوستش عادت می‌کرد.

امروز هم به سر قبرش آمده بود.

_هی لارن!امروز خیلی سرم شلوغ بود.نمیخواستم بیام ولی یه اتفاقی افتاد که خیلی مهمه!بعد از اولین اشناییمون،این تنها باریه که اسمون بنفشه!

خواستم باهم ببینیمش....

_____________