زمانی کراسوس، سردار رومی با چهل و دو هزار سرباز به ایران حمله کرد. پیروزی به قدری در دسترس بود که ژولیوس سزار و پومپه، بد به دل خود راه ندادند. چون ایران فقط ده هزار سرباز داشت.
حتما برای تان سوال پیش آمده که اولا جنگ پارتیزانی چه ربطی به سهم بازار دارد و دوما نتیجه جنگ چه شد؟ چون تا جایی که میدانیم فقط اسکندر مقدونی توانست ایران را فتح کند.
به ترتیب برای تان توضیح میدهم. اما اول از دوم.
احتمالا حدس زده این که چطور ممکن است رومی ها با ارتشی بالغ بر چهار برابر بیشتر نتوانسته باشند ایران را فتح کنند. اگر به تاریخ علاقه داشته باشید میدانید که حتی یک سرباز هم میتواند در جنگ تاثیر گذار باشد چه برسد به ارتشی با چهار برابر سرباز بیشتر، آنهم ارتش روم با آن لژیون هایش.
با این تیتر آغاز میکنم.
در اینجا میخواهم با آقای بیل گیتس که گفته است: Content Is King مخالفت کنم.
احتمالا بعضی های شما به عقل و منطق ام شک کرده باشید. هر چی باشد در افتادن با انسانی نامدار، که دنیا را تغییر داده و همه میشناسن اش، خیلی احمقانه است.
گرچه من همان احمق هستم ولی خب، دلیل تاریخی باعث شد تا به مخالفت با ایشان بپردازم.
کراسوس بهنگام ورود به خاک ایران تمام پل های پشت سرش را به معنای واقعی خراب کرد تا کسی نتواند فرار کند و تمام ایران و ایرانی ها را به شکوه پیروزی خود سنجاق کند.
اما در بر یک پاشنه نچرخید و ... به تور سورنا، سرداری استراتژی ست افتاد. و سورنا بجای تسلیم شدن جنگ های پارتیزانی را خلق کرد.
تا اینجا با قصه ( البته تاریخ ) کمی با خودمان و امکاناتمان آشنا شدیم، و امیدوارم لینک هایی را که گذاشتم مطالعه کرده باشید چون در فهم درست اصل قضیه بسیار مفید است.
سورن وقتی خودش را در مقابل غول های زمانه خویش دید دست از پا ننشست. و با اتخاذ یک استراتژی کاربردی و امکاناتی که داشت نه تنها ارتش کراسوس را شکست داد، بلکه سلوکیه را هم فتح کرد. و ایران را به قدرت نظامی برتر آن دوران تبدیل کرد.
این داستان برای تان آشنا نیست؟! تو دوره خودمان نشنیده اید؟ مثلا قصه آدمهایی را که از فرش به عرش رسیدن. پس هنوز هم میشود.
گرچه توقع دارم سلسله اتفاقات را حتما مد نظر داشته باشید.
این همه مقدمه برای رسیدن به این موضوع بود.
در شرایط کنونی که شرکت های بزرگ تمام سهم بازار را تحت سیطره خود درآوردن ما باید چه کار کنیم؟
آیا راهی برای ما هم هست یا اینکه باید کارگران و کارمندانی مناسب و لبخند بر لب برای آنها باشیم تا بتوانیم درآمد بخور و نمیری کسب کنیم؟
یا فاتح سلوکیه مان؟
این همه داستان برای این بود که ترس مان از شکست کمرنگ شود و به یاد داشته باشید که همین غول های تجاری کنونی روزگاری نهالی بیش نبودن و با داشتن سرداران بزرگ خود، به این شوکت و جلال رسیدن. اگر باور ندارید پس به داستان های شان را گوش دهید که از کجا به اینجا رسیده اند و یادتان باشد که همه شان اول کراسوس را شکست داده اند و بعد به قصد فتح سلوکیه عزیمت کردن.
حال یکم دیگر استراتژی سورن را میشکافیم و بعد برسر اصل مطلب میرویم.
سورن به نوبه ای اول به داشته های خود و ضعف های دشمن اشراف پیدا کرد. وی استراتژی خود را بر پایه چابک بودن انتخاب کرد. سپس به سواره نظام پرداخت و سواره نظام را فقط به تیر و کمان مجهز کرد نه هیچ سلاح دیگری. یادش بود که نباید همه چیز را باهم بخواهد و از طرفی هم به استراتژی خود پایبند باشد.
چابکی.
کلید موفقیت در همین یک کلمه ی به ظاهر بی ارزش نهفته است.
استراتژی خوب اغلب ساده هستند و همین سادگی یشان می تواند گول زننده باشد.
با این حال استراتژی چابکی باعث نشد نقشه های دیگری در همان مسیر در سر نداشته باشد. و قیقاج را هم ضمیمه نقشه خود کرد.
استراتژی ما هم انتخاب شد. سبک و چابک با دشمن مقابله میکنیم. و از طریق نیش مارکت هایی که شناسایی میکنیم در پوسته بازار هدف رسوخ میکنیم. و بجای کلی دم و دستگاه و دفتر و خدم و حشم، از یک سلاح چابک استفاده میکنیم.
سلاحی سبک و همه فن حریف.
" موبایل"
با موبایل هایمان، قیقاج میکنیم.
سبک، کم هزینه، در دسترس.
و بهتر از همه اینکه، کسی هم دسته بالایمان نمیگیرد تا تهدید حسابمان کند.
همینطوری که غول چراغ جادو هر آرزویی را برآورده میکرد، الان گوشی ها اینکار را میکنند. و واقعاً غول چراغ جادو توانایی رقابت با یک گوشی هوشمند را ندارد. باور ندارید تمام قصه های غول چراغ جادو را بخوانین تا ببینین که درست میگویم یا خیر.
اگر کمی با گوشی های تان سر و کله زده باشید قطعا میدانید و یا شنیده اید که چه ثروت ای در آن نهفته است. خودتان شاهد بودید و یا حداقل دیده اید که چگونه با آن ثروتمند شده اند.
لطفاً توجه بفرمایید که میگویم: ثروتمند، نه پولدار. گرچه خیلی ها هم پولدار شده اند. بیاید حداقل برای خودمان هم که شده بی انصاف نباشیم و همه اش را بر دوش تقدیر و شانس نبینیم. واقعاً سختی هایی هم دارد. فقط به چشم نمی آید و ما همان نوک کوه یخ را از پایین نگاه میکنیم.
خب، حالا میرسیم به اینکه این سلاح قیقاجی ما به چه کارمان می آید. و چه کمکی بهمان میکند.
در اینجا به اختصار چند نمونه را میگویم و میدانم خودتان باقی اش را از من هم بهتر میدانید.
با همین امکانات به راحتی می شود شغلی را انتخاب کرد و از طریق آن وارد بازار کار شد و نسبت به توانایی های فردی خویش کسب درآمد کرد.
نمونه اش همین خود بنده. با عنوان دیجیتال مارکتر مشغول به کارم، پروژه های فریلنسری تولید محتوا را هم انجام میدهم و بعضی اوقات بخاطر حرفه قبلیم به افراد نوپا در عرصه استارتاپ هم مشاوره میدهم.
و در اینجور مواقع هم از پروژه هایی مثل #روایتگرباش استقبال میکنم. بماند که خودم طرفدار سامسونگ هستم و برندی را انتخاب نمیکنم که من را تحریم کند و ارزشی برایم قائل نباشد.
*بشدت جویای پادکست های کسب و کار و آموزشی باشید.
*حتما از تجربیات متخصصان دیجیتال مارکتینگ و خصوصا سوشیال مارکترها استفاده کنین.
*برای هم دیگر مفید باشید.
*به دونه اینکه به دریچه آئورت قلبتون صدمه ای بزنین قلبتون رو به اندازه همه مردم جهان بزرگ کنین.
ما در اینجا داستان پیروزی هایی را گفتیم که همه شکست شان را قطعی میدانستند اما آنها با اتخاذ یک استراتژی مناسب شکست را به پیروزی بدل کردند.
سپس به پایبندی به استراتژی پرداختیم که هر چی خوب بود برایمان مفید نیست. یک هدف را انتخاب میکنیم و فقط به آن می اندیشیم.
و دیگر اینکه گوشی ای داریم که بیشتر از غول چراغ جادو میتواند برایمان جادو کند.
من هم قول میدهم در مقاله بعدی 5 کار را معرفی کنم که با کمترین هزینه بتوانین از آن کسب درآمد کنین. و اینکه در مقاله بعدی عامی تر باهم صحبت کنیم.
خب پس. شروع کنین.
بنظر من از همین کمپین #روایتگرباش هم میتوانید شروع کنین.
واقعاً خوشحال میشم نظراتتونو بهم بگین.
تا بعد.
