از مدرسه چی یادم

معلم اول دبستان خانمی با حجاب و اسمش خانم آقائی بود

یک خانم داشتیم بچه ها، بهش می گفتن خانم عروسکی

نمره های دبستانم همش 20 بود .

یک آقایی چرخ دستی داشت لواش کثیف می فروخت ، هر روز می خریدم می خوردم

تا 4 دبستان بهمون تغذیه می دادن - سیب و موز و پسته و شیر و پنیر

یک خانم معلم داشتیم میل و بافتنی می آورد سر کلاس

دفتر کاهی
دفتر کاهی


جدول ضرب را من از بچه ها می پرسیدم

خانم معلم می آمد سرکلاس می گفتن ، برپا و بعدش می گفتن برجا

مامان و بابا نمی دونستن کلاس چندیم

تابستان ها ، سه ماه تعطیل میرفتیم دهات

همش می زدیم توی سرو کول همدیگه

مدرسه ها پولی نبود.

دفتر کاهی داشتیم

هر شب باید مشق می نوشتیم .

دهقان فداکار یادم .

5 دبستان بودیم انقلاب شد

آقای مقیمی بهمون تاتر یاد می داد .

توی راهنمایی ناظم لوله پلیکا داشت ، میزد کف دست بچه ها .

از شیر آب می خوردم ، یکی از بچه ها خورد بهم ، یک دندونم شکست - عجب دردی داشت

طرح کاد داشتیم ، فقط خر حمالی بود و هیچی یاد نمی گرفتیم .

مدیر راهنمایی می گفتم اگر کسی گفت بیا بریم جنگ بلبل بگیریم - باهاش نریم

یک لوازم تحریر فروشی بود - بهم گفتم بود این خودکار "کره خر نشان هست " - هر موقع می رفتم خودکار بخرم . می گفتم ازون کره خر نشانها بهم بده

جزوء نداشتم

اصلا درس نمی خوندم ، نمره ام 15- 16 بود


مدیر دبیرستان را می گفتم تریاکی

دبیرستان ما نزدیک دبیرستان دخترانه بود

دبیرستان را با خواندن کتاب های ر اعتمادی و حفظ کردن آهنگ 2000 داریوش شروع کردیم .

حالا دیگه تابستان ها می رفتیم سرکار

کانادا درای ( همان نوشابه الان ) می خوردیم فکر کنم 5 زار

کشک را مغازه دارها می ریختن توی لنگ سفید و میزاشتن یخچال برای فروش

شیر سهمیه ای بود

بلیط اتوبوس 2 زار

اتوبوس دو طبقه بود - همش می رفتیم طبقه دوم

کوپن داشتیم.

بعد از ظهر توی کارگاه بست شلنگ کار می کردیم - پشت پرس و دستگاه نقطه جوش

معلم امتحان گرفت ، هم خراب کردم ، بابای یکی از والدین امد رفیق من را پرت کرد توی سطل آشغالی - الان خارج از کشور درجات بالا داره

تنها کسی که بهش حسودیم میشد ، ... بود که اصلا درس نمی خوند ، همیشه هم 20 میگرفت

ناظم مدرسه ، آقای کرباسی توی دفتر مدرسه می خواست دعوامان کنه ، انقدر به لحجش خندیدیم ، دیوانه اش کردیم

نصف روزها از مدرسه ( دبیرستان ) در می رفتیم - میرفتیم سینما

تا دانشگاه تجدید نداشتم

یک معلم خوب داشتیم ( الان که یادش می افتم بهش می گم معلم خوب ) که می گفتم یه خورده فکر کنید به جای حفظ کردن درسها معلم عربی بود

یک معلم ریاضی داشتیم بهم می گفت " قیافت شبیه دانشمنداست "

معلم هندسه ، من و محمد را میبرد پایه تخت ، میگفتم در اینده محمد بی کار و بی پول و من با پول و شغل خیلی خوب - الان محمد خیلی پول دار شده

یک خودنویس خریده بودم ، خیلی خوشحال شدم .


معلم فارسی مگفت .... ( یک عقلیت مذهبی ) که اینها توی یک مجلس زنهاشون را با هم عوض می کنند . اصلا دروغ ، دروغ بود . ..... همچین مجلسی دارند اما توش مثل یک مهمانی که با سرپرستی یک بزرگتر انجام می شه - خوش می گذرانند ، مراسم مذهبی برگزار می کنند و خیلی مجلس با حال و مفیده . یک دفعه با فرنام رفتم توی این مجلس .

معلم جبر به کجا می گفت کجی

یک رفیق ترک داشتیم ، ته کلاس بود و تنبل ، شنیدم استاد دانشگاه شده همه بهش می گن استاد .

یک رفیق داشتیم اسمش کلابی بود بهش می گفتن گلابی

دو تا همکلاسیم شهید شدند مجید برنا و سالاری

دبیرستان می رفتیم جنگ شد

توی صف مدرسه می گفتن از جلو نظام

می بردن بهمون نظامی یاد می دادن - یک دفعه هم رفتیم میدان تیر با ژسه شلیک کردم .

اسم کوچه های شد به نام شهدا

توی مدرسه گاهی سرود می خوندیم : راه قدس از کربلا می گذرد

پدر یکی از بچه ها شهید شد

از بوفه آت و اشغال می خریدیم ، می خوردیم