اگر مقدمه را نخوانده اید کلیک کنید
این قسمت را برای شهروندان مینویسم :)
این جمله را از کسی نقل میکنم که شاید انگیزهی نوشتن من بود:
همیشه شهر نمیبره، بعضی وقتا شهر هم میبازه... چیزی که مهمه اینه که از اشتباهات روزت درس بگیری برای دست بعدی... از اشتباهاتت درس بگیر برای آینده.
بعضی موقع ها شما برای شهروندان سیاه میشوید... تا جایی که میتوانید از خود دفاع کنید ولی حواستان به رای ها و حرف هایی که برای حذف شما زده میشود باشد. مافیا را کاملا میتوانید در آن لحظات حدس بزنید. در دفاعیهی خود مافیا را اعلام کنید تا برای دست بعدی شهروندان مافیا را تشخیص بدهند... بعضی وقت ها که کار از کار میگذرد و امیدی نداری، برای آیندهی خودت و دیگران میراثی بگذار.
اگر بازی شما خوب باشد قطعا افراد زیادی پشت دست شما بازی خواهند کرد. شما راحت میتوانید از زبان بدن افراد و تردید آنها مافیا را در پشت دست خود تشخیص بدهید... در زندگی همیشه حواستان به کسانی که برای نفع خود در ظاهر با شما بازی میکنند باشد.
درس چهارم، تبر به دستها :
وجود یک تبر به دست در بازی علی الخصوص اگر آن فرد، فرد معتبر و قویای باشد یک دفعه نرخ تبر به دستان بازی را به صورت ویروسی زیاد میکند. اگر شما شهروند بودید مراقب باشید که در این دام نیفتید و دیگران را به تفکر بیشتر وا بدارید. هیچ تبر به دستی نمیداند که واقعا تبر به دست دارد، پس مراقبت خودتان باشید... وقتی در جامعهای یه تفکر اپیدمی میشود تفکر های بسیار دیگر به صورت موازی و غیر موازی با آن رشد میکنند، مراقب خودت باش که در میان این تفکرات، تفکر درست را برگزینی... هیچ تبر به دستی نمیداند که واقعا تبر به دست دارد.
درس پنجم، سفیدِ تو:
یکی از نکات کلیدی در بازی این است که هیچگاه به کسی 100٪ اعتماد نکن، ولی اگر به هر صورت برایت مشخص شد که کسی سفید است و دیگران هنوز آن را نمیدانستند و یا به قطعیت نرسیده بودند، پیشنهاد سفید بودن آن را بده و اگر شهر مخالفت کرد وی را در آب نمک نگه دار. اصرار بیش از حد باعث سیاه شدن خودت و او با هم میشود... بعضی اوقات باید افرادی را که میدانیم درست و راست هستند را برای خراب نشدن خودمان و او در آب نمک بخوابانیم، جمعیت همیشه چنین مشکلاتی را دارد؛ او را در آب نمک بخوابان :)
درس ششم، حس قوی تر از استدلال:
واقعا اگر کسی مافیا بازی کرده باشد این را میداند، حس همیشه قوی تر از منطق و استدلال است. منظورم این نیست که همینطور شکمی تصمیم بگیر اما برخی اوقات استدلال کاملی نمیتوانی برای سیاه بودن یا سفید بودن کسی بیابی اما نقش او را کاملا درک میکنی؛ در این شرایط شک نکن، احساسات تو از دادههایی که گاها متوجهشان نمیشوی سر چشمه میگیرند... در زندگی خود فرمون را نه کامل به دل بده و نه کامل به مغز، اما این را بدان که همیشه برای اتفاقات دور و برت نمیتوانی استدلال بیاوری در این شرایط به حرف دلت گوش کن.
"مخاطب خاص"
درس هفتم، در اول بازی ظن بزن:
تکنیک همیشگی من در بازی ها که معمولا بسیار زیبا جواب میدهد. افراد معمولا خود را در شرایط سخت نشان میدهند. چند ظن در اول بازی بر اساس احساسات و احوالات خود بزنید و حرف های دیگران را بشنوید؛ مافیا مشخص میشوند... گاها افراد را نمیتوان در شرایط عادی قضاوت کرد، اگر میخواستید با آنها وارد مراودهی اعتماد شوید آن ها را در شرایط سخت ببینید.
درس هشتم، آنکه معامله میکند ...
این جمله را در مافیا زیاد میشنوید (( فلانی را بزنید اگر مافیا بود من سفیدم، اگر نبود فلانی را بزنید یا من را بزنید و...)) این جملات معمولا از مافیا ها در شرایط تقریبا بحرانی برای شهروندان شنیده میشود. حواستان به بازی نخوردن از مافیا باشد... هر چیزی را نمیشود به راحتی معامله کرد ؛ حواستان باشد بازی نخوردید:)
درس نهم، تغییر رفتار:
اگر با جمع دوستان خود بازی بکنید کاملا از تغییر رفتار آنها در مواقعی که به آنها نقش مافیا میافتد آگاه میشوید. دوستان زیادی دارم که اگر شهروند باشند مغز همه را میخورند از بس حرف میزنند و وقتی مافیا میشوند در پوششی فرو میروند، کلا افرادی که سکوت پیشه میکنند و نسبت به شهر بی اعتنا هستند معمولا مافیا اند... هیچ تغییر رفتاری اتفاقی نیست، یا تو عوض شده ای یا او ...
درس دهم و درس آخر، بازی ، بازی است:
این درس آخر را بیشتر برای خودم مینویسم، بازی برای شاد شدن است :) مافیا بازی پر تنشی است ماجراهای درون بازی را خارج از بازی نبریم... از اتفاقات فانتزی زندگیات لذت ببر.
منتظر قسمت بعدی که برای مافیاهاست باشید ؛)
سین صاد