آچا صدام میکنن...
نسیم را حس کن.
نَسیم را حِس کُن.
بُگذَر اَز حِسِ آوارِگی.
مُتِعَلِق به خودَتی.
جَنگَل را کِنار بِزَن.
جَنگَلِ آشُفتِگی.
تَنهایی،
خودَتیُ خودَتیُ خودَتی.
اُقیانوسِ عَمیقِ احساستَت،
رَهایَت نَکُنَد که نَکُنَد.
تَحقیر هایِ مُداوِمِ دوستانَت،
عادَتَت نَشَوَند که نَشَوَند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیالوگ هایی که مثل نویسنده شون قشنگن
مطلبی دیگر از این انتشارات
کیوت ترین شب عمرش
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازم دیالوگ... از دیالوگ نوشتن خوشم میاد